-
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
دوتار ترکمن
0
در خصوص رايجترين ساز قوم تركمن يعني دوتار و اينكه چه وقت و برچه پايه و اساسي بوجود آمده بلحاظ علمي هنوز اطلاعات تاريخي روشني وجود ندارد. در پاسخ به اين سئوال، خوانندگان و نوازندگان روايتي را كه نسل اندر نسل حفظ كردهاند تعريف ميكنند: اول بار شخصي به نام «بابا قنبر» كه مهتر اسب حضرت علي(ع) بوده دوتار را ساخته است، اين روايت توسط خواننده مشهور تركمن «شوكور باغشي» و نيز فيلسوف يونان باستان افلاطون نقل شده است.
روايتي ديگر نيز در تأليف «ب. بليايف» بنام «ساز تركمن» آورده شده است. در بين مردم اين روايات تعابير و تفاسير متعددي دارد. اين ادّعا كه تمامي اين روايات در حقيقت توسط مردم و در پاسخ به سئوال چگونگي خلق دوتار فراهم آمده است سخن گزافي نخواهدبود. در ميان مردم آسياي ميانه ساز دوتار از اعصار پيشين وجود داشته. اين خود به تنهايي گوياي حقيقتي انكار ناپذير ميباشد. چنانچه دلايل علمي كافي نيز براي اثبات اين ادّعا در دسترس نباشد امّا روايتهاي نقل شده از افلاطون (427-347 ق. م) و فيثاغورث در باب خلق دوتار، پايه محكمي ايجاد ميكند.
سند پايهاي ديگر مربوط به شاعر قرن هيجده تركمن غايب نظر غايبي است كه براي استخلاص تعدادي شاعر و نوازنده از مجازات مرگ، در پيشگاه امير بخارا شعر معروف خود را با مضمون ذيل قرائت كرد:
ساز بيله صحبتي يامان دييمأنگلر
آدام حوّا دنيأ ايننده باردير
ترجمه:
ساز و آواز را منكر نشويد
كه قدمتي تا خلق آدم و حوّا دارد
همانگونه كه پيشتر گفتيم تحقيقات علمي در خصوص ريشه و مضاي تاريخي كلمه «دوتار» به نتايج قطعي نرسيده است. چنانچه به ريشهشناسي مردمي دوتار رجوع كنيم با دو ديدگاه مواجه ميشويم:
ديدگاه اول اعتقاد دارد اين كلمه از دو واژه فارسي «دو» و «تار» تشكيل شده است. همانند سرتار و چهار تار رايج در نزد اقوام تاجيك و اُزبك. ديدگاه دوم «دوتار» را يك واژه اصيل تركمني مي داند.
اگر در آن دقيق شويم كلمه دوتار در واقع تركيبي از كلمه توت و تار است. در واقع دوتار از چوب درخت توت ساخته شده و به آن تار وصل ميشده است. به همين خاطر نيز پيشينيان ما اصطلاح «توتتار» را بر آن نهادهاند كه به مرور زمان اين اصطلاح در محاوره عامّه بصورت دوتار شكل گرفته و ماندگار شده است. آنگونه كه نوازندگان يادآوري ميكنند و موسيقيدانان به آن معتقد هستند بعدها تغييراتي در شكل و فرم نتها در دوتار پديد آمد. دوتار نه تنها در ميان مردم تركمن بلكه در ميان ازبكها، تاجيكها، قرقيزها، قرهقالپاقها نيز به عنون ساز ملّي شناخته ميشود.
صرفنظر از اين كه در ميان اقوام مختلف تحت اسامي دُومبرا، كوموز، تامبور، چونگگور و مانند آن از آن ياد شده است. امّا همه اين نامها در واقع از خانواده دوتار بوده و با هم همخانواده هستند. هر چند در ميان ما تركمنها كلمه دوتار كاربرد وسيع دارد امّا اين تنها نامي نيست كه بر آن گذاشتهاند. در زبان برخي طايفه و تيرههاي تركمن (در گويش طايفه يموت) اصطلاح «تامديرا» به معني دوتار مورد استعمال فراوان دارد. كلماتي نظير «تامديرا» «تامديراچي» در واقع مترادف كلمات «دوتار» و «دوتارچي» موجود در زبان ادبي ما هستند.
