0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
این تاپیک با هدف آشنایی با زندگینامه و سرگذشت ابر مردان موسیقی ایرانی است که صدای ویولن را به خدمت موسیقی ایرانی گرفتند.
فکر می کنم برای تمام علاقه مندان به موسیقی ایرانی جالب و لازم باشه که بدونن این اصالت از کجا میاد ...
ضمنا" از دوستان عزیز و علاقه مند دعوت می کنم مطالب جدیدشونو share کنن.
با سپاس
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
استاد ابولحسن صبا
ابوالحسن صبا فرزند كمال السلطنه و از نوادگان فتحعلي خان صبا (ملك الشعراي دربار قاجار) در سال 1281 در خانواده اي آشنا به موسيقي و اهل ادب متولد شد. مادر صبا نقل ميكند ((ابوالحسن از بچگي لب ايوان مي نشست و به انگشتان پاهايش نخ مي بست و با كمك دهانش صداي تار در مي آورد)).
پدر صبا علاقه مفرطي به موسيقي داشت و خودآشنا به ساز ايراني بود. صبا در واقع مقدمات سه تار را از پدر وتنبك را از ربابه خانم ((نديمه عمه اش كه آوازي خوش داشت و ضرب نيكو مي گرفت)) فرا گرفت.
هنوز كودكي خرد سال بود كه پدرش او را براي مشق سه تار به كلاس مرحوم ((آقا ميرزاعبدالله)) برد قريب به پنج سال تعليم سه تار ميگرفت بعد از كالاس ميرزا عبدالله به محضر((درويش خان)) راه يافت. پدرش وي را نزد چند تن از استادان روسي كه بعد از جنگ جهاني اول به ايران آمده بودند برد و ابوالحسن نزد آنها قواعد و اصول موسيقي علمي و اروپايي را فرا گرفت و در ضمن با ساز ويولن هم آشنا شد. اين خصوصيت بارز صبا بود چرا كه در دوره اي زندگي و كار مي كرد كه كمتر موسيقي داني از ايران با نت وعلم موسيقي آشنايي داشت.
صبا تعطيلات مقدماتي را در مدرسه علميه و سپس در كالج آمريكا به پايان رسانيد و به زبان و ادبيات فارسي و انگليسي آشنايي يافت در نواختن انواع سازهاي اصيل ايراني مهارت داشت اما شگفتي هنر او را بايد از زمان تاسيس مدرسه عالي موسيقي دانست كه در سال 1302 به همت استاد وزيري و با ياري سردار سپه در تهران آغاز به كار كرد اين مدرسه ميداني براي عرضه مهارت و نبوغ او بود.
صباي جوان آنچنان شيفته موسيقي بود كه روزها سه تارش را به مدرسه ميبرد و در زنگ تفريح هم شاگرديهايش را دور خود جمع مي كرد و براي آنها مي نواخت وي معتقد بود كه قبل از اين مدرسه ويولن در موسيقي ايراني به طرز مغشوشي نواخته مي شد كه شايسته آن نبود و در حقيقت ويولن از روي كمانچه مشق مي شد. در22 سالگي دانشجوي ممتاز و تكنواز برنامه هاي مدرسه عالي موسيقي شد.
استاد ابولحسن صبا
ابو الحسن صبا ، حيثيت موسيقي ملي ايران ، در عصر جديد با نام و ياد و آثار ابوالحسن صبا پيوند خورده است. هنر مندي بزرگ كه بر آيند منطقي و والاي ترقي خواهي درويش و وزيري بود و مهر او از صفحه ي موسيقي ايراني هيچگاه محو نخواهد شد.
تولد: 1336 وفات: 1281/01/25
نخستين اثر ضبط شده ي صبا قطعه ((زرد مليجه)) با ويولن بود كه در ميان دو بند سرود اي ايران به صداي روح انگيز در سال 1306 در قالب صفحه توليد شد. درسال 1306 از طرف استاد وزيري به مديريت مدرسه صنايع مستطرفه رشت منصوب شد. در طول دو سال اقامت در رشت علاوه بر تدريس موسيقي به روستاها و كوهپايه هاي اطراف رشت مي رفت و به جمع آوري آهنگها و نغمه هاي محلي مي پرداخت او انچه در ساز نوازندگان يا ني چوپانان مي شنيد به دقت روي كاغذ مي آورد، صبا معتقد بود كه منابع و سرچشمه هاي اصلي موسيقي سنتي ايراني همان آهنگها و نغمه هاي محلي است. اين تحقيقات باعث شد صبا براي نخستين بار به وجود ضرب هاي لنگ (طاق) در موسيقي ايراني پي ببرد، آن هم در زمانه اي كه استادان فكر مي كردند كه نوازندگان محلي به اشتباه ريتم لنگ را مينوازند. حاصل تلاشهاي صبا و ارمغانهايي كه وي از سفر به گيلان با خود آورد، قطعات به ياد ماندني نظير((ديلمان)) ((رقص چوپي)) ، ((قاسم آبادي)) ،((كوهستاني)) بود. به علت آب وهواي گيلان كه برايش مساعد نبود به تهران بازگشت و خانه موروثي خود رادر كوچه ((ظهير السلام)) براي تدريس موسيقي در نظر گرفت. در سال 1311 با يكي از شاگردان خود به نام ((منتخب اسفندياري))، دختر عموي نيما يوشيج ازدواج كرد و صاحب سه دختر به نامهاي غزاله ،ژاله و ركسانا شد. او هيچگاه فرزندانش را به يادگيري موسيقي تشويق نمي كرد. غزاله از قول پدر نقل مي كند : ((از نسل خودم موسيقي دان نمي خواهم)).
ذوق و شيوه پژوهندگي صبا در زمينه ي تنظيم و جمع آوري موسيقي محلي منحصر به فرد بود. ژاله دخترش مي گويد ((يك روزدرويشي از كنار منزل ما رد مي شد و مشغول نواختن آهنگي بود. پدر را ديدم كه با عجله و با همان لباس منزل بيرون رفت و به دنبال درويش دويد تا ترانه را ثبت كند و از هر تكه برگه اي كه در جيب داشت براي ثبت آن ترانه استفاده كرده بود. مدتي نوازندگي سنتوررا نزد علي اكبر شاهي فرا گرفت، پس از در گذشت اين هنرمند در سال 1317 به مدت يكسال هم نزد استاد بزرگ زمانه « حبيب سماعي » آموخته هاي خود را تكميل كرد و با همكاري وي جان تازه اي به اين ساز ايراني دادند. براي به كمال رساندن نوازندگي تمبك نزد حاجي خان عين الدوله (حاج خان ضربي) رفت. كمانچه را از حسين خان اسماعيل زاده، فلوترا از علي اكبر خان هنگ آفرين، ويلن از حسين خان هنگ آفرين فرا گرفت وسازگرينزد استاد عباس.
در اوان جواني در((قورخانه)) كار مي كرد و با توجه به حقوق قابل ملاحظه اي كه به او مي دادند ولي او موسيقي را بيشتر راغب بود و كارهاي فني را كه در قورخانه نظير: نجاري، ريخته گري، سوهان كاري و غيره آموخته بود بعدها در ساختن آلات و ادوات و اسباب موسيقي به كار گرفت و به خصوص بيشتر مواقع در كارگاه نجاري كه متعلق به دوستش در كوچه ظهيرالسلام نزديك منزلش بود مي رفت و در آنجا به تعمير يا درست كردن آن ادوات مي پرداخت. از آنجايي كه صبا در مدرسه عالي موسيقي درس خوانده بود، بسياري او را به عنوان موسيقي دان مطرح مي شناختند كه در اين ميان صفحاتي كه وي پر كرده بود نيز در شهرت وي نقش به سزايي داشت و باعث جذب شدن شاگردانش مي شد. هنگامي كه راديو تهران درسال 1318 شروع به كار كرد، صداي ساز و آواز او به گوش همه ايرانيان رسيد و از آن هنگام صبا به عنوان استاد يگانه ويلن شناخته شد. وي علاوه بر ويلن، سازهاي ديگر را نيز تعليم مي داد و با بهره گيري از تجربياتش در دوران يادگيري خود، از روش هاي گوناگوني جهت تدريس استفاده مي نمود، به خصوص درمورد ويلن كه چندان دنباله رو روشهاي غربي نبود و درواقع صداي ويلن را به خدمت موسيقي ايراني گرفت. از نظر صبا در موسيقي و ياد گيري آن همواره مرزي وجود دارد كه برخي مي توانند از آن عبور كنند و به پيش روند و برخي نمي توانند. او افراد با استعداد را تشويق مي كرد و افرادي را كه نمي توانستند از آن مرز عبور كنند ، به كار ديگري ترغيب مي نمود. حاصل اين تلاشها در موسيقي افرادي نظير :اسداله ملک ، فرامرز پايور (سنتور) ،حسين تهراني (تنبك) علي تجويدي ، حبيب ا... بديعي ، مهدي خالدي و همايون خرم (ويولن) ابراهيم قنبري و مهدي ناظمي (سازگري) ، ملكه برومند (آواز) مي باشد.
