0
راستیتش،من خودم آهنگسازم،اون اوایل کار را به امید آلبوم مجاز و این جور چیزا شروع کردم،اول یک آلبوم فوق العاده در سبک کلاسیک آماده کردم و به صورت حرفه ای با خیلی دقت رفتم برای گرفتن مجوزاونجا گفتند برو چند روز دیگر بیا،رفتم چند روز دیگر آمدم دیدم یک دار بهم میگهکارت عالی بود،بعد بهم یک برگه دادند میدونید برگه چی بود؟برگه مجوز،آقا ما کلی خوشحال شده بودیماصلا نمیدونستیم داریم چکار میکنیم،بعد با کلی خوشحالی رفتیم یک شرکت برای گرفتن اسپانسر و پخش آلبوم،اول آلبومم را گوش دادند ولی بعدش یک چیز گفتند که شاخ در آوردمگفتند که این سبک به کار ما نیخورد،مردم پسند نیست،مردم دوستش ندارند،فروش ندارد،برو یک آلبوم سبک عامه پسند درست کن،منم که دیگر اعصابم خورد شده بود و ناراحت گفتم حتما باید این کار منو چاپ کنید که اونا هم خیلی محترمانه .
رفتم با چند نفر مشورت و صحبت کردم،بعد تصمیم گرفتم یک آۀبوم ساافت راک درست کنم، با یک گروه حرفه ای کار کردم،بعد رفتم که مجوز بگیرم،همون اول یارو گفت که سبکش چیه؟گفتم سافت راک،گفت چی؟گفتم سافت راک مگه عیبی داره،که دوباره.
تصمیم گرفتم یک آلبوم پاپ درست کنم،روش زیاد کار کردم ،ساز های زیادی توش بکار بردم،کلی پول خرج کردم،به امید بزگشت پولمان،رفتم زود مجوز را گرفتم؛بعد رفتم تا اسپانسر بگیرم،یا رو گفت بدرد بخور نیست،خیلی شعرات غمگین است،منم که دوباره بعد گفتم بابا من دیگه پول ندارم که آلبوم جدید بدم،بعد یارو گفت تو تمام این آلبوم ها را تا الآن فول آگوستیک بوده،یعنی واقعا بعد گفت مگه خودت گیتار،کیبورد،پیانوو درامز بلد نیستی؟گفتم بلدم. بعد گفت پس آلبومت را کامپیوتری و برخی ساز هایی را که نیز بلدی آگوستیک ضبط کن،آهنگات را شاد درست کن،بیس را بالا ببر. منم شدم و رفتم برای ساخت آلبوم جدیدم.
آلبوم را ساختم،شاد شاد و رقص آور . رفتم که مجوز بگیرم ولی آره بابا،خودتون که میدونید،مجوز ندادند،زنگ زدم به اسپانسرم ولی اونم ما رو دوباره . حالا من ماندمو یک آلبوم. گفتم چیکار کنم،چیکار نکنم،دادمش تو اینترنت.
بعد چند ماه یکی از دوستام و گفت بابا این آهنگ های تو را که دارند تمامی برای مجالس پخش میکنند،میگم بیا یک گروه بزن،بریم تو مجالس بخونیم. منم قبول کردم،چون هم خسته شده بودم از مجوز و این چیزا و هم میخواستم به پولم برسم.
خلاطه با یک پرکاشن زن،درامر،بیسیست،گیتاریست- گیتاریست (البته این خودمم) و یک کیبوردیست رفتیم مجالس نمیدونی که مردم چه خوشحالی هایی میکردند،ما هم که به پولمون رسیده بودیم نیز بودیم،و این بود داستان ما. حالا اینا رو بیخیال تو هم بیا تو گروهمون.
مصاحبه گر:نه باب
-آخه چرا نمیای بیا،حال میده.
.
.
.
و این داستان ادامه دارد...
علاقه مندي ها (Bookmarks)