مشاعره

[masram]

دردا كه بعد از آن همه امید و اشتیاق
دیر آشنا دل تو ، نشد آشنای من

[metal-militia]

نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
بدپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود

[masram]

دست سوی آسمان ها می برم
میکنم زاری به درگاه خدا
تا ببخشاید به اشک و آه من
تا نسازد دیگرت از من جدا

[metal-militia]

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی

[masram]

یک شب به کنج غمکده با خاطری حزین
اندوه همزبانم و آلام همنشین
شبهای سرد آخر پاییز از برون
باران و باد و غرش توفان سهمگین

[metal-militia]

نثار خاک رهت نقد جان من هرچند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن رای زلف دلبندان
چو تیره رای شدی کی گشایدت کاری

[masram]

یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی به غیر پیرهن از ما عوض نشد

[metal-militia]

در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری

[masram]

یک نعره مستانه زجایی نشنیدم
ویران شود این شهر که می خانه ندارد

[metal-militia]

دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری

[masram]

یاد باد آنکه سرکوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

[metal-militia]

دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری

[Hapo]

يک لحظه بود اين يا شبي کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبي نابرگرفته کام را

[metal-militia]

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

[masram]

من و دل هر دو به زاری سده ایم در پی او
که مگر سنگ دلش همره و دمساز اید
ولی افسوس که آن یار پریچهره ی من
نشود نرم دلش توسن و غماز آید

[غول غمگين]

دو چشم آهوانش شير گيرست
كزو بر من روان باران تيرست
كمان ابروان و تير مژگان
گواهانند كو بر جان اميرست