خاطره نوه استاد صبا به نقل از مادربزرگش :
خاطرهاي دارم از استاد صبا و آقاي بديعزاده. در اولين سفري كه به دعوت كمپاني سودوا كه اين دو نفر عازم بيروت ميشوند، بعد از اقامت كوتاهي در بغداد با يك ماشين كه راننده آن مردي عرب بود بهطرف شام حركت ميكنند.
خلاصه در صحرا گم ميشوند، نزديك غروب در محلي از صحرا قرار ميگيرند كه نه راه پيش داشتند و نه راه پس. چهار شبانهروز در آن محل سرگردان ميشوند و بالاخره صداي حركت ماشيني را ميشنوند. بعد كه هوا روشن ميشود به ماشين بزرگي ميرسند. همه كه شاد ميشوند، صبا ويولن خود را برميدارد و در سهگاه درآمدي ميزند. بعدا بديعزاده از صبا پرسيده كه: «چهار مضرابي كه وسط صحرا زدي بداهه بود؟»
صبا گفته بود كه از صداي زنگ شترها آن را برداشت كردم. اين چهار مضراب روي قوطيكبريت نوشته ميشود و همان زنگ شتري است كه صبا در صفحات كمپاني سودوا آن را ضبط كرده و در واقع تمرين نوازندههاست.
قسمتی از مصاحبه خانم منتخب صبا در مورد استاد:
از آخرین روزهای زندگی او بگویید؟
دو ماه قبل از مرگ،به من گفت:((منتی(او مرا به این نام صدا میکرد) ،من به زودی
از دنیا میروم. باید خانه ام رو بنام تو کنم)). حرفش را جدی نگرفتم اما حال او
روز به روز بدتر میشد. اواخر عمرش زیاد از خونه بیرون میرفت. سر کوچه یک مغازه
کفاشی بود،ساعتها در مغازه مینشست و به کار کفاش نگاه میکرد بدون آنکه
حرفی بزند. یک سه تار قشنگ ساخته بود که طول آن نیم متر بود. روزهای آخر
عمرش سه تار را در آغوش میگرفت و به من خیره میشد و میخواند:
((شیشه عمرم شب یلدا،شب یلدا شکست))
روز ۲۹ آذر،حالش خیلی بد شده بود. دکتر شیخ به منزلمان آمد. آن شب آفای پایور
و خانم آذر عظیما(همسر مرتضی حنانه) آنجا بودند. دکتر گفت که صبا امشب میمیرد.
ولی صبا که عشق عجیبی به تدریس داشت خیلی آسوده و در کمال آرامش به
خانم عظیما درس داد و به پایور سفارشاتی کرد. دوستانش را خبر کردم.
بعد از اینکه درس دادنش تمام شد روی تخت دراز کشید. شهریار و امیر جاهد
سراسیمه به بالینش حاضر شدند. صبا،که مرا بسیار منقلب بودم،دلداری میداد.
دخترانش را بوسید. نگاهی به سازش انداخت. دو قطره اشک از چشمانش
سرازیر شد. دست مرا گرفت. رکسانا را صدا کرد و از او خواست تا پیانو بزند.
زیر لب شعر نیما را زمزمه میکرد:((به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را))
تا به راحتی در سپیده دم جان به حق تسلیم کرد.
![]()
رديف و آواز
استاد ابوالحسن صبا در تاريخ موسيقي ايران چه به لحاظ پژوهشي و معلمي و نيز تسلط كامل به شش ساز موسيقي از نوادر فرهنگ و هنر ما است، او نخستين و از معدود هنرمنداني است كه با پژوهش و تحقيق در ميان روستاييان و شناسايي آواها و نغمههاي مهجور بومي و محلي مناطق روستايي شمال كشور، به ثبت و نتنگاري و اجراي آن با اركستر سازهاي ملي ايران پرداخت.
خود چنين ميگويد:
از سويي سفر از اين روستا به آن روستا، مشكلات زيادي برايم داشت. رفتن به بعضي از روستاها چند روز پيادهروي لازم داشت. به جاهاي ديگر مثل كوههاي عمارلوي ديلمان و كوهستانهاي اطراف گيلان هم با اسب و قاطر ميرفتم، اما شوق ثبت ترانههاي روستايي نميگذاشت كه خستگي در بدنم باقي بماند... كار هنري- مخصوصاً در ايران- خيلي ناكامي دارد، خيلي زجر دارد. اما ناگفته نگذارم كه اين ناكامي و زجر چون براي هنر و در راه آن است، بسيار بسيار لذت بخش است؛ لذتي كه هيچ زباني قادر به توصيف آن نيست. ولي اگر بخواهيم هنر را به خاطر اين ناكامي كنار بگذاريم، آن وقت تنها ، چهره اي مخوف از زندگي روبه روي ماست
صبا معتقد بود ريشه همه موسيقيها يكي بوده كه عقيده افراطي برخي موجب جدايي آنها شده و وضع كنوني را به وجود آورده است او معتقد بود كه موسيقي ايراني ساخته روح، محيط و عواطف ايراني است و چيزي نيست كه دور ريخته يا عوض شود بلكه فقط بايد براساس پايههاي صحيح و علمي استوار شود و از تقليدهاي ناروا مصون بماند
جايي ديگر:
موسيقی كلاسيک ايرانی كه مبدأ آن دستگاههای ماست، به قدری غنی است كه ساليان دراز وقت لازم دارد تا علاقهمندان به آن وارد شوند و به وسعت اين دريای بیكران پی ببرند. اگر كسی اين دستگاهها را ياد گرفت و رديفها را شناخت، در آن قوی شد، الهاماتی میگيرد كه میتواند سرمايهی هنری خويش سازد... موسيقی جاز كه از آمريكا و اروپا به ايران آمد به علت آنكه ريتم دارد دارای جذبه و كشش است و بهخصوص برای كسانی كه فهم موسيقیشناسیشان قوی نيست، خيلی جالب میباشد. همچنانكه اين موسيقی به موسيقی كلاسيک اروپا لطمه زد؛ پس از ورود به ايران موسيقی جدی ما را نيز از بیرحمی خود بركنار نساخت و به اين دليل فعلاً موسيقی جدی و كلاسيک ما خودش را پنهان كرده و پيش خواص است، و خواص از آن خوششان میآيد. وقتی كه موسيقی جاز از نظرها افتاد، دوباره موسيقیهای جدی و كلاسيک مياندار خواهند شد و البته عامل اقتصادی در بهوجود آمدن و از ميان رفتن اين موسيقی جاز بیتأثير نيست.
صبا برای نخستين بار به وجود ضربهای لنگ (طاق) در موسيقی ايرانی پی برد، آن هم در زمانهای كه استادان آن روزگاران فكر میكردند كه نوازندگان محلی، به اشتباه ريتمهای لنگ را مینوازند.
وي اعتقاد داشت كساني كه ميخواهند به موسيقي صورت مقبول، دنياپسند و جامعي ببخشند بايد موسيقي علمي و عملي را به نحو اكمل دانسته و ادبيات ايراني را به خوبي بشناسند، آكوستيك و صدا شناسي را بدانند و با نواختن اغلب سازها آشنايي داشته باشند.
بنان : سالها بعد به دعوت روح ا... خالقي نزد صبا رفت تا به جمع خوانندگان مكتب وزيري بپيوندد. ابوالحسن صبا در اولين ديدار متوجه استعداد و تواناييهاي بنان شد. آشنايي غلامحسين بنان با روح الله خالقي، علي نقيوزيري و مخصوصا ابوالحسن صبا نقطه عطفي در زندگي هنري بنان محسوب ميشود.
بنان خود بارها گفته بود که من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی می دانم.
صبا در سال هزار و سيصد و شش از طرف استاد علينقي وزيري مامور شد تا در رشت مدرسه اي مخصوص موسيقي تاسيس کند. در سال هزار و سيصد و هشت به رشت اعزام شد تا مدرسه صنايع ظريفه را تاسيس کند. صبا که معتقد بود منابع اصلي موسيقي ايران آهنگ ها و ترانه هاي محلي است دوسالي را که آنجا بود به روستاهاي دورافتاده مي رفت و به نت نويسي و گردآوري نغمه هاي محلي مي پرداخت و از آنها در خلق آثارش الهام مي گرفت. وي نزديک دو سال در رشت اقامت کرد و در آنجا ضمن تعليم موسيقي، به روستاها و کوهپايه هاي شمال رفت و به جمع آوري آهنگ هاي محلي پرداخت و ارمغان هاي بي نظيري از اين سفر به همراه آورد. زرد مليجه، ديلمان، رقص چوبي قاسم آبادي، اميري مازندراني و چند قطعه ديگر يادگار همين دوره از زندگي اوست. اين سفر از صبا که تا آن زمان بيشتر به نوازندگي مي انديشيد يک راهنما و مربي موسيقي ساخت.
