0
موسيقي جهاني، هم اصطلاحي است مثل «زبان جهاني».!! موسيقي نوعي زبان ارتباطي بين افراد متعلق به يك حوزه فرهنگي است و عده زيادي كه با موسيقي آشنايي در حد غير حرفهاي دارند، به سادگي ميانديشند كه موسيقي(كدام موسيقي؟!) ميتواند زباني باشد براي تمام ملل. واقعيت اين است كه موسيقي هيچ ملتي قابليت عموميت دادن براي ساير ملل را ندارد و همينهايي كه از نظريه «جهاني شدن» موسيقي پشتيباني ميكنند، خودشان به يكي دو نوع يا حداكثر چهار نوع موسيقي گوش ميدهند و به آنها عادت دارند. دوستاني كه موسيقي باخ و موتسارت و برامس و راول را «جهاني» ميدانند، بايد براي آن دلايل كافي داشته باشند. هم دلايل حرفهاي و فني و هم دلايل جامعهشناسي. موسيقي كلاسيك غربي به چه اعتباري «موسيقي بينالمللي» است؟ مسلماً به دليل اكثريتشان نيست چرا كه اكثر جمعيت جهان با چينيها و مسلمانان و بعداً با هندوهاست و ملتهاي اروپايي و آفريقايي و آمريكايي در اكثريت نيستند. حتي در نوع موسيقيشان هم فرهنگهاي متفاوت دارند كه از وجود موسيقي كلاسيك بيبهرهاند. آيا به دليل قدمتشان است؟ باز هم جواب منفي است. زيرا موسيقيهاي موجود در هند با حدود يك ميليارد جمعيت از همه موسيقيهاي دنيا بيشتر قدمت دارد. البته هنديها به دليل تماسهاي زياد با اروپاييان توسط انگليسيها موسيقيهاي هندي را به خوبي به جهان معرفي و عرضه كردند در صورتي كه چنين تبليغاتي براي موسيقي و موسيقيدان ايراني صورت نگرفت. شواهد تاريخي نشان از آن دارد كه روابط فرهنگي و هنري ايران با كشورهاي روم، اسپانيا و يونان قديم بيشتر از هنديها بود، اما دليل عدم پيشرفت چه بوده، بايد حكومتهاي مختلف در ايران را جستوجو كرد. آيا پيشرفت هنديها و حتي در زمان حال عربها به دليل سلطه سياسي و نظامي و فرهنگي و اقتصادي جهان غرب بوده است؟ جواب تا حدي مثبت است. ولي قدرتمندي هيچ تمدن و هيچ كشوري دليل مشروعيت و حكومت فرهنگ آن كشور بر فرهنگهاي ديگر نيست. زماني در سراسر جهان غرب زبان فرانسه، زبان جهاني و نشانه تمدن و فرهنگ بود. بعد انگليسي بريتانيايي و اكنون انگليسي آمريكايي و كانادايي است. جالب اينكه اصطلاحاتي مثل موسيقي بينالمللي و موسيقي جهاني به هيچ عنوان در كشورهايي كه صاحب اين موسيقيها هستند شنيده نميشود و اين اصطلاحات، مخصوص فضاي خودباخته كشورهاي جهان سومي است. در كشورهاي غربي موسيقي را با «صفت» نميشناسند. بلكه با «نوع» يا «ژانر» آن ميشناسند: موسيقي كلاسيك، موسيقي فولكلوريك، موسيقي پاپ و... ولي در ايران كه هنوز تقسيمبنديهايي از روي بينش علمي صورت نگرفته هر كس بهخصوص تحصيلكردگان غربي كه در دوران طاغوت اعتبارات لازم را براي رشد و ترويج موسيقي غربي آن هم از نوع عقبماندة آن مربوط به دو سه قرن پيش به سليقة خود روي موسيقي اسم ميگذارد، آن هم بدون در نظر گرفتن بافت سنتي و مذهبي ملي ايراني. مسلماً آشفتگي بيشتر ميشود مثل: «موسيقي عرفاني» كه هنوز هم تكليفش روشن نيست و ما نميدانيم چه نوع موسيقياي را موسيقي عرفاني ميگويند ديگر چه برسد به اصطلاح «موسيقي جهاني»؟!! از ابن خلدون نقل ميكنند: آخرين هنري كه در نتيجه پيشرفت اجتماع صعود ميكند، موسيقي است و نخستين هنري كه در نتيجه سير قهقرايي اجتماع تنزل ميكند، باز هم موسيقي است. استاد داريوش صفوت رئيس وقت مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايران و رئيس