0
«ساز شكسته»
ديگر نواى ساز من از جان نمىرسد
آه از دلم دگر بلب آسان نمىرسد
اشكم نثار خاك شد و ديگر اين گهر
از گونههاى زرد بدامان نمىرسد
دكان عهد ما كه هزارش متاع بود
از رونق اوفتاده و خواهان نمىرسد
مرغ شكسته بالم و در كنج اين قفس
دستم بباغ و خوان و گلستان نمىرسد
سازم ولى چه ساز گسسته است تارمن
زخمم دگر زپنجه جانان نمىرسد
بادام تلخ بجيبم فلك بريخت
كامم دگر به پسته خندان نمىرسد
نالم ولى ز نال كه از پتك روزگار
وينم عجب كه ناله به سندان نمىرسد
زاغ خزان زده مانم بشاخ خشك
وز نوبهار گمشده دستان نمىرسد
پنداشتم چو ورق مىزدم بهار
تقويم عمر را كه به پايان نمىرسد
ياران پگاه برفتند و صبحگاه
دستم دگر بدامن ايشان نمىرسد
بستند رحل كوچ و از آن كاروان دگر
هيچم خبر زساحت ياران نمىرسد
ايام بر گريز و خميدم چو شاخ خشك
يادى دگر ز شاخ گل افشان نمىرسد
آفت زدم بكشت، فرد از خزان برم
زين نال خشك ناله به دهقان نمىرسد
تقويم عمر را به سپند آوريدهايم
غمنامه را نگر كه به پايان نمىرسد
چون عندليب پيرم و اين آخرين خزان
زين دى دگر بهار زرافشان نمىرسد
اينجا سفر حضر آنجاست غم مدار
مرد مسافر از سفر آسان نمىرسد
علاقه مندي ها (Bookmarks)