امّا اصطلاح «تامديرا» چگونه به وجود آمده است؟ در اين خصوص نيز دو ديدگاه وجود دارد: ديدگاه نخست اين اصطلاح را اينگونه معني ميكند «چيزي كه در تنور پخته شده باشد» تنور را در تركمني «تامدير» گويند. سازنده دوتار قطعه چوبهاي توت را كه به منظور ساختن دوتار بريده ابتدا در سايه خوابانده سپس آنرا در بخار و گرماي تنور «تامدير» خشك ميكند. به همين خاطر به دوتار «تامديرا» گفته ميشود. ديدگاه دوم بيانگر صدايي است كه از آن برميخيزد. مردم قزاق و قرقيز به ساز ملّي خود كه شبيه دوتار تركمني است اصطلاحاً «دومبرا» ميگويند. بنظر ميرسد اين اصطلاح نه براي توضيح چگونگي شكلگيري آن بلكه صرفاً براي توضيح نوع آواز صادر شده از اين ابزار بكار رفته است.
دوممور ـ دوممور، ديممير ـ ديممير.
در نتيجه اصطلاح «تامديرا» نيز كه بنظر ميرسد از آواي «تيممير ـ تيممير، تاممير ـ تاممير» صادر شده از دوتار و در روندي مشابه با «دُومبرا» شكل گرفته است با اين اصطلاح ريشه مشتركي داشته باشد. بنظر ميرسد از ميان اين ديدگاهها، ديدگاه دوم به حقيقت نزديكتر باشد.
منبع
كتاب: آواي دوتار صداي مردم ماست، نوشته: ع. احمدوف، انتشارات تركمنستان 1986
اگر هست مرد از هنر بهره ور ## هنر خود بگوید نه صاحب هنر
(سعدی)
-
7 کاربر برای این پست از amir0172 تشکر کرده اند:
-
Friday 27 August 2010
# ADS
-
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
-
7 کاربر برای این پست از amir0172 تشکر کرده اند:
-
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
-
6 کاربر برای این پست از amir0172 تشکر کرده اند:
-
Saturday 28 August 2010
#4
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
اوچرادیم / مقام موسیقی تركمنی
0
سالها پیش بود ، یول آمان آقا در یكی از روستاهای دور دست تركمن صحرا زندگی می كرد. او همیشه آرزو داشت عروسی تنها فرزندش با شكوه هر چه بیشتر برگزار شود تا خاطره این عروسی تا سالها نزد مردم تركمن صحرا باقی بماند و بالاخره روزی از روزها وقت عروسی فرا رسید.
عروسی، شادمانی را به روستا هدیه آورده بود و لبخند و شادی در جای جای ده روییده بود. مردم روستاهای اطراف نیز بدور از بدبختی ها و گرفتاریهای خود، شاد و خندان و با قلبی آكنده از مهر و محبت خود به یول آمان آقا، به محل عروسی روی آورده بودند، یول آمان آقا، یاش اولی ده، با لباس فاخر و هیكل تنومند خود و با كلاه پوست برازنده اش، در جلو ی خانه ایستاده بود و با قیافه ای شاد و خندان به مهمانان خوش آمد می گفت و از ابراز مهر و محبت متقابل خود به آنان، كوتاهی نمی كرد.
یول آمان آقا مرد خیر و نیكو كاری بود و او به عنوان ریش سفید محل، بسیار ی از گرفتاریهای مردم آن دیار را حل و فصل می كرد و امروز حضور انبوه مهمانان، گواه بر قدردانی و پاسخگویی آنان به محبتهای او بود. هنوز تا غروب آفتاب وقت بود و بدون شك مردم آبادی، از این عروسی و حضور مهمانان زیاد و سرور و شادمانی این محفل خاطره ها بیاد اندوخته می كردند و یول آمان آقا هم همین را می خواست.
در آن طرف آلاچیق، دیگ های غذا بر اجاق ها سوار بود و در میان دود آن، زنان آبادی غذای شب كه غذای محلی چكدیرمه بود، تهیه می دیدند و اسبان تیز تك نیز در اطراف آن محل به میخ بسته شده بودند و توسط مربیان خود برای مسابقه فردای آن روز آماده می شدند و از دود اجاق ها و بوی روغن و پیاز داغ، بی تابی می كردند.
