0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 309/2 Given: 138/1 |
خانه ام آتش گر? تست
آتشي جانسوز
هر طر? مي سوزد اين آتش
پرده ها و ? رش ها را
تارشان با پود
من به هر سو مي دوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
مي کنم ? رياد ، اي ? رياد
خانه ام آتش گر? تست
آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقش هايي را که من
بستم به خون دل
بر سر و چشم درو ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي بر من
واي بر من
سوزد و سوزد غنچه هايي را که پروردم
بدشواري در دهان گود گلدان ها
روز هاي سخت بيماري
از ? راز بامهاشان شاد
دشمنانم موزيانه خنده هاي ? تحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه اين مشبک شب
من بهر سو مي دوم گريان
از اين بيداد مي کنم ? رياد ، اي ? رياد
واي بر من همچنان مي سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و د? تر و ديوان
وانچه دارد منظر و ايوان
من بدستان پر از تاول
اين طر? را مي کنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ، بگردش دود
تا سحرگاهان که ميداند
که بود من شود نابود
خ? ته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا : « مشت خاکستر »
واي آيا هيچ سر بر مي کنند از خواب
مهربان همسايگانم ازپي امداد
سوزدم اين آتش بيداد گر بنياد
مي کنم ? رياد ، اي ? ريــــــــــــــاد ، ? ريــــــــــــــــــــا
برای بهتر زندگی کردن باید بهتر دید ...!!!!
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی و? ا حالا که من ا? تاده ام از پا چر؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و ? ردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام ? ردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غا? ل شدن از چون منی شیدا چر؟
شور ? رهاد هم به پرسش سر به زیر ا? کنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟
ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخ? ت
اینقدر با تخت خواب آلود من لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پرشان می کند
در شگ? تم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع خزین
خامشی شرط و? اداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی س? ر
این س? ر راه قیامت می روی تنها چرا؟
Navid
Thumbs Up/Down |
Received: 309/2 Given: 138/1 |
از ك? م رها
از ك? م رها شد مهار دل
نيست دست من اختيار دل
دل هبر كجا ر? ت و برنگشت
ديده شد س? يد ز انتظار دل
خون دل بريخت از دو چشم من
خوشدلم از اين انتحار دل
بعد از اين ضررا بلهم مگر
خم كند كمر زير بار دل
برای بهتر زندگی کردن باید بهتر دید ...!!!!
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
سیه چشمی به کار عشق استاد
درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
بجز او عالمی را بردم از یاد
مرگ من روزی فرا خواهد رسید...
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
اكنون كه خود ? راموش. سر تا به پا تو هستم
ازادم از تعلق بي باده مست مستم
ايا گشوده اي دست بر اين هميشه محتاج
ايا رسيده وقت پرواز من به معراج
(ماز يار)
فكر اين كهنه غزل بود كه اغازم كردتا ابد در به در كوچه رندانم كرد
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
عشقت نه سرسریست که از سر به در شود
مهرت نه عارض است که جای دیگر شود
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در شود
روز مادر رو به همه ی مادر ها تبریک میگم
تا شقایق هست زندگی باید کرد................
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
* پارك كودكان *
تو هم ساحل را دوست داري
جائي كه روح من
با بادبادك ها
بر سر شرط بندي پرواز كرد.
انجا شن هاي زيبائي براي بازي وجود دارد
قوها بر روي اب شنا مي كنند
و اردك ها بچه هايشان را صدا مي زنند
و پيش از انكه اندوهي به تو غا لب شود
صدائي صحبت ميكند:
گوش بده هنوز بادي نمي وزد
عميق بخواب راه ا ينده كور است.
(ا لبرت ارنشتاين)
فكر اين كهنه غزل بود كه اغازم كردتا ابد در به در كوچه رندانم كرد
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
وقتي كه مرگ من ? را مي رسد هنوز كتابهاي زيادي در گنجه من
خواهند بود كه من مي خواستم انها را بخوانم
بعد ها شايد در روزهاي بهتري
وقتي كه مرگ من ? را مي رسدهنوز داستانهاي زيادي
خواهند بود كه من مي خواستم انها را بنويسم
من هيچ وقت به انها نرسيدم.
تابستانهاي تازه خواهند امد و همه چيز ادامه خواهد يا? ت
صبح و عصر ه? ته و ماه و سال هاي سال
اين چه ارزشي دارد؟
بعد ديگر در دنيا هيچ كس نخواهد بود كه من زماني دوست داشتم.
هيچ كس كه با او من جامم را به شادي خالي كردم
د يگران به جاي ما همين بازي را تكرار خواهند كرد. كلمات پر از
لط? و اعمال مملو از ن? رت را در ميان يكد يگر رد و بدل خواهند كرد.
د يگراني كه من نخواهم شناخت اما مي ترسم چهره اي مانند ما داشته باشند.
مردان رشيد زنان دوست داشته شده و پسران كتك خورده وبي رنگ.
وقتي كه مرگ من ? را مي رسد هنوز خيلي چيزها باقي خواهد بود كه
من مي خواستم ببينم و بشناسم
درياها منظره ها ديوارهاي تنها و خودم.
زيرا در اطرا? زندگي من ائينه هاي زيادي وجود نداشتند!