منوچهر همایون پور : در سال 1326 افتخار آشنایی با استاد صبا را پیدا کردم و طوق ارادت او را بر گردن نهادم و هفت برنامه رادیویی در خدمت وی بودم. وی در سن 20 سالگی در سال 1325 از طریق یکی از شاگردان ابوالحسن صبا به نام «محمد علی نامداری» به رادیو و متعاقباً به خود ابوالحسن صبا معرفی می¬شود. در سال 1326 نخستین اجراهای خود را با ارکستری به رهبری ابوالحسن صبا آغاز کرد. آشنایی با صبا وی را وارد عالم دیگری کرد، همایون¬پور خود ضرب¬شناسی، پایه-های ضرب و بعضی از ردیف¬های مشکل آواز و شیوه¬¬های جدید تلفیق شعر و موسیقی را مدیون ابوالحسن صبا می¬داند. وی بعدها با ارکسترهای مطرحی به رهبری ابراهیم منصوری، جواد معروفی، روح¬اله خالقی و حسین یاحقی همکاری کرد.
استاد ابوالحسن صبا براى او(منوچهر همايون پور) ، براى اين كه بتواند از هفت خوان شوراى موسيقى بگذرد و اجازه خواندن بگيرد، سنگ تمام گذاشت.
استاد حسين دهلوي: مرحوم صبا در تمام دوران زندگي هنري خود همواره كوشش در حفظ اصالت داشت... علاقه او به آموزش و درك صحيح و دقت او در رعايت حدود هنر خود و خارج نشدن از اين محدوده از ويژگيهاي استاد صبا بود.
استاد گلپا يكي ديگر از موفقترين شاگرد استاد ابوالحسن صبا در زمينه آواز است. وی در اثنای سال های 1335 به بعد فقط در محافل خصوصی و با ساز اساتیدی چون صبا، برومند، قهرمانی، فروتن و محجوبی آوازهایی با غزل های ناب حافظ و سعدی اجرا می کرده است
بديع زاده : اسناعيل مهرتاش چند آهنگ با اشعار خودماني كه زبان حال مردم است مثل زال زالكه و يكي يه پول خروس و مانند اينها ساخته بود و به من پيشنهاد ميكرد كه بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها... ولي عاقبت با استدلال و تشويق مرحوم صبا براي خواندن آنها آماده شدم.
عبدالله دوامي : پس از آزاد شدن رکن الدین خان مختاری اداره ی هنرهای زیبا تصمیم گرفت مدرسه ای شبانه برای تدریس موسیقی بوجود آورد و مرحوم رکن الدین خان مختاری را به ریاست این مدرسه برگزید. پس از تشکیل این مدرسه مختاری از من خواهش کرد تا در این مدرسه به تدریس آواز مشغول شوم. بغیر از من استاد ابوالحسن خان صبا و استاد علی اکبر خان شهنازی نیز مشق میداند... مرحوم صبا و مرحوم حسین خان هنگ آفرین و آقای فرامرز پایور یکبار ردیفهای مرا تا اندازه ای نت نموده اند که بیشتر ردیفهای ویلن صبا از ردیفها اقتباس شده است، پاره ای از تصانیف مرا یکبار مرحوم صبا و یکبار آقای پایور به نت درآورده اند و همچنین زمانی هم آقای منصوری از طرف فرهنگ و هنر مامورنت کردن پنجاه تصنیف عارف نزد من شدند
خاطره پروانه : معلم كلاس دوم مدرسه ي «جهان تربيت» بودم. هميشه براي بچه ها يك مثنوي را مي خواندم . اين مثنوي براي آرم يك برنامه ضبط شد . وقتي مشغول ضبط آن بوديم، مرحوم ابولحسن صبا صداي مرا شنيد. من خيلي خوشحال شدم وقتي فهميدم ايشان استاد صباست چون استاد با مادرم آشنايي داشت. ايشان مرا تشويق كرد كه كار موسيقي را دنبال كنم... به اداره ي هنر هاي زيبا منتقل شدم و در آنجا با ابولحسن صبا، فاخره صبا، حسن رادمرد،خادم ميثاق، حسين دهلوي كار كردم و با اركستر هاي آنان همكاري كردم
شرايلي تصانيف فكاهي و طنز را بررسي مينمايد و از اشخاص مطرحي مثل ابوالحسن صبا، موسيخان معروفي و ... نام برد و گفت: اين افراد گاه روحيات شوخي نيز داشتهاند وآثار شكايت شوهر، شكايت زن، تصانيف كميك ابوالحسن خان صبا، گلوبندك، تلفيق رنگ افشاري و ماهوري، دانس كميك و سالك از اين دسته هستند.
وي قطعاتي مثل ماشين مشدي ممدلي، داد از كرايه خونه ... را حاصل سفر مرحوم بديعزاده به آلمان با اركستر آلماني خواند و گفت: در سفر دوم بديعزاده، تاج، ملوك، ملكه برومند، صبا، محجوبي، كاكايي به سوريه رفتند و در سال ١٣١٨ آثاري مثل مرد دو زنه، شكايت از مادر شوهر و ... را ارايه كردند
مرتضي احمدي : چند وقت پيش مرا راديو خواستند، گفتند صفحاتي آمده كه خوانندهشان تويي اما نوازندگان را نميشناسيم، وقتي چند دقيقه بعد به سراغم آمدند ديدند دارم گريه ميكنم، چرا كه اعضاي اركستر كساني مثل ابوالحسن صبا، موسي خان معروفي، ابراهيم منصوري، مرتضي محجوبي، وزيري تبار و حسين تهراني بودند كه در آن زمان همه به جز حسين تهراني فوت كرده بودند . احمدي درباره تاريخچهي بيات تهران يا كوچه باغي گفت: كوچه باغي در گذشته به لشي معروف بود بعد شد لاتي و بابا شملي ، ابوالحسن صبا ، خالقي ، معروفي و ... بحثهاي زيادي ميكردند ودر نهايت گفتند ما بيات ترك، بيات اصفهان و ... داريم، اما بيات تهران نداريم البته اين در ميان هنرمندان گفته ميشود و در ميان مردم غزل يا كوچه باغي ناميده ميشود.
صبا از اولین سازندگان قطعات نوین(غیر ردیفی) در عصر تجدد موسیقی ایرانی به حساب می آید.
دکتر تقی تفضلی، نويسنده و موسيقی شناس، درباره ی صبا میگويد: صبا نگران بود که يک عده هميشه میگويند موسيقی ايرانی غم انگيز، پردرد و غمناک است. میگفت اگر قرار باشد که برای عوض کردن آن، بگردند که يک موسيقی نشاط انگيز پيدا کنند و خدای ناکرده ريشه ی آن موسيقی، موسيقی ايرانی نباشد، اين صدمه و آسيبی است که به موسيقی ايرانی میخورد و نوعی از موسيقی به وجود میآيد که ايرانی نخواهد بود. زيرا میبينيم عده ای هستند که موسيقی اصيل ايرانی را فراموش کرده اند و موسيقی ای که تحويل جوانها میدهند، چيزی که نيست، موسيقی اصيل ايرانی است! صبا از اشخاصی است که کاملاً سنت موسيقی ايرانی را حفظ کرده و باعث افتخار موسيقی ايرانی است.
موسيقي سنتي ايران تنها بخشي از موسيقي نواحي كشور است. گوشههاي اميري، طبري، ديلمان و گيلكي كه استاد «صبا» آنها را وارد موسيقي دستگاهي كرده ... به موسيقي رديف اضافه شد،
منوچهر جهانبگلو : در کار تحقیق و پژوهش، مرحوم صبا ذوق سلیم و سرشاری داشت. از جنوبی ترین تا شمالی ترین روستاها و حتی روستاهای مهجور می رفت که نغمه ای را بشنود و به نقاط مختلف کشور سفر کرد تا نغمات محلی را جمع آوری کند. متاسفانه من کسی را نمی شناسم که این ذوق و شیوه پژوهندگی را به نقاط کمال رسانده باشد. به این جهت این راه دیگر متوقف شده است
اسدا... ملك : من مي ديدم كه استاد صبا و برومند چه سوالهايي از گلپا در باره گوشه هاي سخت و مهجور آواز ايراني مي كردند و تا وي صحيح نمي خواند سراغ گوشه و آواز ديگر نمي رفتند
علي تجويدي : هنگامي كه قرار شد رديف گردآوري ايشان (موسي خان معروفي) به چاپ برسد كميسيوني در اداره هنرهاي زيباي كشور با شركت شش نفر از اساتيد فن موسيقي (علي اكبر شهنازي،ركن الدين مختاري،ابوالحسن صبا ،احمد عبادي، نورعلي برومند و موسي معروفي) تشكيل ... و با چاپ آن موافقت نكردندچيزي نمانده بود اين اثر ارزشمند كه حاصل يك عمر تلاش استاد معروفي بود در بوته فراموشي سپرده شود خوشبختانه بعضي از اعضاي كميسيون مانند استاد ابوالحسن صبا و ركن الدين مختاري صلاح را در اين ديدند كه براي حفظ آثار جمع آوري شده ،رديف به همان صورتي كه نوشته شده چاپ و منتشر گردد
ملكه برومند یا همان ملكه حكمتشعار یا به قولی ملكه هنر نیز از دیگر خوانندگان این عصر بود. متولد ناهیج مازندران (1296) شاگرد استاد صبا در ردیف و ترانهخوانی. وقتی پیش صبا رفت آنقدر كوچك بود كه پایش از صندلی به زمین نمیرسید. او در 22 سالگی همراه ابوالحسن صبا برای ضبط صفحه به سوریه و لبنان رفت. ملكه در سال 1369 درگذشت.