پهلوانان كه در بین توده مردم از احترام خاصی برخوردارند، توسط میزبانان به محل های مناسبی هدایت می شدند تا آنطوریكه شایسته آنان است پذیرایی شوند. اینك آفتاب آخرین توان خود را بر ماندن و تماشای این صحنه های شادی بخش به كار می برد، اما طاقت مقاومت را از دست داده و رفته رفته نورش رنگ می باخت سرخ می شد و خود را تسلیم تاریكی می كرد، از طرفی مردم ده تسلیم تاریكی نمی شدند و آنان شادی و نشاط خود را در كنار نور چراغ های كم سو ادامه می دادند. این محفل شادی، هنوز كامل نبود و صدای دوتار و آواز باخشی را طلب می نمود و بدین لحاظ همه چشم براه باخشی بودند.
با تاخیر باخشی كه تا به حال سابقه نداشت، لحظه ای بی تابی یول آمان آقا و دیگر میزبانان فرا رسید و از روی دلتنگی هر یك از آنان خبر باخشی را از دیگری می گرفت و این انتظار هر لحظه سنگین تر و كشنده تر می شد. در این موقع یول آمان آقا یك جوان سواركار را صدا زد و او را به دنبال بخشی روانه كرد و هنوز لحظه ای نگذشته بود كه آن دیگری را به دنبالش فرستاد. حال ناراحتی بر چهره یول آمان آقا كاملا نمایان بود. اخمهایش تو هم رفته و رگها و چین های صورتش متورم شده بود.
نبودن صدای دوتار، كه براحتی پرده تاریكی شب را به كنار زده و روشنایی را به مهمانان به ارمغان بیاورد، از هر طرف هویدا بود و مهمانان نیز كه اینك شام خورده و سرگرمی دیگری نداشتند، كاملا آماده شنیدن صدای دلنواز و اعجاب انگیز دوتار بودند و می بایست امشب صدای دوتار، دهكده كوچك آنان را روشن و دل دردمندان را با بیان حماسه پهلوانان و زیبایی طبیعت تسكین بخشد. اینك جای خالی نوازنده دوتار در هر گوشه این محفل و نزد همه حتی نزد كودكان و زنان كاملا مشهود بود و میهمانان گرچه شكمشان از غذای چرب چكدیرمه سیر شده بود، اما روحشان گرسنه بود و بی تابی می كردند.
می بایست صدای دل انگیز دوتار، تا صبح این خلاء سنگین را پر بكند. دوتار غذای روحی مردم است و بدین جهت كم كم از هر سو فریاد بر می آمد: « یول آمان آقا پس این نوازنده چی شد ؟ » این صداها همچون پتكی سنگین بر پیكر تنومند یول آمان آقا می نشست و او جز سكوت چیزی برای گفتن نداشت و فقط به نقطه ای از دهكده كوچك چشم دوخته و چشم براه نوازنده بود. در این موقع صدای پای اسبان همراه با نعره سواركاران در محل شنیده شد و صدای تیر اندازی و تهدید نیز بدنبال آن، در مقابل منزل یول آمان آقا، بگوش رسید. بله ، راهزنان و غارتگران بودند، آمده بودند تا غارت بكنند.
یول آمان آقا كه هرگز انتظار چنین كاری را نداشت نوازنده را فراموش كرد و در جایش میخكوب شد. دزدان در مقابل دیدگان او و در یك چشم بهم زدن خانه اش را غارت كردند و جیغ و داد زنان و كودكان را بجا گذاشته و رفتند. مردان آبادی و مهمانان نیز از آنجائیكه اسلحه بهمراه نداشتند، نمی توانستند در مقابل دزدان شرور و مسلح ، كاری از پیش ببرند.
یول آمان آقا تا به خود بجنبد و دسته ای از سواركاران را جور بكند، دزدان از آن محل رفته بودند. یول آمان آقا كه عروسی تنها پسرش به این راحتی به یاس و فغان و ناراحتی تبدیل شده بود، اسلحه بدست پیشاپیش مردان خود، سوار بر اسب چموش، آی دفل شد و بدنبال آنان به پیش تاخت و با قهر و غضبی كه تمام وجودش را فرا گرفته بود بلافاصله در آن سیاهی شب ناپدید گردید.
او غافل از اینكه راهزنان در پشت سیاهی تپه ای در خارج از ده كمین كرده بودند و می دانستند كه اگر یول آمان آقا زنده باشد، هرگز خواب و آسایش نخواهند داشت و او آنها را در هر كجای تركمن صحرا كه باشند ، گیر آورده و به سزایشان خواهد رساند.
