0
بتهوون وقتی عاشق شد چنین نوشت: ((افکارم به سوی تو می آیند، ای محبوب جاودانه ی من؛ من جانم را در کالبد تو به سرزمین ارواح میفرستم...)) مندلسون در آستانه ی ازدواج به مادرش نوشت: ((امیدوارم آرام و خویشتندار باشم و با همان نوع خونسردی که همیشه داشته ام کار را فیصله دهم...))
تندخویی توسکانینی در خارج از استودیو نیز دیده میشد. یهودی منوهین در زندگینامه خودش به نام سفر ناتمام صحنه ای را در هتل آستور نیویورک نقل میکند که در آن، یهودی منوهین به عنوان یک ویولنیست نوجوان آمده است تا با استاد درباره ی ویولن کنسرتوی بتهوون بحث کند. وسط بحث، تلفن زنگ میزند. نادیده میگیرند. دوباره زنگ میزند، و منوهین می نویسد که در این لحظه ((فشار توی اتاق بیشتر شد. با سومین زنگ، توسکانینی صحبت خود را قطع کرد و با قدم های مصمم به طرف تلفن رفت، اما به طرف جایگاه تلفن که روی دیوار نصب شده بود رفت، کل آن را بیرون ریخت، اتصالات چوبی، گچ، گردوخاک، سیمهای پاره پوره ی آویزان، و سپس بی آنکه کلمه ای بگوید برگشت تا صحبت را از جایی که ناتمام مانده بود با جدیت کامل از سر بگیرد.))
یک شب، خواننده معروفی تصادفا دید که راینر دیر وقت غذا میخورد. نزدش رفت تا گپ بزند. خواننده پرسید: ((چه اپرایی اجرا شد؟)) راینر چشمکی زد و گفت: ((نمیدانم آنها چه کار کردند، من مایستر زینگرها را رهبری کردم)).
اسم اصلی برنستین لوئیز بود اما او در 16 سالگی اسمش را عوض کرد تا با یک عضو دیگر خانواده ی برنستین اشتباه گرفته نشود. بعدها با اسم مستعار لنی امبر به ازای هفته ای 25 دلار ملودی های پاپ و جدید را برای یک ناشر تنظیم میکرد. (برنستین لفظ آلمانی امبر)به معنی کهربا)بود.)
ادامه دارد...
علاقه مندي ها (Bookmarks)