مصطفی گرگین زاده : سرود ای ایران را با ارکستر آقای صبا که در بین 7 ارکستر تهران ارکستر شماره اول بود کار کردم
از جمله آهنگسازانی که برخی قطعات صبا را بازسازی نمودهاند، میتوان به حسین دهلوی، فرامرز پایور، حسین ناصحی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و جلیل عندلیبی اشاره کرد و نوازندگانی که به بازنوازی آثار صبا پرداختهاند، عبارتند از حسین عمومی، رحمتالله بدیعی، مسعود شعاری، جمشید عندلیبی، رامین جزایری و...
آثار استاد صبا غالبا به نحوی تصنیف شده که هم قابلیت اجرا به صورت تکنوازی را دارند و هم به صورت ارکسترال اعم از ایرانی و غربی که ناشی از غنای ملودیک قطعات صبا است.
-
سال شمار زندگی استاد ابولحسن صبا:
فروردین ۱۲۸۲شمسی سه ساعت مانده به غروب:
تولد در خانه پدری(تهران-خیابان ظهیر الاسلام) با ثبت خانوادگی:
ابولحسن ابن ابولقاسم ابن محمد جعفر ابن محمود ابن حسین ابن فتحعلی خان صبای کاشانی.
پدر:ابولقاسم کمال السلطنه(پزشک دربار قاجار)
مادر:آمنه خانم رئیس/پدر از خاندان فتحعلی خان صبای کاشانی است و مادر که از
طرف پدرش به خاندان صبا منسوب است.
۱۲۸۵-۱۲۸۷شمسی:نزد ربابه خانم ندیمه عمه اش با تنبک نوازی و
تصنیف خوانی آشنا میشود. نزد آقا میرزا عبدالله فراهانی میرود و مدت
سه سال به فراگیری سه تار میپردازد.
۱۲۸۸-۱۲۸۹ شمسی:تحصیلات ابتدایی را در مدرسه علمیه آغاز میکند.
۱۲۹۰شمسی:بار یایدگیری سه تار به کلاس درویش خان میرود.
۱۲۹۱شمسی:کمانچه را نزد حسین خان اسماعیل زاده یاد میگیرد.
۱۲۹۲شمسی:یادگیری ویلن را نزد حسین خان هنگ آفرین آغاز میکند،
نت خوانی و نت نویسی را نزد یک استاد روسی فرا میگیرد.
۱۲۹۳شمسی:تقدیر نامه مخصوص و مدال تبرزین طلا را از درویش خان
دریافت میکند. یک دوره تصنیفها و ضربی ها را نزد حاجی خان ضزب گیر می آموزد.
۱۲۹۴شمسی:برای یادگیری سنتور به محضر درس علی اکبر خان شاهی میرود.
۱۲۹۵شمسی:برای ادامه تحصیل به کالج آمریکاییها میرود.
دکتر جردن و همسرش-گردانندگان کالج به او پیانو و سلفژ(سرایش می آموزند)
۱۲۹۶شمسی:نزد استاد عباس زرگر و استاد ضیاء رموز کارهای نجاری و
منبت کاری را می آموزد و اولین تجربیاتش در ساز سازی را آغاز میکند.
۱۲۹۷شمسی:صبای جوان با استاد بزرک نی،نایب اسدالله اصفهانی آشنا میشود
و تحت تاثیر نوازندگی او نزد خود با نواختن نی آشنایی میابد.
زیر نظر سرژخوتسیف نوازنده ویلن،مدتی قصعات موسیقی کلاسیک اروپایی را با
ویلن می آموزد و مینوازد.
۱۲۹۸-۱۳۰۱شمسی:نواختن پیانو،فلوت و کلارینت را فرا میگیرد. علی رغم
مخالفتهای پدرش تحصیل در کالج را نیمه تمام رها میکند و تمام زدگیش را
اختصاص به موسیقی میدهد.
۱۳۰۲-۱۳۰۵شمسی:لیتقی وزیری از سفر اروپا باز میگردد و مدرسه عالی
موسیقی را دایر میکند. صبا و موسی معروفی،دو تن از نخبه ترین شاگردان
درویش خان به او میپیوندند. وزیری در یادداشتهای این دوره مینویسد:
((ابوالحسن خان صبا صنعتی است {یعنی در کار موسیقی استعدادی ذاتی دارد}
ویلن خوب خواهد زد،باید با پدرش مذاکره شود تا از این خرافات که ساز بد است،
خارجشان کنم...)) صبای جوان بر صندلی تکنوازی ویلن در ارکستر مدرسه عالی
موسیقی مینشیند. در مدسه کمال الملک نقاشی می آموزد و یک دوره نزد
هادی خان تجویدی هنر آموزی میکند.
۱۳۱۰شمسی:کلاس تعلیم موسیقی را در منزل خود بر پا میکند.
۱۳۱۱شمسی:از طریق حاج علی اکبر خان شهنازی به منتخب الملوک اسفندیاری
آشنا میشود و با او ازدواج میکند.
۱۳۱۵شمسی:برای ظبط صفحه به حلب و بیروت میرود.
اولین شاگردان صبا در راهند:مهدی مفتاح،مهدی خالدی،علی تجویدی،
لطف الله مفخم پایان و ... .
۱۳۱۸شمسی:نخستین ایستگاه رادیو تهران افتتاح میشود. بزرگترین هنرمندان
موسیقی رسمی کشور در رادیو برنامه اجرا میکنند. صبا از اولین هنرمندان همکار
با رادیو است.
۱۳۲۱-۱۳۲۲شمسی:صبا در کار نوشتن اولین دوره آموزش ردیف خود برای ویلن
و سنتور است.
۱۳۲۷شمسی:فیلم ((طوفان زندگی)) به کارگردانی علی دریا بیگی و بازیگری
غلامحسین بنان تهیه میشود. موسیقی متن آن را روح الله خالقی مینویسد
و با ارکستر انجمن موسیقی ملی اجرا میشود. ابولحسن صبا،مرتضی محجوبی
و حسین تهرانی در صحنه هایی از این فیلم ظاهر میشوند و قطعاتی مینوازند.
۱۳۳۲شمسی:صبا کلام سرود سی ام تیر(ساخته شاگردش حسین ملک)
را می سراید. حسین ملک به دست نیروهای حکومتی می افتد و استاد وشاگرد
مدتی گرفتار میشوند. مادرش آمنه خانم در سوم اسفند ماه از دنیا میرود.
صبا آبان ماه را در کسالت شدید روحی و جسمی به سر میبرد.
۱۳۳۳شمسی:در روز جمعه ۲۹ بهمن،جمشید و پرویز تناولی از چهره او ماسک
بر میدارند. سید حسن کسایی نزد او آموختن سه تار رو دنبال میکند.
پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۳۶ شمسی:مرک در خانه پدری،بر اثر ناراحتی کهنه
قلب و عروق. حسین تهرانی تا آخرین لحظه کنارش میماند... شب یلداست.
و پرونده زندگی این یکتا هنرمند دوران برای همیشه بسته میشود. هولناک است... .
بعد از مرگ استاد ابوالحسن صبا، خانه وی تبدیل به موزه شد
بر طبق وصیت وی و به خاطر تجلیل و قدردانی از این هنرمند نامی، خانه استاد ابوالحسن صبا در سال 1353، به موزه تبدیل شد و همسرش به کمک فرزندان استاد، اشیا و لوازم متعلق به استاد را جمعآوری و به موزه اهدا کردند.
موزه صبا به دو بخش تقسیم میشود:
بخش اول شامل سازها، لوازم شخصی و آثار استاد از جمله ردیفهای موسیقی است
بخش دوم اختصاص به کارهای دستی خانم صبا، همسر استاد صبا، دارد که شامل مجموعه تندیسهای مومی و لباسهای محلی و سنتی ایران قدیم است
در حال حاضر موزه فعال، ولی نیازمند مرمت است.
چند تابلو رنگ و روغن که تصویر منظره، گل، پرنده و حیوانات است از وی در موزه صبا به یادگار مانده است.