راهزنان صدای پای اسبان تعقیب كننده كه یول آمان آقا با اسب آی دفل پیشاپیش آنان بود ، شنیدند و خود را برای هر رویدادی آماده كردند. دیری نپایید سواران به آن محل رسیدند و در حال عبور از كنار تپه بودند كه یكمرتبه صدای تیری از افراد دزدان شنیده شد. بدنبال آن آی دفل شیهه كشید و بعد صدای افتادن هیكل تنومند یول آمان آقا از اسب و ناله او در سكوت شب پیچید. دزدان دیگر جای ایستادن و تماشا كردن را جایز ندانسته به تاخت از آن محل دور شدند. در این موقع افراد یول آمان آقا بدور او حلقه زده و هیكل غرق در خون او را به آغوش گرفتند و پس از آن تعدادی از سواران به دنبال دزدان براه افتاده و تعدادی نیز زاری كنان جسد او را سوار بر آی دفل كرده و با خود به اوبه بردند.
جمعیت در انتظار ، با مشاهده كاروان كوچك سوگوار و دیدن جسد یول آمان آقا بر بالای اسب، شادیشان به ماتم تبدیل شد.
جیغ و فریاد زنان و كودكان و بستگان یول آمان آقا و دیگر مهمانان سر به فلك كشیده و فضای اوبه را پر كرد و بدین ترنیب عروسی به ماتم تبدیل شد.
در همین موقع نوازنده پیر ، سوار بر الاغ خود از راه رسید. او بار اول با دیدن فضای آكنده از گریه و فغان محیط فكر كرد ، كه عوضی آمده است، اما پس از لحظه ای با دبدن آدم های آشنا در آن محل و قدری تامل دانست كه اشتباه نیامده است. از اطرافیان پرس و جو كرد و جواب شنید. او با دوتارش آمده بود تا به جشن عروسی یول آمان آقا كه كلی به گردن مردم آن دیار حق داشت، شادی ببخشد و تا صبح آواز بخواند و مهمانان را مسرور نماید و در عین حال تاخیر دیر كرد خود را كه برای آنهم دلیل قانع كننده ای داشت جبران نماید، اما او با مشاهده این صحنه، بدون اینكه با كسی حرفی بزند، به بیرون از ده رفت و در بالای همان تپه ای كه ساعتی پیش یول آمان آقا در پای آن تپه بدست دزدان و نامردان غرق در خون شده بود، نشست. دوتارش را بدست گرفت و با سوز و دل ، در وصف این ماجرا ، آهنگ جدیدی به نام « اوچرادیم » را خلق كرد .
اینك سالها از این ماجرا می گذرد ، اما ساز و مقام « اوچرادیم » هر لحظه كه توسط هنرمندان نواخته می شود ، داستان تلخ یول آمان آقا و كشته شدن او و نامردی دزدان، راهزنان را برایمان زنده می كند.
اگر هست مرد از هنر بهره ور ## هنر خود بگوید نه صاحب هنر
(سعدی)
-
5 کاربر برای این پست از amir0172 تشکر کرده اند:
-
Saturday 28 August 2010
#5
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از BaBak_ParSian به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 28 August 2010
#6
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
نوازندگان دوتار (بخشی)در لباس سنتی ترکمن
0
اگر هست مرد از هنر بهره ور ## هنر خود بگوید نه صاحب هنر
(سعدی)
-
5 کاربر برای این پست از amir0172 تشکر کرده اند:
-
Saturday 28 August 2010
#7
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
0
ممنون بابت اطلاعات خوبتون...
راستی مطمئنید که این دوتار نواز ها(جوون ترا و بچه ها) همه بخشی هستند؟... چون من یه تعریف های خاصی براش شنیدم... بخصوص از مرحوم حاج قربان توی این ترک:
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد... گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را... مردی که ز عصر خود فراتر باشد
-
کاربران زیر از sarsabz به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 28 August 2010
#8
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
-
-
Saturday 28 August 2010
#9
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
0
درود بر دوستان
چون ساز اصلی من دوتار نیست سر رشته ای در این مورد ندارم ولی نوازنده های دوتار در شهر ما هستند سوال هایتان را از انها خواهم پرسید چون خودم هم ترکمن هستم
اگر هست مرد از هنر بهره ور ## هنر خود بگوید نه صاحب هنر
(سعدی)
-
کاربران زیر از amir0172 به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Tuesday 31 August 2010
#10
-
علاقه مندي ها (Bookmarks)