گروه آموزشي موسيقي دانشگاه تهران كه چند سال گذشته به بازنشستگي نايل شد، در مصاحبهاي به سال 1356 در يكي از روزنامهها ميگويد: موسيقيدانهاي غرب، از شرق و عرفان الهام گرفتهاند و اصلاً تعمد و اجباري در اين كار نيست كه جهانيان موسيقي ما را بشناسند و من معتقدم هر فعاليت هنري كه بدون حقهبازي و رياكاري صورت بگيرد، مقدس است و اگر غير از اين باشد ولو اينكه هنري هم باشد باعث لطمه زدن به هنر موسيقي خواهد بود. در ادامه ميگويد: موسيقي غربي خطري براي موسيقي ايراني نميتواند ايجاد كند چرا كه موسيقي غربي در حال تكامل، خود به بنبست رسيده است و ناگزير به سوي مشرقزمين گرايش نشان ميدهد. نمونهاش اشتوكهاوزن موسيقيدان آلماني است كه بر اين مدعا صحه ميگذارد و ميگويد تحت تأثير عرفان شرق قرار گرفتهام.
رواج پيدا كردن اصطلاحاتي مثل «موسيقي علمي» و «موسيقي جهاني» ريشه در ناآگاهي فرهنگي دارد. هيچ موسيقياي غير علمي نيست و هيچ موسيقياي براي تمام جهان نيست. هر موسيقياي قوانين علمي خاص خودش را دارد و هر موسيقي جهان احساسي خاص خودش را. اصولاً موسيقي علم نيست و مثل گذشته كه قدما موسيقي را يكي از شعبات علم رياضي ميدانستند، اين تعريف در تقسيم بنديهاي علمي قدما بوده ولي در حال حاضر با تعاريف جديدي كه از علم به ميان آمده، رياضي و موسيقي از هم جدا هستند. اما اين بدين معني نيست كه موسيقي فقط هنر صرف است. اما هر هنري قواعد علمي در بطنش دارد و در اصل، هنر« محيط» بر علم است. موسيقي دانشگاهي ما ميبايست بر دو تقسيمبندي اعتقادي كه همانا آييني و غير آييني است بدون هر گونه غربگرايي كه تصور ميشود از واژه «جهاني» براي فرار از تبعات واژه «غربي» كه مسئولان جمهوري اسلامي با آن مخالفت دارند، انتخاب شده است و انشاءالله انگيزه ناميمون ديگري مثل قبول داشتن موسيقي غربي به عنوان جهانشمول بودن آن متصوّر نباشد. اگر در دوران نه چندان گذشته در بعضي كشورها، موسيقي كلاسيك اروپايي در حكم يك زبان قراردادي، ويژة ساختن آثاري براي معرفي به جهان صنعتي بود، حالا موسيقيِهاي بسيار گستردهتر و جهانشمولتري جاي آن را گرفته است مثل انواع موسيقي پاپ. ممكن است بسياري از كشورها شبيه موسيقي كلاسيك اروپايي را نداشته باشند ولي حتماً شبيه موسيقي پاپ اروپايي و آمريكايي را دارند وانواع موسيقي پاپ بيشتر از موسيقي كلاسيك در جهان پخش شده است. آيا بايد اين موسيقي (كه صدها گونه مختلف و متنوع دارد) را «موسيقي بينالمللي» و «جهاني» بدانيم؟ فرا گرفتن زبان انگليسي از ضروريات زندگي با جهان متمدن است ولي آيا همة دنيا بايد انگليسي حرف بزنند؟ مقصود اين نيست كه ناسيوناليسم كور و متعصب را ترويج كنيم. بلكه ميخواهيم بگوييم كه ضرورت فراگيري زبانهاي جهان نبايد توجه ما را از فرهنگ خودمان منحرف كند. زماني بود كه در تمام شبه قاره هند، زبان فرهنگ و ادب و حتي تجارت، زبان فارسي بود و تمام نامههاي رسمي و سياسي و متون مهم به فارسي نوشته ميشد. حالا انگليسي جاي آن را گرفته و سالها حرف آن بود كه زبان اسپرانتو جايگزين تمام آنها شود. ولي اين باعث نشد كه مردم هند، زبان و موسيقي و فرهنگ مادري خودشان را فراموش كنند. همچنان كه تكنوازان برجسته آنها در سراسر جهان حتي در تمام فستيوالهاي بينالمللي از گروهنوازي به شيوه غربي اجتناب ميكنند و مردم جهان را دعوت به شنيدن موسيقي اصيل تكصدايي ميكنند.
