0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 122/2 Given: 4/1 |
با سلام خدمت کاربران محترم سایت نوت آهنگ
منظور بنده حقیر از ساخت این تاپیک این بود که چون هر کس پس از خواندن شعری احساساتش برانگیخته میشود و چه لحظه زیبایی میتواند باشد آن لحظه پس میتوان این احساسات را به دیگران منتقل کرد چه شاد باشد و چه غمگین
قوانین :
1 . لطفا مختصر و مفید احساس خود را بیان فرمایید
2. بخاطر اینکه اکثر عزیران بتوانند نظر خود را اعلام نمایند و شعر بعدی ، شعر قبلی را تحت شعاع قرار ندهد از عزیزان خواهش مینمایم که اگر شعری با مضمون خاص را مد نظر دارند به پیام شخصی بنده بفرستد تا در زمان مناسب اینجانب شعر بعدی را آپلود نمایم
3 . تبصره : با مدنظر گرفتن قانون اول میتوان خاطره ای که نسبت به این شعر دارید را بیان نمایید
با تشکر الیاس
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
www.elyasa.blogfa.com سایت اشعار الیاس
Thumbs Up/Down |
Received: 122/2 Given: 4/1 |
شعر اول
داد معشوقه به عاشق پیغام / که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند / چهره پر چین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند / بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند / همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است / شهد در کام من و تست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ ترا / تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی / باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه ی تنگش بدری / دل برون آری از آن سینه ی تنگ
گرم و خونین به منش باز آری / تا برد ز آینه ی قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار / نه، بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادر از یاد ببرد / مست از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر افکند به خاک / سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نمود / دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین / و اندکی رنجه شد او را آرنگ
آن دل گرم که جان داشت هنوز / اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست ، نمود / پی برداشتن دل، آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون / آید آهسته برون این آهنگ
آه دست پسرم یافت خراش / وای ، پای پسرم خورد به سنگ
(ایرج میرزا)
ویرایش توسط morteza3164 : Sunday 4 April 2010 در ساعت 12:44 AM
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
www.elyasa.blogfa.com سایت اشعار الیاس
Thumbs Up/Down |
Received: 122/2 Given: 4/1 |
من که خودم هر وقت این شعر را میخوانم اشک در چشمانم جمع میشود شما چطور
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
www.elyasa.blogfa.com سایت اشعار الیاس
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
اين شعر رابطه عشق و ايثار است ، عشق فرزند به معشوق و عشق مادر به فرزند . ايثار فرزند در راه معشوق و ايثار مادر براي فرزند . البته اين شعر رو همه عنوان كردند عشق مادر به فرزند . اين يك شعر خيلي رمانتيك است و شايد ديدگاه شاعر نسبت به مادر و معشوق باشه . اين شعر من رو ياد مادر بزرگم مي ندازه چون با اينكه بي سواده اين شعر رو ياد داره و هر وقت پاي درد دلش مي شينم ، بعد ازاينكه از پسرهاش مي ناله كه بهش سر نمي زنند ، آخرش اين رو برام مي خونه ! و چندين ساله كه اين داستان ادامه داره ! از ديدگاه امروزي ها اين شعر نهايت زن ذليلي يك مرد را هم مي رساند !
اگر آنچه بايد نيستي
چه فرقي مي كند كيستي.
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
درود بر شما،
تم غمگینی داره! ناراحت می شم!
Thumbs Up/Down |
Received: 3/0 Given: 0/0 |
فكر كنم شما مامانتون رو خيلي دوست داريد !
اما جداي از شوخي اين شعر به نظر من يه تراژدي هستش ، خيلي با احساس گفته شده . ازش خاطره اي ندارم ، وقتي مي خونمش توي چشام اشك جمع نمي شه اما ناراحت مي شم.
هر كجا هستم باشم / آسمان مال من است
پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
من ياد مدرسه و شيطناتامون افتادم!!! (ببخشيد خوب ولي رو دومين كلمه از اولين مصرع بودم كه تمام خاطرات مدرسه يادم اومد!)
يادش به خير...
مرسي از عزيزي كه تاپيك راه انداخت.
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
Thumbs Up/Down |
Received: 3/0 Given: 0/0 |
من یاد همه ی نامردی ها و عشقهای یک طرفه سو استفاده ها و ناعدالتی ها میفتم!!! (متاسفانه)
درد من حصار بركه نيست؛درد من زيستن با ماهيانيستكه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است.
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
یاد کلاس درس و غروب و مادرم میفتم
و این شعر رو دوست ندارم تا آخر بخونم... وقتی یادم اومد کدوم شعره از همون بین دوم منصرف شدم
امضا : میخواستم بگم از ریا بدم میاد دیدم شاید همین جمله خودش ریا باشه...
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
باید بدانیم و هیچوقت فراموش نکنیم که:
بهشت زیر پای مادر است ، ...
ویرایش توسط nabegheh95 : Tuesday 6 April 2010 در ساعت 11:56 AM
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
ای امان از استادی ایرج میرزا که احساسات را اینگونه تحت تاثیر قرار میده . این از نظر من شعر نیست ،حکمته که در شعر نمایان شده . تا میخونمش بیچارم میکنه . جدا عواطف آدمی به درد میاد.
این علم موسیقی بر من چون شهادتست / چون مومنم شهادت و ایمانم آرزوست
Thumbs Up/Down |
Received: 122/2 Given: 4/1 |
شعر دوم
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرادر عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود زآنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سررا رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش،زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگزدوایی نیست
و ازاین گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجابود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
بمان ای گل"
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ وزیبایی
ویرایش توسط morteza3164 : Wednesday 7 April 2010 در ساعت 12:29 PM
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
www.elyasa.blogfa.com سایت اشعار الیاس
Thumbs Up/Down |
Received: 122/2 Given: 4/1 |
فقط میتوانم بگم که عشق چیز خوبیه شما چطور
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
www.elyasa.blogfa.com سایت اشعار الیاس
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
وای!!! این شعر کی بود؟!!! فوق العاده بود!!! فقط می تونم بگم خیلی هیجان زده شدم... مرسی...
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
Thumbs Up/Down |
Received: 3/0 Given: 0/0 |
منم که طبق معمول قبلا" نظرمو گفتم.. ههههه. ولی با خوندن این شعر احساس میکنم که اگر عشق نباشد زندگی هیچ است؛ و در واقع این زندگی انسان است که به عشق وابسته است، اگر آن عاشق (به صورت نمادین) جانش را فدای عشق نمیکرد ؛ عشق میمرد و از بین میرفت پس باز هم زندگی انسان که به عشق وابسته است نابود میشد بنا براین با فدا کردن جان تنها جان خود را از دست داد ولی عشق را زنده نگه داشت؛ در صورتیکه اگر جانش را همان لحظه فدا نمیکرد هم عشق نابود میشد و هم زندگیش...
درد من حصار بركه نيست؛درد من زيستن با ماهيانيستكه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است.
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
الان بغضم گرفته ، میخوام گریه کنم ...
کجاست یه همچین عشق و عاشقی ؟! کجاست ؟ من باور ندارم.
شعرها خوب دروغ می گن ... و ما باور می کنیم ...
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)