0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
رخساره همچو برگ خزان شد ز هجر يارهجران بلاي جان شد و اندوه روزگارخوابم نمي برد ز فراق نگاه دوستدردم نهان و اشک دو چشمانم آشکار
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
روزی که برف سرخ ببارد از آسمان
بخت سیاه اهل هنر سبز می شود !
کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشواره پژواك
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
کو جنونی تا ز رسوایی نباشد خجلتم ؟
نقص عشق است این که شرم از روی مردم می کنم
کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
مرغ سياه آمده از راه هاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست
چون سنگ، بي تكان
لغزانده چشم را
بر شكل هاي در هم پندارش
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
شاد باشم که نهايت من و تو رهگذريمنيست باقي شه و درويش در اين دهر گران
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
نگفتندش كه: درد و رنج بسيار
دمار از روزگار دل برآرد
دل شاعر ندارد تاب آزار
كه گاه از شوق هم جان مي سپارد
بدين سان خاطر ما را شكستند
زبان نغمه ساز عشق بستند
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
بار محبت از همه باری گران تر است
وآنکس کشد که از همه کس ناتوان تر است
دیگر ز پهلوانی رستم سخن مگوی
زیرا که عشق ، از همه کس پهلوان تر است
کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
تو بارها و بارها
با زندگيت
شرمساري
از مردگان كشيده اي.
(اين را،من
همچون تبي
ـ درست
همچون تبي كه خون به رگم خشك مي كند
احساس كرده ام.)
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را
اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
آفتابی شو
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر
مار برق از لانه اش بیرون نمی آید
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا
روز خاموش است، آرام است
از چه دیگر می کنی پروا؟!
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
از اين فرياد
تا آن فرياد
سكوتي نشسته است
لب بسته
در دره هاي سكوت
سرگردانم
Thumbs Up/Down |
Received: 2/1 Given: 0/0 |
مونا جان این شعر های شما زیباست ولی من فکر نمی کنم بدرد مشاعره بخورند! شما یک بدعت گذاشتید و یک زاویه باز کردید که به نظرم براحتی به انحراف میره و معلوم نیست آخرش به کجا میرسه و من می ترسم صفحه مشاعره از بین بره !
آدر هر حال همانطوری که خود شما هم خوب می دانید معمول اینه که در مشاعره یک بیت کلاسیک موزون گفته بشه وگرنه با شعر نو اول و آخر بیت معلوم نیست و بستگی به سلیقه دارد که کی کجا رو اول و آخر بیت به حساب بیاره چون اساسا بیتی به مفهوم کلاسیک در شعر نو نیست!
با سپاس از توجه شما
نسیم
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
تا خود چه رسد خذلان بر کاخ ستمکاران
ویرایش توسط Nassim_Agha : Sunday 25 April 2010 در ساعت 12:08 AM
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
نسیمی کز بن آن کاکول آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
وقت وقوع خاطره ها در بسيط خاک
ای گيسويت به باد رها دوست دارمت
ای جا گرفته بر دل و جان و دو چشم من
اينجا و هر کجا همه جا دوست دارمت
در حال حاضر 27 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 27 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)