بهتر است به جاي مغشوش كردن مفاهيم و تعريفها به هر كدام از انواع موسيقي از سنتي ايراني تا كلاسيك اروپايي و انواع مدرن توجهي درخور و شايسته شود تا ضمن حفظ فرهنگ خودي به طور سنجيده و درست بتوان از مواهب و مزاياي تمدن و فرهنگهاي ديگر بهرهمند شد. مسلماً هيچ انگليسيزباني نميتواند توقع داشته باشد تمام دنيا به زبان او حرف بزنند و هيچ غير انگليسياي نبايد خود را از فرا گرفتن آن زبان بينياز بداند. اصطلاحاتي نظير «موسيقي علمي» و «موسيقي جهاني» در هيچ كدام از دايرهالمعارفهاي معتبر بينالمللي وجود ندارد. بلكه اينها در اثر شرايط تاريخي كشورهاي شرقي در اوايل قرن 20 به وجود آمدهاند و نه معادل غربي دارند، نه معني علمي و نه مشمول بينالمللي. نياز فرهنگهاي سنتي شرقي به مدوّن كردن تئوري و نيز تغيير فرم موسيقي از تكنوازي به گروهنوازي و اركستراسيون، اين اصطلاحات را به صورت «ايجابي» در طي زمان ساخته است. از موسيقي كلاسيك اروپايي توسط عدهاي قليل از موسيقيشناسان ايرانيتبار كه تحصيلات كارشناسي موسيقي دارند به عنوان «جهاني و بينالمللي» ياد ميشود. در حالي كه در مغرب زمين اصطلاح «موسيقي جهاني» Global music شامل تمام موسيقيهاي فرهنگي موجود در جهان امروز است.
حالت استبدادي در اين كلمه به معني در قطب قرار گرفتن يك فرهنگ بيگانه است كه ديگر فرهنگهاي جوامع بشري را زيرمجموعه خود قرار ميدهد و اصولاً مرز نداشتن در نوع و تفكر فرهنگي يكي از اصول محسوب ميشود.
ميتوان اين ماجرا را اندكي دقيقتر در زمان برگزاري جشن هنر شيراز جستجو كرد. در ظاهر اين جشنواره به تمامي گروههاي مختلف داخلي و خارجي ميپرداخت، ولي با حضور عدهاي موسيقيدانان وابسته و تأثيرگذار در دفتر فرح ديبا و دربار كه بعد از انقلاب اسلامي نيز تعدادي از اينان مشاغل دولتي دانشگاهي و مشاورهاي را اخذ كردند، جشن هنر به شيوهاي سوق يافت كه در آن موسيقي غربي نسبت به موسيقي ايراني و كشورهاي جهان سوم برتري يافت و اينگونه زمينة برچيدگي موسيقي اصيل ايراني هم با تحقير فرهنگ خودي و موسيقيدانان ايراني محيا شد.
منبع : سوره مهر
لطفا دوستان نظراتشان را در قبال این مقاله اعلام کنند
با تشکر
علاقه مندي ها (Bookmarks)