0
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت دوستان عزیز نت آهنگی
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عزیز از خودش گفت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]عزیز هم همینطور
با این که کسی به ما و سوالمون توجهی نکرد و جوابی نداد ولی من خاطرات و درد و دلاتون رو دنبال میکنم
از همتون تشکر میکنم که خاطرات شیرینتون باعث دلگرمی آدم میشه و بهم امیدواری میده
از [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عزیز [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عزیز مخصوصا خانوم ماریا که واقعا حرفهای ایشون روم تاثیر گذاشت تشکر میکنم
من هم بهنام هستم
23 سالمه
و رشته دانشگاهیم کامپیوتر - نرم افزار
حدود سن 10-12 سالم بود که به ساز سنتور علاقه مند شدم ... اون وقت ها ما خونمون تقریبا نزدیک یک ساز فروشی قدیمی بود .. هر وقت کاری داشتم اون اطراف که از اون حوالی رد میشدم میرفتم در مغازه و زل میزدم به داخل مغازه و کلی به سازهای ساخته شده نگاه میکردم ... همه سازها اونجا پیدا میشد جز ویولن که الان عشقمه
صاحب مغازه آقای اسکندری بسیار آدم خوب و مهربونی بود ... مغازش داخل یک پاساژ بود که پله می خورد میرفتی پایین طبقه زیر زمین ... تقریبا جای ساکت و دنجی بود و من هم اون وقتا تندو تند پله ها رو میرفتم پایین که به ساز هایی که آقای اسکندری با دستان تواناشون ساختن نیگاه کنم ... ناگفته نماند که بعدا آقای اسکندری یکی از آشنایان دور درومدند ...
بگزریم سرتونو درد نیارم یک روز آقای اسکندری متوجه شد که من هر چند مدت میام و از پشت در مغازه به ساز هاش نیگاه میکنم ... با یک صدای تقریبا بم منو صدا کرد گفت پسر جون چیزی میخوای ... ؟؟؟؟
من که ترسیده بودم میخواستم فرار کنم که بهم گفت نههههههههه فرار نکن بیا در مغازه رو باز کنم بیا از نزدیک سازارو ببین ... (آخه ایشون بیشتر وقتا توی کارگاه چسبیده به مغازشون بودن)
وااااااااای که انگاری دنیارو بهم داده بودن ... خیلیییییی خوشحال شدم ...
در مغازه که باز شد تندی پریدم توی مغازه ... یک نفس راحتی کشیدم ...
بوی سازها منو دیووونه کرده بود ... آره ه ه ... بوووووووی ساز ... یک بوی خیلی خوبی میومد ... بوی چوب گردو همراه با
بوی چسب و ... آدمو دیونه میکرد ... چه لحظه ای بود یادم نمیره ...
نگاهم به یک سنتور که تازه به ساز ها اضافه شده بود جلب شد ...
آقی اسکندری گفت : میخوای باهاش بزنی ؟؟؟؟؟
گفتم : من که بلد نیستم.
گفت : ببین اینجوری و شروع کرد به زدن ... واااااااااای که چه صدایی داشت ...
این شد که تصمیم گرفتم یک ساز سنتور بخرم ... وقتی آفای اسکندری فهمید که یک جورایی آشناییم ، یک ساز خیلی
خوب برام درست کرد ... و استاد محمد حقگو از اساتید برجسته سنتور رو بهم معرفی کرد که برم پیش ایشون کلاس ...
من هم سر از پا نمیشناختم که زودتر برم کلاس و یاد بگیرم
جلسه اول و دوم و سوم الی آخر گذشت... دیدم نههههههههه کم کم داره سخت و سخت تر میشه ...
فکر نمیکردم موسیقی اینقدر سخت باشه ... البته سخت نبود بچه ها من هنوز برام زود بود کوچیک بودم
و استاد حقگو هم بسیار متبحر بودند و همیشه سر کلاس 4 مضراب میزدند
همه شاگردای ایشون از من بزرگتر بودند
این بود که کم کم زده شدم و سنتور و موسیقو رو رها کردم و گذاشتمش گوشه خونه ازون موقع ها داره خاک میخوره ...
تا این که همین چند مدت پیش بود که به فکر افتادم که هیچ چیزی جز یک ساز خوب نمیتونه همدمم باشه ...
دلم بیشتر وقت ها میگرفت و هیچ کاری جز قصه خوردن نداشتم
تصمیم گرفتم برم سنتور رو پیش یکی از اساتیدی که قبلا باهاش آشنا شده و کار کرده بودم ادامه بدم
اما دلم به سنتور نبود تا این که فهمیدم ویولن رو خیلی دوست دارم ... رفتم دنبالش و چند تا مزیک و کلیپ تصویری از
ساز ویولن گوش کرد م و همین شد که واااااااااااقعا دلمو برد ...
از بس که دوستش داشتم همه چیزمو رها کردم و افتادم دنبال تحقیق و ... واسه ویولن
همه بهم گفتن سخته سخته اما من با این علاقه و پشتکاری که دارم مطمئنم که موفق میشم
چون دقیقا به فرمایش خانوم ماریا که فرمودند : چیزیو که تموم نکنند و حلش نکنند رها نمیکنند
من هم همیطوری هستم دوست دارم یک چیزی که فکرمو مشغول کرده تا تمومش نکنم ولش نکنم
حتی سخت ترین چیز
من معتقدم هیییییییییچ چیز سختی در عالم وجود نداره این همت و تلاش ماست که واسه یک کار کمترو بیشتره
ببینید دوستان همه انسانیم انیشتینم یک آدم معمولی بوده ... بتهوون هم یک آدم معمولی بوده ...
حتما از شرح زندگی بتهوون میدونید که مادر ایشون به بیماری سخت و واگیری مبتلا بوده فکر میکنم سفلیس
که حکیم ها میخواستند دستور کورتاژ بدند ... حالا ببینید این بتهوون چی شده ؟؟؟؟؟
این تلاش خودش بوده و علاقش به موسیقی ...
بهتون قول میدم اگه علاقه داشته باشین به چیزی و ادامه بدین شما و همه ما هم بشیم یکی مثل اونا
البته اونا خیییییلی خیلی تلاش میکردند در کاراشون و برای رسیدن به هدفشون که ما نصفشو هم انجام نمیدیم و توقع
داریم زود به نتیجه هم برسیم ...
خیلی حرف زدم از همتون عذر می خوام و ممنونم که دقایقی پای حرف دلای من نشستین و خوندین
پس بیایید با هم و به کمک هم تمام تلاش خودمونو برای رسیدن به هدفمون انجام بدیم
از همییییین حالا 1 ... 2 ... 3
علاقه مندي ها (Bookmarks)