-
Friday 21 September 2007
#1
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
اشعار محمد علی بهمنی
0
لیست اشعاری که از ایشون قرار دادیم:
دلم برای خودم تنگ میشود
از پشت ابرها
غزل (اگرچه سیلی آئینه ها...)
غزل (دریاشده ست خواهر...)
غزل(توآسمانی ومن ...)
حیف انسانم و میدانم تا همیشه تنها هستم
خسته
بارانی
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
خون هر آن غزل که نگفتم به پای تست
---------------------------------------------------------->
کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
ما به اندازه ی هم سهم ز دریا بردیم
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می خواهی
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
غزلی چون خود شما زیبا
گفتگو
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه
آن بهاری باغها و این بیابانی زمستان
نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
------------------------------------------------>
او سر سپرده میخواست من دلسپرده بودم
شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
بهار بهار
دهاتی
این غزل ها همه جانپاره ی دنیای منند
من
اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن است
یخ کرده ام !...
توراچون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
هی مترسک کلاه را بردار
گل های بی شمیم به وجدم نمی کشند
آینه درجواب من بازسکوت می کند
شب که آرام ترازپلک تورامی بندم
ممنون میشم از دوستان اگر شعر دیگری هم دارند از ایشون در اینجا قرار بدن ...
دلم برای خودم تنگ میشود
اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودم
كسي حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي شود آري:
هميشه بي خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هر آنچه شيفته تر از پي شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را
اشاره اي كنم ، انگار كوه كن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
كه فكر صافي آبي چنين لجن بودم
غريب بودم ، گشتم غريب تر اما:
دلم خوش است كه در غربتِ وطن بودم .
ویرایش توسط hichnafar : Monday 10 December 2007 در ساعت 05:46 PM
دلیل: اضافه کردن شعر به لیست
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
3 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
# ADS
-
Friday 21 September 2007
#2
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
از پشت ابرها
0
از خانه بيرون ميزنم اما کجا امشب
شايد تو ميخواهي مرا در کوچه ها امشب!
پشت ستون سايه ها روي درخت شب
مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب؟
ميدانم ، آري نيستي اما نمي دانم
بيهوده مي گردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب ترا بي جستجو مي يافتم اما
نگذاشت بي خوابي به دست آرم ترا امشب
ها... سايه اي ديدم! شبيه ات نيست اما حيف!
اي کاش مي ديدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صداي پاي تو مي آمد از هر چيز
حتا ز برگي هم نمي آيد صدا امشب
امشب ز پشته ي ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچه ها را يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نمي آرم تو که مي داني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم بي تو تا امشب
اي ماجراي شعر و شب هاي جنون من
آخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
2 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
#3
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
یک غزل
0
اگرچه سيلي آئينه ها کرم کرده است
و تا هميشه سکوت مصورم کرده است
نمي تواند از طعم شوکراني من
مذاق پاک کند آنکه نوبرم کرده است
من از تبار غزلهاي سهل و ممتنعم
که هر که گوش سپرده است از برم کرده است
حسود يعني باور کنم خودم را باز
که باز شورترين چشم باورم کرده است
زمان ، زمانه افسانه هاي طي شده نيست
چه آتشي است که ققنوس پرورم کرده است
کبوترانه به بامم نشسته بودم ـ شعر
براي قاف تو سيمرغ ديگرم کرده است
چه فرق دارد ، شيطان و يا فرشته شدن
که عشق بر حذر ازهردو پيکرم کرده است
از آبهاي جهان سهم بي کرانگي ام
جزيره اي است که در خود شناورم کرده است
جزيره اي که تويي ابتداي اقيانوس
و انتهاي زميني که (شاعرم) کرده است
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
2 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
#4
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
یک غزل
0
دريا شدهست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از هميشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلي نيمهآمدم
تا با شما قشنگ شود نيم ديگرش
ميخواهم اعتراف كنم هر غزل كه ما
با هم سرودهايم جهان كرده از برش
خواهر زمان ،زمان برادركشيست باز
شايد به گوشها نرسد بيت آخرش
با خود ببر مرا كه نپوسد در اين سكون
شعري كه دوست داشتي از خود رهاترش
دريا سكوت كرده و من حرف ميزنم
حس ميكنم كه راه نبردم به باورش
دريا منم! هماو كه به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر اين صخرهها سرش
هم او كه دل زدهست به اعماق و كوسهها
خون ميخورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو كم از ماهيان كه نيست
خرچنگها مخواه بريسند پيكرش
دريا سكوت كرده و من بغض كردهام
بغض برادرانهاي از قهر خواهرش
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
#5
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
حیف انسانم و میدانم تا همیشه تنها هستم
0
تیکه بر جنگل پشت سر
روبرویدریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی ایا هستم ؟
قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را میبینی
بگذار
این چنین باشم تا هستم
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
#6