ساز خاموش پدر موسیقی ایران ... استاد صبا
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکدهی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی
ناز میکرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی
چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی
شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی
شب مگر حور بهشتیت، به بالین آمد
که تواش شیفتهی زلف و بناگوش شدی
باز در خواب شب دوش ترا میدیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی
ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینهی اسرار که سرپوش شدی
ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی
شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
ابر مردی که موسیقی اصیل ایرانی وامدار خدمات ارزنده اوست.
وقتی مقابل تصویر استاد صبا میایستی، یاد یك مثل قدیمی میافتی كه میگوید: هیچكس استاد نمیشود مگر این كه 40 استاد را تا گور مشایعت كند. یاد حرفهای استادانی كه طی سالهای گذشته به بهانه گفتوگو پای صحبتهایشان مینشستی، میافتی كه اغلب آنها متفقالقول درباره ابوالحسنخان صبا بر این باور بودهاند كه او مهمترین كار در زمینه موسیقی را انجام داد و آن ایجاد پلی میان زمان قدیم و جدید بوده است. صبا اكثر استادان قدیمی را دیده و از 5 سالگی به واسطه شرایط خانواده كه همگی هنرمند و هنردوست بودهاند، از محضر استادان بزرگ موسیقی بهرهمند شده بود.
از سوی دیگر صبا شاگرد كمالالملك و از نزدیكترین دوستان ایرج میرزا، شهریار و استاد حسین بهزاد بود و صرفنظر از مهارت در وادی موسیقی، دستی هم در هنرهایی چون شاعری، مجسمهسازی، نقاشی و خطاطی داشت. تعداد شاگردانی كه از رهگذر مكتب صبا به جامعه موسیقی ورود پیدا كردند و هریك امروز برای خود صاحب آوازهای هستند، بسیار است كه از میان آنان میتوان به مهدی خالدی، حبیبالله بدیعی، همایون خرم، حسین دهلوی، فرهاد فخرالدینی و... اشاره كرد. شاگردانی كه بعدها استادان بزرگی شدند و هریك اصول و مبانی مكتب صبا را به شاگردانشان منتقل كردند.
- تهران – ظهيرالدولهاگر در تهران خواستي از شلوغي در آيي، به سمت تجريش سراغ قبرستان «ظهيرالدوله» را بگير. فضاي آرام، قبرهاي کهنه (برگهاي خشک درختان آنها را پوشانده) ، حجرههاي قديمي و خانوادگي که انگار
سالهاست درشان باز نشده، بعضي اسمها از روي سنگ قبر پاک شده است.
سکوت حاکم بر قبرستان، انسان را ناخودآگاه ياد فيلمهاي قديمي مياندازد. انگار دهها سال به عقب برگشتهاي. هيچ چيز جديدي نيست...
هميشه در آن بسته و سرايداري که بايد براي ورود اجازه دهد. اگر بين قبرها قدم بزني ميشناسي «فروغ فرخزاد»، «روح الله خالقي»، «رهي معيري»، «ملک الشعرا بهار»، «ابوالحسن صبا»، «ايرج ميرزا»، «بديع الزمان نوربخش» و ظهيرالدوله بانى اولين اركستر ملى كه با كمك پدر ابوالحسن صبا و پدر رهى معيرى در باغ خانقاه خود كنسرتى ترتيب داد كهحالا ديگربزم خاموش صبا و مردان و زنان نامي ايران است.
بسياري ظهيرالدوله را با «پرلاشز» پاريس مقايسه ميکنند؛ قبرستاني كه ساختمانها و برجهاي 15طبقه، گورستان «ظهيرالدوله» را که زماني به «گلستان ظهيرالدوله» شهره شده بود، بلعيدهاند و يک باغ کوچک و قديمي بين ساختمانهاي بلند محو شده است.
ویرایش توسط mahgam : Sunday 1 September 2013 در ساعت 08:40 PM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
زندگینامه استاد حبیب الله بدیعی
استاد حبیب الله بدیعی موسیقیدان برجسته ایرانی، آهنگساز و ویلونیست،فرزند علی محمد(دوتار می نواخت) در چهارم فروردین ۱۳۱۲ در سرزمین همیشه بهار هنرپرور و مردخیز مازندران درشهرستان “سواد كوه” روستای ازانده در كانونی گرم و با محبت و در آغوش پدر و مادری كه برای هنر و هنرمند احترامی خاص قائل بودند تولد و پرورش یافت.
دو ساله بود كه پدرش “سواد كوه” را ترك و در شهر ساری اقامت گزید و به كار فلاحت و تجارت پرداخت. هنوز هشت بهار از سن حبیب نگذشته بود كه همراه خانواده ی خود به تهران آمد و مقیم این شهر شد.
در ساری برادر بزرگ حبیب برای خود ویلنی تهیه كرده و نزد یك نوازنده ی ارمنی به فراگرفتن ویلن مشغول می شود ولی بعد از دو سال از ادامه ی كار خسته شده و نواختن ویلن را ترك می كند. در این زمان حبیب گهگاهی بدون اجازه و دور از چشم برادر مشتاقانه دستی به آرشه ی ویلن برده و نغمات دلنشینی به گوش می رساند. این عمل از دید برادر مكتوم نماند و وقتی علاقه ی شدید او را نسبت به موسیقی می بیند ویلن را به او هدیه می كند.
پدر و مادرش كه به تعلیم و تربیت وی مانند سایر اولادان خود بی نهایت علاقمند بودند بر تحصیلات او نظارت دقیق داشتند و او تا اخذ لیسانس از دانشكده ی علوم تمام مراحل تحصیلی را با موفقیت به پایان رسانید.
سال ۱۳۲۶ بود كه حبیب نوجوان پس از مدتی تمرین نزد خود به كلاس آقای “مفخم پایان” می رود و از ایشان كسب فیض می كند. دكتر لطف اله مفخم پایان یكی از شاگردان خوب و باوفای استاد ابوالحسن صبا بود چنانكه اغلب ردیفهای استاد به خط و اهتمام این هنرمند نوشته و چاپ شده است. وی مدت سه سال حبیب اله بدیعی را در فراگیری ردیفهای صبا تعلیم می دهد. بدیعی رفته رفته چنان پیشرفتی در كار موسیقی حاصل می كند كه در سال ۱۳۲۹ یعنی پس از چهار سال نوازندگی به عنوان سولیست در برنامه ی رادیو ارتش به نواختن ویلن مشغول می شود. بعد از دو سال در واقع در سال ۱۳۳۱ به كلاس استاد ابوالحسن صبا می رود و مدت دو سال از محضر او كسب فیض كرده و دوره ی تكمیلی آوازها را نزد او به پایان می رساند. در همین زمان كه نزد استاد صبا به فراگیری مشغول بود مدت دو سال نیز نزد یكی از اساتید موسیقی كلاسیك خارجی به نام “جینگوزیان” كه از ارامنه ی قفقاز بود دوره می بیند.
حبیب اله بدیعی در نواختن دستگاهها و گوشه های آواز قدرت و توانایی قابل ملاحظه یی دارد. در آهنگسازی و نوازندگی دارای سبك خاصی است كه هر یك از آثار او از شیوایی و لطافت كم نظیری برخوردار است. او همین كه می بیند تكرار نغمات و گوشه ها ممكن است برای شنونده كسالت آور باشد به قطعه یی ضربی روی می آورد كه موجب تنوع و مبین قدرت نوازندگیش می گردد به طوری كه بسیاری از اهل فن معتقدند سلوی مشهور او كه در دستگاه “شور” نواخته شده به ملاحت و عظمت تمامی دریای مازندران زادگاهش می باشد و شنونده را در الهام و رؤیاهای دور و دراز فرو می برد.
حبیب اله بدیعی ابتدا در سال ۱۳۳۳ اركستر كوچكی را رهبری می كرد كه بعدها بنا به تجدید نظر تشكیلات اركسترهای رادیو اركستر شماره ی ۶ نام گذاری گردید. وی در سال ۱۳۳۷ بنا به دعوت داود پیرنیا سرپرست برنامه ی گلها كار خود را در این برنامه با خوانندگانی چون : غلامحسین بنان حسین قوامی اكبر گلپایگانی محمودی خوانساری محمد رضا شجریان و غیره آغاز كرد.
وی در سال ۱۳۴۳ عضو شورای موسیقی رادیو در سال ۱۳۴۵ معاون اداره ی رادیو تهران و سپس معاون اداره ی موسیقی سال ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۵۱ رئیس اداره ی موسیقی رادیو و از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۵۸ عضو شورای واحد موسیقی كه اعضاء آن متشكل از آقایان:مرتضی حنانه علی تجویدی و حسینعلی ملاح بود منتصب می گردد و ضمن رهبری اركسترهای شماره ی ۲ و ۴ و ۶ سپس مدت ۶ سال رهبری اركستر “باربد” را به عهده داشت.
