0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
این شعر حرف دلمه
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به يک پرواز بي هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستي داشتم بر سر، نه پايي داشتم در گل
به دست خويش کردم اينچنين بي دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گريزانم
که گر دستم دهد از خويش هم سازم جدا خود را
گر اين وضع است ميترسم که با چندين وفاداري
شود لازم که پيشت وانمايم بيوفا خود را
چو از اظهار عشقم خويش را بيگانه ميداري
نميبايست کرد اول به اين حرف آشنا خود را
ببين وحشي که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسي کو بگذراندي تشنه از آب بقا خود را
وحشی بافقی- خلد برین
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 7/0 Given: 1/0 |
زیبا بود دوست من...
آنکه مدام شیشه از پی عیش داده است
شیشه ام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان
آه که یک دیده بیدار نیست
هیچ کس از درد خبر دار نیست
Thumbs Up/Down |
Received: 338/2 Given: 150/0 |
نه در دیده ی او فروغ نگاهی
نه در سینه ی او دل بیقراری
اقبال لاهوری
من از فردای خود ترسی ندارم
که بر سینه نشانی از تو دارم
ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
میان شعله هم پا می گذارم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
يکي صياد مرغي بسته پر داشت
به بستان برد و بند از پاش برداشت
زدندش طايران بوستاني
صلاي رغبت هم آشياني
چو پرزد ديد بال خويش بسته
عدوي خانه در پهلو نشسته
برآورد از شکاف سينهي خويش
صفيري پرخراش از سينهي ريش
که مرغي را چه ذوق از سرو شمشاد
که پروازش بود در دست صياد
قفس باشد ارم بر نغمه سازي
که بيند در کمين تاراج بازي
شما کزادگان شاخساريد
نشاط سرو و گل فرصت شماريد
که صياد مرا با من شماريست
مرا هم در شکنج دام کاريست
وحشی بافقی- خلد برین
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 7/0 Given: 1/0 |
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
آه که یک دیده بیدار نیست
هیچ کس از درد خبر دار نیست
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
نادره گويي ز سخن گستران
نادره در سلک زبان آوران
رفت يکي روز خطايي بر او
تاختن آورد بلايي بر او
والي ملکش به غضب پيش خواند
جور کنانش ز بر خويش راند
تند شد و گفت سزايش دهند
و ز سرکين کند به پايش نهند
کند بر آن پا که رود ناصواب
تا نکند در ره باطل شتاب
گر چه شب نيستيش در رسيد
شب به ميان آمد و بازش خريد
صبح کزين مشعل گيتي فروز
شعله کشد، شعلهي آفاق سوز...
وحشی بافقی- ناظم و منظوم
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 7/0 Given: 1/0 |
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
آه که یک دیده بیدار نیست
هیچ کس از درد خبر دار نیست
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
مي ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوي ملي چون گل، خودروي گلي چون مل
مل رفت به سوي گل، گل رفت به سوي مل
گل بوي ربود از مل، مل رنگ ربود از گل
در زير گل خيري آن به که قدح گيري
بر بادک شبگيري، بانگ و شغب صلصل
هر گه که زند قمري، راه ماورالنهري
گويد به گل حمري باده بستان، بلبل
آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره
چون دستهي طنبوره گيرد شجر از چنگل
چون فاخته دلبر برتر پرد از عرعر
گويي که به زير پر، بربسته يکي جلجل
آن قمري فرخنده با قهقهه و خنده
اندر گلو افکنده، هر فاختهاي يک غل
بويد به سحرگاهان، از شوق بناگاهان
چون نکهت دلخواهان، بوي سمن و سنبل
آن زاغ در آسابر همچون حبشي کاذر
بربسته به شاخ اندر هم سنبل و هم عنصل
آن کرکي با کرکي گويد سخن ترکي
طوطي سخن هندي گويد به که مازل
منوچهری
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 338/2 Given: 150/0 |
لب تو طعنه به لعل لب ساغر می زند
همه دل ها برای عشق تو پر پر می زند
من از فردای خود ترسی ندارم
که بر سینه نشانی از تو دارم
ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
میان شعله هم پا می گذارم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
دست در دامن رنگين بهاری نزدم
ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم
شبنمی نيست درين باغ به محرومی من
که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم
ساختم چون خيس گرداب به سرگردانی
دست چون موج به دامان کناری نزدم
در شکست دل من چرخ چرا میکوشد؟
سنگ بر شيشهی پيمانه گساری نزدم
گشت خرج کف افسوس حنای خونمبوسه بر پای بلورين نگاری نزدم
به چه تقصير زرم قسمت آتش گرديد؟
خنده چون گل به تهيدستی خاری نزدم
گر چه چون شانه دو صد زخم نمايان خوردم
دست صائب به سر زلف نگاري نزدم
صائب تبریزی- گلشن راز
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 7/0 Given: 1/0 |
من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
آه که یک دیده بیدار نیست
هیچ کس از درد خبر دار نیست
Thumbs Up/Down |
Received: 338/2 Given: 150/0 |
دلا تا کی در این کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاک بازی
من از فردای خود ترسی ندارم
که بر سینه نشانی از تو دارم
ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
میان شعله هم پا می گذارم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
ياد باد آنکه بروي تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
ياد باد آنکه ز نظارهي رويت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا
ياد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمي
افق ديده پر از شعلهي خور بود مرا
ياد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
ياد باد آنکه ز روي تو و عکس مي ناب
ديده پر شعشعهي شمس و قمر بود مرا
ياد باد آنکه گرم زهرهي گفتار نبود
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
بر ميان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
اد باد آنکه برون آمده بودي بوداع
وز سر کوي تو آهنگ سفر بود مرا
ياد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
در دهان شکر و در ديده گهر بود مرا
خواجوی کرمانی
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه ای را با دستهای تو میتوان گشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 338/2 Given: 150/0 |
از غمت مشتعلم گریه مکن
پیش رویت خجلم گریه مکن
من از فردای خود ترسی ندارم
که بر سینه نشانی از تو دارم
ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
میان شعله هم پا می گذارم
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
نازار دلي را كه تو جانش باشي
معشوقه پيدا و نهانش باشي
زان ميترسم كه از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در ميانش باشي
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
یکی گنجی پدید آمد در آن دکّان زرکوبی / زهی صورت ، زهی معنی ، زهی خوبی ، زهی خوبی!
از عامل دیوانگی ، مولانا
وقتي كه من عاشق شدم
شيطان به نامم سجده كرد
آدم زميني تر شد و
عالم به آدم سجده كرد
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)