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
یک غزل
0
تو آسماني ومن ريشه در زمين دارم
هميشه فاصله اي هست-داد ازاين دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهايي ام يقين دارم
تو نيز دغدغه ات از دقايقت پيداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بين دارم
بخوان و پاک کن واسم خويش را بنويس
به دفتر غزلم هرچه نقطه چين دارم
کسي هنوز عيار ترا نفهميده ست
منم که از تو به اشعار خود نگين دارم
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Friday 21 September 2007
#7
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Sunday 23 September 2007
#8
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Sunday 23 September 2007
#9
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:
-
Sunday 23 September 2007
#10
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از finvisiblecold تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#11
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#12
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
0
خوش به حال من ودريا و غروب و خورشيد
و چه بي ذوق جهاني كه مرا با تو نديد
رشته اي جنس همان رشته كه بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده كشيد
به كف و ماسه كه نايابترين مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا مي فهميد
آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
منكه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#13
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم
0
تنهايي ام را با تو قسمت مي كنم سهم كمي نيست
گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست
غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصلها را
بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست
بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست
حواي من بر من مگير اين خودستاني را كه بي شك
تنهاتر از من در زمين و آسمانت آدمي نيست
آيينه ام را بر دهان تك تك ياران گرفتم
تا روشنم شد : در ميان مردگانم همدمي نيست
همواره چون من نه : فقط يك لحظه خوب من بينديش
لبريزي از گفتن ولي در هيچ سويت محرمي نيست
من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم
شايد به زخم من كه مي پوشم ز چشم شهر آن را
دردستهاي بي نهايت مهربانش مرهمي نيست
شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر اگرچه
اينك به گوش انتظارم جز صداي مبهمي نيست
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#14
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي
0
زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال
به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال
مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
كه دوست جان كلام مناست در همه حال
قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت
به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال
تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم
بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني
كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال
مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز
نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي
بگو رسيده بيفتم به دامنت? يا كال ؟
اگر چه نيستم آري بلور بارفتن
مرا ولي مشكن گاه قيمتي ست سفال
بيا عبور كن از اين پل تماشايي
به بين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال
ببين بجز تو كه پامال دره ات شده ام
كدام قله نشين را نكرده ام پامال
تو كيستي ؟ كه سفركردن از هوايت را
نمي توانم حتي به بالهاي خيال
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
-
2 کاربر برای این پست از akanani تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#15
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
0
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست
اينسان نمي يابي ز من حتي نشان اي دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا مي زن
تا پاسخم را بشنوي پژواك سان اي دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردي مكن با اين چنين آتش به جان اي دوست
گفتي بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردي
حالا لالم خواستي پس خود بخوان اي دوست
من قانعم آن بخت جاويدان نمي خواهم
گر مي تواني يك نفس با من بمان اي دوست
يا نه تو هم با هر بهانه شانه خالي كن
از من من اين برشانه ها بار گران اي دوست
نامهرباني را هم از تو دوست خواهم داشت
بيهوده مي كوشي بماني مهربان اي دوست
انسان كه مي خواهد دلت با من بگو آري
من دوست دارم حرف دل را بر زبان اي دوست
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
-
کاربران زیر از akanani به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 26 September 2007
#16
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
غزلي چون خود شما زيبا
0
با غروب اين دل گرفته مرا
مي رساند به دامن دريا
مي روم گوش مي دهم به سكوت
چه شگفت است اين هميشه صدا
لحظه هايي كه در فلق گم شدم
با شفق باز مي شود پيدا
چه غروري چه سرشكن سنگي
موجكوب است يا خيال شما
دل خورشيد هم به حالم سوخت
سرخ تر از هميشه گفت : بيا
مي شد اينجا نباشم اينك ? آه
بي تو موجم نمي برد زينجا
راستي گر شبي نباشم من
چه غريب است ساحل تنها
من و اين مرغهاي سرگردان
پرسه ها مي زنيم تا فردا
تازه شعري سروده ام از تو
غزلي چون خود شما زيبا
تو كه گوشت بر اين دقايق نيست
باز هم ذوق گوش ماهي ها
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
-
کاربران زیر از akanani به خاطر این پست تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)