0
خدایا جان من بستان نبینم غم به اهوازم
منی که عشق می بازم نباشم خوش به شیرازم
دمی با ما ماوا کن بیا و این گره وا کن
خلل افتاده در کارها بیا که جان می بازم
ببین آن دخت اهوازی چه کرداست با دل زارم
که من در خاک غربت می سرایم غم به آوازم
بیا و دولت عشقت ورای دلها جا کن
که چون محکوم حاکم گشت من این دولت براندازم
به غیرت چشم ها واکن به شهوت دیده پنهان کن
که من از خاک اهوازم سه رنگ پرچم برافرازم
چو الیاست غمان گشت یک دریچه سوی او واکن
نفهمیدند دینداران که من با تو دمسازم
علاقه مندي ها (Bookmarks)