لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: رضا محجوبی

  1. #1
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    64483
    تاریخ عضویت
    Oct 2012
    نوشته ها
    24
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    34
    14 بار تشکر شده در 7 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 1/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض رضا محجوبی


    0 Not allowed! Not allowed!
    امیر فیروز کوهی در کتاب خاطاتی از موسیقی دانان نقل میکند:
    شبی از شبهای مهتابیتابستان 1312که رضا محجوبی در خانه من بود به قصد گردش به شمیران رفتیم ودر راه هم اقای رهی معیری نیز با ما همراه شدن.
    نیمه های خیابان به اقای سلطان علی دادجو که جوانی اهل ذوق و ساکن دزاشیب بود برخوردیم. قرار شد همگی به گوشی رفته وبه تماشای مهتاب و لذت مصاحبت بگذرانیم
    من سرم را نزدیک دادجو اوردم وگفتم تو که ساکن اینجا هستی ایا دسترسی به ویلن داری؟
    گفت اتفاقا ویلن یکی از رفیقان در خانه ما مانده است رفت و ان را اورد ولی اشکال کار این بود که رضا نمی بایست ویلن را ببیند و از نیت من خبردار شود وگرنه در ان شدت جنون و قوت جوانی و امتناع عجیبی که در نواختن ویلن داشت ممکن نبود نقشه من عملی شود
    ناچار به دادجو اشاره کردم که ویلن را پشت سر خود مخفی کند
    در این حال که اهسته اهسته به طرف قبرستان دزاشیب به راه افتادیم در جایی کنار درخت نشستیم
    رضا را گرم صحبت دیدم اهسته بی انکه متوجه شود ویلن را به درخت تکیه دادم ناگهان چشم او به ویلن افتاد با ولع عجیبی به سوی ان خیز برداشت شور چپ،کوک کرد ونواخت در اوسط نواختن هر سه ما به گریه افتادیم که ناگهان متوجه شدم حدود 50زن و مرد دور ما حلقه زده اند های های گریه میکنند
    ناگهان رضا متوجه شد ،پا شد برود ولی دوباره ویلن را گرفت و گفت بچه ها دو سنگ بردارید و به اهنگ رنگ من به هم بکوبید
    انگاه شروع کرد به نواختن رنگ معروف خود در چهار گاه کرد نیمه بازارچه که رسیدیم تمام کسبه محل دنبال ما راه افتادند و بی محابا دست میزدند
    باز همینکه رضا متوجه جمیعت شد ساز را به گوشه ای نهاد و من افسانه فارابی را در ساز او دیدم

  2. 6 کاربر برای این پست از mr_ghrmz تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    mosastarafa آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    68410
    تاریخ عضویت
    Jan 2013
    نوشته ها
    56
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    25
    101 بار تشکر شده در 35 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 29/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    12

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من چند تا چیز رو نفهمیدم:
    1-این که راوی گفته رضا نباید ویلن را میدید که از نیت من خبر دار شود. نیتش چی بود مگه ؟
    2- اساسا ویلن رو آورده بودن که محجوبی بزنه یا نزنه؟ اگه می خواستن بزنه واسه چی قایم کردن؟ اگه می خواستن نزنه واسه چی آوردن؟
    3- ناگهان رضا بلند شد برود اما دوباره ویلن را گرفت یعنی چی؟
    4-اینا که کنار قبرستان دزاشیب بودند چه جوری کسبه محل دنبالشون راه افتادن؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •