0
این هم نامه ی بتهوون به معشوقش اما قبل از اینکه این نامه رو به دستش برسونه از دنیا میره:
فرشته ی من تمام هستی و وجودم جان جانانم امروز تنها چند کلمه ان هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا و مکان تو مشخص نمی شود. چه اتلاف وقت بیهوده ای چرا باید این غم و اندوه وجود داشته باشد؟ایا عشق ما نمی تواند بدون اینگه قربانی بگیرد ادامه پیدا کند؟بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد؟ایا می توانی این وضع را عوض کنی اینکه من تماما به تو تعلق ندارم و تو تمام و کمال از ان من باشی؟
چه شگفت است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است بنگر تا به ارامش برسی. عشق هست و نیست تورا طلب می کند و به راستی حق با اوست حکایت عشق منو تو نیز از این قرار است اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق ازرده نخواهیم شد.
بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده . به خودمان بپردازیم بی گمان یکدیگر را خواهیم دید از این گذشته نمی توانم انچه را که در این چندروز درمورد زندگیم پی برده ام در نامه بنویسم اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی امد. حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم.
اه لحظه هایی هست که حس می کنم سخن گفتن کافی نیست.
شاد باش -ای تنها گنج واقعی من بمان-ای همه ی هستی من!
بدون شک خدایان ارامشی به ما ارزانی خواهند داشت که بهترین هدیه است.
ارادتمند تو, لودویگ
6 جولای 1806
علاقه مندي ها (Bookmarks)