یک اعتراف ساده
یه فرشته از خداشون یه شب التماس داره
یه پسر تو حُرم چشماش ترس یک تقاص داره
ما به انتهارسیدیم بعد ازاون گناه آخر
شب اعتراف قلب و عشق بی بهای مادر
آدمای روز روشن، شبح شبای سردن
با نگاه غم فردا پشت گریه ها میخندن
چه ترا نه ها غریبن واسه آشنای مردم
یه صدای مه گرفته با دلی پر از ترحم
آدمکها ی خیالی پشت این درای بسته
از فرشته ها میخونن با صدای تلخ و خسته
مثل رویای غریبی روزِ روشن از امیده
توی خواب و قصه شاید شَبَح بهارو دیده
آدما خیلی غریبن، هوس بهشت و دارن
اما از قشنگیاشون، چهره های زشت و دارن
تو خیابونای این شهر همه ناامید فردا
دیگه باوری نداره، حُقه های زشت و زیبا
باید از خدا بپرسیم اعتراف روزگارو
چی گذشته تو دل شب که نداره لحظه هارو
مثل رویای غریبی روزِ روشن از امیده
توی خواب و قصه شاید شَبَح بهارو دیده
تو هوای مرده شاید یه امید تازه باشه
یا برای یه فرشته یه دری دوباره واشه
وقتی ساده میشه رد شدازصدای اشک یک زن
وقتی با ستاره مردن، میشه تکیه گاه یک تن
وقتی قحطیه رفیقه ،توی دنیای خیانت
وقتی اعتماده قلبی ،میشه جنگ بینهایت
دیگه هیچ پلی نمیشه یه گذرگاه خیالی
یه بهانه واسه بودن، یه امید احتمالی
تو هوای مرده شاید یه امید تازه باشه
یا برا ی یه فرشته یه دری دوباره واشه...
آرزو
علاقه مندي ها (Bookmarks)