-
عزیزالله بیات به یاد مى آورد كه در مصاحبه اى تلویزیونى از استاد صبا پرسیدند
قوى ترین شاگردتان كیست؟ و استاد در نهایت حیا و فروتنى گفتند كه مردم باید
بهترین را تشخیص دهند. بیات از پاسخ استاد قانع نشد و در جلسه اى خصوصى
همین سؤال را از او مى پرسد و استاد صبا مى گوید: حبیب الله بدیعى .
حبیب اله بدیعی نه فقط استعدادی باورنكردنی در بداهه سرایی و ردیف شناسی دارد بلكه اگر لازم باشد بالاترین درجه ی قدرت تقلید را هم از هنرمندان گذشته دارد. او این كار را زمانی انجام می دهد كه از هر جهت لزوم این عمل ثابت شده باشد كما این كه بعد از فوت استاد بزرگ ابوالحسن خان صبا نواری از قطعه ی معروف “زنگ شتر” او در دست نبود و یا حداقل رادیو چنین نواری نداشت حال این كه لازم بود به خاطر بزرگداشت استاد از دست رفته این شاهكار همیشه جاویدان او پخش می شد از سوی دیگر استاد فقید شاگردان زیادی داشت منجمله حبیب اله بدیعی هم شاگرد او بود. باری بنا به صلاحدید مدیر آن روز رادیو چند نفر از شاگردان مرحوم استاد این قطعه ی “زنگ شتر” را نواختند و قطعه یی كه بنا به نظر بسیاری پذیرفته شد و حتی به نام مرحوم استاد پخش شد قطعه یی بود كه حبیب اله بدیعی نواخته بود. یكبار دیگر باید بگویم كه در همان زمان صریحا به تصدیق همگان آنچه كه حبیب اله بدیعی نواخته بود صد در صد با نحوه ی نوازندگی استاد ابوالحسن خان صبا برابری می كرد. این همه فقط بدان دلیل است كه حبیب اله بدیعی درست همان راهی را پیمود كه استادش پیموده بود یعنی او هم مثل مرحوم صبا برای فراگرفتن فن درست آرشه كشی و شناخت ویولون نزد بهترین استادان ویولون كار كرد و نتیجه آن شد كه مسئله ی آرشه ی چپ و راست حبیب اله بدیعی درست همانی است كه نزد دیگر استادان بزرگ غربی مطرح است یعنی كمتر می توان فهمید كدام آرشه ی او چپ است و كدام راست و این بالاترین حد قدرت آرشه است. اما حبیب اله بدیعی همه ی قدرت های نوازندگی و بداهه سرایی را یكجا دارد ولی این بدان معنا نیست كه احیانا تا بوده چنین بوده چرا كه در گذشته یا در روزگاری كه بعضی از تكنوازان امروزی دوران نوجوانی را می گذراندند تكنوازان دیگری بودند كه برنامه هایشان زنده پخش می شد و به همین جهت مدرك زیاد و زنده یی مثل : صفحه و نوار از این هنرمندان عزیز كه متاسفانه رخت به سرای باقی كشیده اند نداریم ولی اگر در همین مختصر مدرك باقی مانده جستجو كنیم درمی یابیم كه پایه و اساس بسیاری از خصوصیات تكنوازی های امروز به خصوص روی ویولون بستگی به این ها داشته یعنی ابوالحسن خان صبا كه خود صاحب شیوه و مكتبی خاص بود شاگردانی تربیت كرد مثل : مهدی خالدی و علی تجویدی و همایون خرم.
-
حبیب اله بدیعی مثل جمعی دیگر از تكنوازان برجسته در مایه ها و گوشه های گوناگون موسیقی ملی دست به یك نوع بسط و گسترش زده چرا كه می دانیم ردیف موسیقی ایران با همه ی عظمتش و با همه ی وسعتی كه دارد معذالك الگویی است برای آن هایی كه واقعا روحیه یا حس بداهه سرایی دارند گفتیم برای آن ها كه دارند چه تجربه ثابت كرده بداهه سرایی كار هر كسی نیست به این معنا كه یك تكنواز بداهه سرا علاوه بر تكنیكی بزرگ احتیاج به دانشی وسیع و محفوظاتی بسیار دارد وگرنه بداهه سرایی به نوعی به تكرار مكررات می رسد كه خود به خود قابل شنیدن نیست. ”
حبیب اله بدیعی جهت شناساندن موسیقی سنتی و اصیل ایران مسافرت های متعددی به كشورهای : افغانستان و آلمان و آمریكا و بلژیك و انگلستان نموده كه هنرمندانی نظیر : جهانگیر ملك و فرهنگ شریف و مجید نجاحی و محمودی خوانساری و جمال وفایی و كورس سرهنگ زاده با وی همكاری داشته اند. حبیب اله بدیعی برای كمك به مؤسسات خیریه منند بیمارستان های مسلولین و معلولین و اماكن فرهنگی كنسرت های فراوانی برپا نمود. وی علاوه بر تكنوازی آهنگ های بسیاری ساخت كه اكثر آن ها از آثار خوب و باارزش موسیقی اصیل ایران می باشد و با اقبال روبرو شدند و حدود یكصد و پنجاه آهنگ ساخت كه خودش میان آن ها از : “ كعبه ی دل ها “ و “ فریاد از این دل “ و “ افسانه عشق “ و “ دل بی گناه “ و “ الهی بمونی “ و “ افسانه زندگی “ و “ جاودانه “ و “ رفته بودم “ و “ افسانه كمتر “ و “ شعله سركش “ و “ در آتشم “ و “ مهربان شو “ و “ سنگ صبور “ و “ زندگی من “ را بیشتر از همه می پسندد.
جای افسوس است كه دست اجل گل وجود این عزیز را پژمرده و پرپر كرد و هنوز خیلی زود بود كه او موسیقی اصیل ایران را از وجود پر بركت خود بی نصیب گذارد و ضربه ی سنگین و بزرگ بر پیكر موسیقی اصیل ایران وارد شد. هرچند از زمانی كه ساز را از وی جدا كردند او فوت كرده بود. حبیب الله بدیعی در سن ۵۹ سالگی در تاریخ ۲۹/۷/۱۳۷۱ به رحمت ایزدی پیوست. پیکر وی را در جوار امامزاده طاهر كرج به خاك سپردند.
روحش شاد.
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
کتاب ساز تنها
کتاب ساز تنها بوسیله آقای فرشید فرهمند حسن زاده نگارش شده است.
این کتاب نت نگاری نواخته های شادروان حبیب الله بدیعی است و در دو جلد منتشر شده است.
جلد نخست: نگارش قطعه های ضربی و آوازی آلبوم های برگ سبز 2و1 می باشد.
جلد دوم: به بررسی بیشتر دستگاه سه گاه و آوازهای اصفهان و دشتی و کوک های گوناگون آنها برگفته از آثار خصوصی و برنامه تکنوازان و ... پرداخته است.
((آلبوم های منتشر شده))
آلبوم برگ سبز 1
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در دستگاه شور ، ماهور و آواز شوشتری و دشتی
آلبوم برگ سبز 2
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در مایه افشاری،بیات ترک، ابوعطا و دستگاه چهارگاه
آلبوم برگ سبز 3
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در مایه دشتی ،شوشتری و دستگاه سه گاه و شور
آلبوم برگ سبز 4
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در مایه دشتی،افشاری، بیات ترک و دستگاه سه گاه
آلبوم برگ سبز 5
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی،فضل الله توکل(سنتور) و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در دستگاه شور،سه گاه و آواز شوشتری & بیداد همایون و دشتی
آلبوم برگ سبز 6
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی،فضل الله توکل(سنتور) و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در دستگاه همایون و آواز ابوعطا
آلبوم برگ سبز 7
با همکاری هنرمندان حبیب الله بدیعی،فضل الله توکل(سنتور) و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در دستگاه چهار گاه و آواز بیات اصفهان
آلبوم سدره
با همکاری هنرمندان جواد معروفی(پیانو) و حبیب الله بدیعی
نواخته هایی ماندگار در مایه بیات اصفهان ، دشتی و دستگاه چهار گاه و ماهور
آلبوم سدره 2
با همکاری هنرمندان جواد معروفی(پیانو) ،حبیب الله بدیعی،
فرهنگ شریف(تار) و جهانگیر ملک_تنبک)
نواخته های ماندگار در مایه بیات ترک و دستگاه شور و چهارگاه
آلبوم سدره 3
با همکاری هنرمندان جواد معروفی(پیانو) ،حبیب الله بدیعی و جهانگیر ملک(تنبک)
نواخته های ماندگار در مایه دشتی و بیات اصفهان
آلبوم نوای ناب
با همکاری حبیب الله بدیعی،جهانگیر ملک(تنبک) و امیرناصر افتتاح(تنبک)
نواخته های ماندگار در دستگاه سه گاه،ماهور ،شور و آواز بیات اصفهان،شوشتری،ابوعطا
اما آنچه به باور بیشتر صاحبنظران جایگاه بدیعی را از همتایانش متمایز میکند، تکنیک شگفتانگیز آرشهکشی اوست. مهارت او در استفاده از آرشه - که به گفته خودش حاصل سالهای هنرآموزی نزد جینگوزیان، نوازنده ارمنی، و تمرین متدهای آرشهکشی فرنگی است - او را یک سروگردن بالاتر از همه ویولننوازان ایران و در کنار نوازندگان برتر جهان مینشاند. در سالهای پیش که امکانات ضبط و پخش به گستردگی امروز نبود و قطعات موسیقی مورد علاقهمان را میباید روی نوارهای کاست با کیفیتی بسیار نازل، با هزار زور و زحمت به چنگ میآوردیم، وصف آرشهکشی بدیعی را تنها در کتابها میخواندیم و چندان تصوری از چندوچون آن نداشتیم اما در این روزها که به لطف شبکه جهانی اینترنت، امکان دانلود هر آنچه بخواهیم به طرفهالعینی مهیاست، میتوانیم نمونههای تصویری از اجراهای بسیاری از هنرمندان را ببینیم و تا حدی تحلیل کنیم. چند فیلم کوتاه از نوازندگی بدیعی در اینترنت منتشر شده که بهرغم کوتاهی (بلندترین آنها 27 دقیقه است) و کیفیت نهچندان مطلوب، به خوبی نشاندهنده بسیاری از شاخصههای نوازندگی اوست.