وقتي كه مرگ من ? را مي رسد تصويري كه در مغز من رسم
شده بود نابود مي شود. دنياي من ...
(خواننده) وقتي تو اين را مي خواني بعدها سالهاي بعد
و شايد در ان تابستان كه من ديگر نديدم
به من ? كر كن. من اين را در نيمه اول قرن بيستم مي نويسم.
در يك عصر پائيز در حدود ساعت 10 .
از شراب طلائي ORVIETO خورده ام كه براي شب
و ارامش م? يد است.
منزلي داشتم كه در بالاي ان ستاره ها مي سوختند
و روي هم ر? ته انساني بودم مثل تو ...
(اوسيپ كالنتر)
فكر اين كهنه غزل بود كه اغازم كردتا ابد در به در كوچه رندانم كرد
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
در انتظار خوابم و صد ا? سوس
خوابم به چشم باز نمیاید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی اید
چون سایه گشته خواب و نمی ا? تد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نه? ته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های ? راموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد سکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
می خواهمش که ب? شردم بر خویش
بر خویش ب? شرد من شیدا را
بر هستیم به پیچد ‚ پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم ن? سهایش
نوشد بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ‚ به همهمه ی در گیرد
خکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
می خواهمش دریغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تیره به تنهایی
می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در ح? ره های شب ‚ شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان
مرگ من روزی فرا خواهد رسید...
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
نه من هرگز نمی نالم سالها نالیدن بس است
میخواهم ? ریاد بزنم اگر نتوانستم خاموش می مانم
خاموشی از نالیدن بهتر است.
تا شقایق هست زندگی باید کرد................
Thumbs Up/Down |
Received: 309/2 Given: 138/1 |
سر آن ندارد امشب که بر آید آ? تابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
ن? س خروس بگر? ت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گ? تی و نیامدت جوابی
دل همچو سنگت ای دوست به اب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد چو بگردد اسیابی
برای بهتر زندگی کردن باید بهتر دید ...!!!!
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
هميشه دیر مي رسم و تو عبور ميكني
براي گريه هاي من بهانه جور ميكني
قطار قطار ميروي به روي ريل شعر من
غزل غزل كه وازه را زنده به گور ميكني
و اين منم و ايستگاه و صحنه ي هميشگي
تلك تلك نمايش مرا مرور مي كني
و دلخوشم كه لا اقل دروغ گفته اي كه باز
تو در ميان ايستگاه شبي ظهور مي كني
نه نا نجيب نازنين دروغ هم علاج نيست
نميكشم به ريل بعد و تو عبور مي كني
ویرایش توسط kaka : Tuesday 22 January 2008 در ساعت 06:21 PM
Thumbs Up/Down |
Received: 309/2 Given: 138/1 |
دستهایم بی حس و نگاهم نگران
می توانی تو بیاسر این قصه بگیر و بنویساین قلم؛ این کاغذ؛ اینهمه مورد خوب!!!
راستش میدانی طاقت کاغذ من طاق شده...
پیکر نازک تنها قلمم ؛زیر آوار غم و درد ببین خردشده!
می توانی تو بیا سر این قصه بگیر و بنویس...
می توانی تو از این وحشیطوفان بنویس!
من دگر خسته شدم
..
راست گفتند می شود زیبا دید؛ می شود آبیماند!
اما ... تو بگو ؛گل پرپر شده را زیباییست؟! رنگ مرگی آبیست؟
می توانیتو بیا؛ این قلم ؛ این کاغذبنشین گوشه دنجی و از این شب بنویسبنویس ازکمر بید شکسته ؛ و یک پنجره ساکت و بسته!
ازمن! "آنکه اینگونه به امید سبب سازنشسته"
هر چه می خواهی از این صحنه به تصویر بکش..
صحنه ئ پیچش یک پیچکزشت؛ دور دیوار صدا!
حمله ئ خفاشان !!
جراتش را داری که ببینی قلمت میشکند؟کاغذت می سوزد؟
من دگر خسته شدم. می توانی تو بیااین قلم؛ اینکاغذ؛ اینهمه مورد خوبمن دگر خسته ام از این تب و تاب .
تو بیا و بنویس
برای بهتر زندگی کردن باید بهتر دید ...!!!!
Thumbs Up/Down |
Received: 309/2 Given: 138/1 |
آهي كشيد، غمزده پيري سپيـد موي
افكند صبحگاه، چـو در آيـنه نگاه
در لابلاي موي چو كافور خويش ديد
يك تار مو سياه!
در ديدگان مضطربش اشك حلقه زد.
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد.
سي سال پيش، نيز، در آئينه ديده بود
يك تار مو سپيد!
فريدون مشيري
برای بهتر زندگی کردن باید بهتر دید ...!!!!
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه ی امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد.. می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
بي تو دنيا بر سرم آوار شد
بين ما هر پنجره ديوار شد
آنكه اول نوش دارو مي نمود
برلب ما زهر نيش مار شد
درد ما در بودن ما ريشه داشت
رفتن و مردن علاج كار شد
عيب از مابودن از ياران نبود
تا كه ياري يار شد بيزار شد
عاقبت با حيله سودا گران
عشق هم كالاي هر بازار شد
آب يكجا مانده ام دريا كجاست؟
مردم از بس زندگي تكرار شد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)