0
سلام بر عشق و سلام بر عاشق و البته معشوق سلام نمیخواهد که عشق عاشق همان سلام است و تحیت به پیشگاه معشوق...
یاد دوستان آرام نمیگذاردمان و زیباتر اینکه این نا آرامگری خود گاه و ناگاه آرامگاه این نا آرمیده است.
این چند دقیقه را مدیون دو میهمان هستم . میهمانانی که خود صاحبند و غالب. یکی قدیمی و دیگری به ظاهر جدید...
آن قدیمی خواهرم زهراست که هیچگاه نور حضورش و زلال حرفهایش و قدرت افکارش اجازه نداد خودم را بیش از آنچه هستم ببینم...
وآن دوست تازه ساز با وقاریست که همین دیروز به هوای اتاقم رخت برکنده است... ویولن که البته تمام دارایی مادیم را به پایش ریختم به امید اینکه او هم به پای این پیمان تا پای جان بماند و بخواند.
زهرا آمد آواز خواند و من ساز زدم. او رفت اما هنوز سه تار در دستانم میخواند. باز هم وقت اذان مغرب باز هم ماز موسیقی و باز هم در حضور چراغهای خالی از نور... و باز هم یاد دوستان و حکایت خشک سیم و خشک چوب...
این همه حرف زدم ولی باید پیشیپیش از نقایص عذر بخوام مخصوصا" در ثانیه های آخر یه لحظه به اشتباه یک نت خارج از گام زده شد!! (من نبودماD:)
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
راستی یکی از دوستان به اصفهان عزیمت کردند که امیدوارم عشق همرهش باشد و به اصفهان عشق برسد...
علاقه مندي ها (Bookmarks)