استاد با مهارت تمام و بدون هیچگونه افراط و تفریط، از همه قسمتهای آرشه استفاده میکند و برای اجرای حالتهای مختلف، به تناوب، نوک، میانه، یا انتهای آرشه را به کار میگیرد. اینکه میگویند تشخیص آرشه چپ و راست بدیعی ممکن نیست، در این فیلمها به خوبی آشکار است؛ چنانکه گویی او با آرشهای طویل و سرتاسری مینوازد که هیچگاه به انتها نمیرسد. در حالی که سایر ویولننوازان همنسل او بهندرت از نیمه پایینی آرشه استفاده میکنند و این به آن علت است که مهار کردن این بخش از آرشه به سبب سنگین شدن نیمه بالایی آن دشوارتر است. حتی برخی نوازندگان برای سهولت کار، آرشه را با سه انگشت بزرگ و شست دست راست، در حالی که انگشت کوچکشان در هوا معلق است، از حدود 10 تا 15سانتیمتر بالاتر از پاشنه یا ابتدای چوب آن در دست میگیرند تا آرشه را سبکتر و کار خود را آسانتر کنند. این موارد را هم در نمونههای تصویری منتشر شده از سایر ویولننوازان ایران میتوان دید و با آرشهکشی بدیعی مقایسه کرد. آرشهپرانیهای معروف بدیعی هم که از مشخصههای اصلی سبک اوست، در برخی فیلمهای موجود قابل دیدن است. درواقع، آرشهپرانی و اجرای برخی قطعات تند روی دو سیم مجاور ویولن که روی یکی از آنها انگشتگذاری میشود و سیم دیگر نقش واخوان یا همراهیکننده دارد، تکنیکی است که استاد صبا با تقلید از فنون سهتارنوازی روی ویولن اجرا کرد و در لابهلای ردیفهای دوگانه و مجموعه قطعات ضربیاش نمونههایی از آن را به خط نت درآورد. برخی شاگردان صبا هم - از جمله استاد تجویدی- در بین نواختههایشان گهگاه آرشهپرانی کردهاند اما این تکنیک در دستان بدیعی به اوج رسید و بیشترین و متنوعترین و دشوارترین نمونهها را او نواخت؛ چنانکه تقریبا در همه تکنوازیهایش چند دقیقه را به آرشهپرانی اختصاص داده است. پس از او هم هیچکس به حد او از عهده اجرای این فن برنیامد. باید توجه داشت که کسی چون بیژن مرتضوی با آنکه از تکنیکی بالا و انکارناپذیر برخوردار است، بیشتر نوازنده موسیقی پاپ بهشمار میرود و این تکنیکها را غالبا در اجرای قطعات از پیش معین پاپ یا تصنیفهای قدیمی یا نغمههای فولکلور به کار میبندد و در بداههپردازی به هیچوجه با بدیعی قابلقیاس نیست.
ویژگی دیگر ساز بدیعی استفاده از تمام ظرفیتهای زیر و بم سیمهای ویولن است. او نغمههای خود را چنان تنظیم میکرد که هر چهار سیم ویولن به صدا درآیند و چه در آواز و چه در قطعات ضربی هیچگاه روی یک سیم چندان توقف نمیکرد که موجب کسالت شنونده شود. در این زمینه هم باید پرویز یاحقی را تنها هماورد او دانست که جملههایش را هوشمندانه بین سیمهای ساز قسمت میکرد. همچنین بدیعی بر حسب ضرورت از پوزیسیونهای پایین دسته ویولن بهره میبرد. گفتنی اینکه انگشتگذاری در این پوزیسیونها در موسیقی ایرانی، به سبب داشتن فواصل ربع پرده، بسیار دشوار است و ویولننوازان ایرانی معمولا قطعات خود را چنان تنظیم میکنند که ضرورت تغییر پوزیسیون دست چپ به کمترین حد ممکن برسد.
تبحر یافتن در جواب آواز، علاوه بر بهرهگیری شفاهی از استادان این فن و شنیدن جواب آوازهای نوازندگان سازهای مختلف، نیازمند ذوق ادبی و شناخت و فهم عمیق شعر است. میدانیم که خواننده متبحر و مسلط بر صدا میتواند آزادانه به هر کجای دستگاهی که میخواند سر بکشد. دشواری کار نوازنده در همین است که باید چنان بر ساز مسلط باشد که به دور از تکرار و ملالانگیزی، خواننده را خلاقانه همراهی کند. این دشواری شاید در سازهای تار و سهتار که ردیفها را بر اساس قابلیتهای آنها نوشتهاند، چندان مشهود نباشد، اما در ساز چموشی چون ویولن که خطای میلیمتری انگشت در گرفتن پرده درست، به خارج نواختن و بهاصطلاح فالش شدن میانجامد، دادن جواب آواز درست و خلاق، به راه رفتن روی طنابی باریک میمانَد. با این حال، میگویند استاد صبا عقیده داشت ویولن برای اجرای تحریرهای آواز کارآمدترین ساز است و در ردیفهایش هم کوشید تکیهها و نتهای زینتی را منطبق بر تحریرهای آوازی ثبت کند. درستی این نظر صبا را به بهترین نحو، در ساز بدیعی میتوان شنید. او با انبوهی از جوابهای پخته و پروردهای که با ساز سرکشش به خوانندگان سرشناسی چون بنان و قوامی و شهیدی و ایرج و گلپا و محمودی خوانساری و شجریان داده است، نام خود را در کنار جلیل شهناز و حسن کسایی در مقام بهترین جوابآوازدهندگان یکصد سال اخیر ایران ثبت کرده است.
بدیعی را باید کاملکننده اصلی مکتب ویولننوازی صبا دانست که آموزههای استاد را فراگرفت و بسیار فراتر برد. بیگمان او جامعترین ویولننواز ایران تاکنون است که با تکیه بر ذوقی سرشار و تکنیکی استوار، نوای ناب سازش را که برخاسته از احساسات نابش بود، برای آیندگان جاودانه کرد.
ویرایش توسط mahgam : Wednesday 10 July 2013 در ساعت 10:53 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
اسداله ملک به سال 1320 در تهران محله ی دروازه دولت متولد گردید. وی که کودکی باهوش و با قریحه بود از همان اوان طفولیت دلبسته ی ترنمان موسیقی شده با ویولونی که در منزل داشتند پیش خود تمرین میکرد. او پس از چندی که پنجه هایش با سیم های ویولون آشنا و ملودی هایی فرا گرفت به کلاس استاد ابوالحسن خان صبا مراجعه کرد و مدت طولانی نزد استاد تجربیات بسیار اندوخت. سپس به هنرستان موسیقی ملی رفت. زمانی که استاد به هنرستان برای ثبت نام می رود تقریبا با دست هایی پر وارد میشود چنانکه یک دستش ویولون و دست دیگرش کمانچه و با استعدادی وسیع و شکوفا در این هنرستان وارد میشود. ضمن تعلیم گرفتن از استادانی چون: ابوالحسن صبا، روح اله خالقی، علی محمد خادم میثاق و غیره... در ارکستر انجمن موسیقی ملی به رهبری روح اله خالقی به نوازندگی می پردازد. ملک پس از اخذ دیپلم از این هنرستان برای ادامه ی تحصیل در رشته ی موسیقی در دانشکده ی هنر های زیبا نام نویسی کرد و از دانشکده نیز موفق به دریافت لیسانس موسیقی گردید. ملک از فوت استاد صبا به عنوان استاد هنرستان مدت سه سال در هنرستان موسیقی ملی تدریس و کلاس شادروان صبا را اداره میکرد.
اسداله ملک در سن هفده سالگی رسمآ به رادیو راه یافت. وی در این با ساختن چهار مضراب معروف ((گریه لیلی)) در دستگاه دشتی تکنوازی را در این سال آغاز کرد. این چهار مضراب با کوک مخصوص ((ر , می , دو , لا)) و چهار مضراب دیگری در اصفهان با کوک ((دو , لا , لا, می)) وی را به شهرت فراوان رسانید و از این زمان بود که به آهنگسازی روی آورد و اولین آهنگش را ترانه ساز معروف رادیو بیژن ترقی به نام ((حکایت دل)) شعر گذاشت که در زمان خود شهرت فراوان یافت. با گذشت زمان سایر خوانندگان رادیو آهنگهایش را اجرا کردند وچون این آهنگها از اصالت خاص موسیقی سنتی ایران برخوردار بود باعث شهرت هر چه بیشتر آهنگساز و خواننده ی آن می شد. سپس به همراهی ارکستر های مختلف به برنامه ی ((گلها)) راه یافت و در این برنامه با خوانندگانی مثل: حسین قوامی،محمود محمودی خوانساری، اکبر گلپایگانی، محمدرضا شجریان، کوروس همکاری کرد.
ملک ضرب شناسی را نزد حسین تهرانی آموخت و بعدها با این استاد نامدار برنامه های متعددی را در رادیو و تلویزیون اجرا کرد که نوارهای آن شاید هنوز باقی مانده باشد. از آن پس در برنامه ی تکنوازان با آقایان: احمد عبادی, رضا ورزنده, جلیل شهناز و فرهنگ شریف برنامه هایی اجرا کرد که خاطره ی آن هنوز در اذهان باقی مانده است. زمانی که مارسل استپانیان ارکستر پاپ را در رادیو وتلویزیون تشکیل داد عده ای از نوازنده های این ارکستر از موزیسین های فرانسوی بودند تنها ویولونی که در این ارکستر همکاری داشت اسداله ملک بود که در اجرای قسمت مربوط به خود آنچنان استادانه عمل کرد که به او لقب ساز ((آرشه سحر آمیز)) دادند. چندی بعد ((یهودی منوهین)) ویولونیست بزرگ دنیا که برای کنفرانس موسیقی جهانی به ایران آمده بود وقتی ویولون ملک را در سالن آمفی تئاتر هنرهای زیبای کشور را شنیداز وی دعوت نمود تا در این فستیوال ها شرکت نمایدو وی در فستیوال های لیون(فرانسه) و نیز(ایتالیا) و پامپالونا(اسپانیا) همراه آقایان: احمد عبادی, حسین تهرانی, حسین ملک وغیره... شرکت و در ونیز گروه آنان مقام اول موسیقی جهانی را نصیب خود کردند. اسداله ملک یکی از سلست های خوب و موفق برنامه ی گلها بود به طوری که هر کس ساز سلوی وی را می شنوید بی اختیار تحت تاثیر پنجه های شیرین و آرشه سحر آمیز ش قرار میگرفت. ملک مدتی نیز با همکاری آقای منوچهر جهانبگلو برنامه ای به نام:((نوایی از موسیقی ملی)) را تنظیم کردند که بعدها از ((گلها)) به عقیده ی عده ای از صاحبنظران یکی یکی از برنامه های خوب و موفق رادیویی موسیقی ملی بود.
در سالهاي پس از انقلاب که بسياري از اساتيد خانه نشين شده بودن ايشان مبارزه خود را براي اعتلاي اين موسيقي متوقف نکردند و حتي بسياري از هنرمندان گلها را به همکاري مجدد فرا خواندند که ميتوان به اساتيدي چون فضل الله توکل اشاره نمود که به دعوت ايشان پاسخ مثبت دادند. در همين اواخر ايشان ايشان شروع به ضبط آثار ارکستريشان با سازبنديهاي مختلفي (مانند ويلن - عود ، ويلن - سنتور - سه تار ، ويلن - قانون ، ويلن - عود - سنتور و ...) کردند که ميتوان به کاستهاي نغمه رويايي ، سميرا ، نغمه ها و... اشاره نمود که هر کدامشان سرشار از قطعات زيبايي براي همنوازيست... آفتاب عمر اين استاد دوستداشتني در بهمن 1380 غروب کرد و جامعه بزرگ هنر را در غمي بزرگ فرو برد ...
تعدادي از آثار اسدالله ملک:
» غروب کوهستان : قطعات زيبايي در مايه اصفهان و شوشتري (با همکاري استاد فرهنگ شريف و استاد توکل)
» سميرا : قطعات زيبايي در ماهور و بيات زند (با همکاري اساتيد شريف و توکل)
» ساز و نوا ۱ : قطعاتي در شور و ابوعطا و چهارگاه (با همکاري استاد شريف)
» ساز و نوا ۲ : قطعه زيباي گريه ليلي با فضايي جديد (تکنوازي)
ساز و نوا ۳ : قطعاتي در ماهور و شوشتري و سبک جديدي در دونوازي اصفهان (با همکاري استاد توکل)
» گريه ليلي : چهار مضرابهاي مشهور استاد ملک مانند اصفهان و شور و مخالف سه گاه و ...
» گلنوش : همنوازي زيباي استاد ملک و استاد عبادي در مخالف سه گاه و اصفهان
» هديه : همنوازي استاد عبادي و استاد ملک در سه گاه و چهارگاه و ماهور و ...
» نغمه رويايي : آثار سازبندي شده استاد ملک با همکاري استاد توکل و هنرمند جوان اميد اميري و ... در شور و سه گاه و ...
» نغمه ها : آثار ارکستري استاد ملک با همکاري استاد توکل و اميد اميري و استاد نريمان در شور و قطعه ي به ياد ماندني ۸/۳ در اصفهان
» غنچه پاييز : قطعاتي جاودانه به ياد گلها در مخالف سه گاه و نوا (با همکاري استاد توکل و فرهنگ شريف)
» سماع 1 : تکنوازي در مايه شوشتري و ماهور
» سماع2 : تکنوازي در سه گاه و دشتي و افشاري
»شهر آشوب : بي شک زيباترين اثر استاد ملک با همکاري استاد عبادي در دشتي و شور و ابوعطا
» کرشمه
![]()
مصاحبه اي منتشر نشده با اسدالله ملک
اين مصاحبه در آخرين روزهاي زندگي هنرمند بزرگ و نوازنده چيره دست ويولون ، اسدالله ملک ، انجام شده است. وي خالق آثار ماندگاري چون گريه ليلي ، غروب کوهستان ، شهرآشوب و ... ميباشد که در حال حاضر بصورت سي دي و کاست در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است.فروغ بهمن پورمن کار هنري را خيلي زود شروع کردم. پنج ساله بودم که برايم ويولن کوچکي تهيه کردند و به دستم سپردند. روز و شب من با موسيقي مي گذشت. چه شبها تا سحر بر بام خانه ملک مي نشستم و از ساز و موسيقي سخن مي گفتيم و مي شنيديم. آن موقع برادرم از سرشناس ترين شاگردان صبا و از همرازترين دوستان او بود. استاد صبا به خانه حسين مي آمد و آن خانه پاتوق بزرگان هنر موسيقي هم چون کلنل وزيري ، روح الله خالقي ،حسين خان يا حقي ، شکرالله قهرماني ، بانوي بي همتاي آواز قمر الملوک و ... شده بود. من که از همه کوچکتر بودم آن چنان محو سخنان و هنرنمايي شان مي شدم که همه آن بزرگان به تعجب و تحسين وارد رشته مي شدند تا جايي که هماي سعادت بر شانه من نشست و استاد صبا تعليم مرا پذيرفتند. آن موقع من کودک خردسالي بيش نبودم.صبا را چگونه شناختيد ؟ رابطه شما با او چگونه بود ؟ صبا يک نمونه بود. نمونه اي تمام عيار از يک موسيقي دان و يک انسان راستين. او همه ي ما را شيفته خودش کرد. همه آن هايي را که دستي به ساز و گوشي به موسيقي داشتند. همه بي چون و چرا به مکتب پاک و ويژگي هاي اخلاقي و عاطفي او دل سپرديم. مي دانيد که من جزو اولين شاگردان هنرستان عالي موسيقي بودم ، اما پيش از رفتن به هنرستان چون در خانواده اي اهل هنر و با زمينه هاي هنري پرورش يافته بودم ، با فوت و فن نوازندگي چندان مبتدي و بيگانه نبودم و همين آشنايي با حال و هواي ساز سبب شد که استاد لطف و عنايت خاصي نسبت به من داشتند و چون شور و اشتياق مرا مي ديدند و با دقت و نکته بيني هايي که داشتند استعدادم را احساس مي کردند، در آموزش هيچ نکته اي از موسيقي فروگذار نکردند ...تأثير صبا بر موسيقي ايران بر هيچ کس پوشيده نيست. شما اين تأثير را چگونه مي بينيد ؟ صبا يک مکتب کامل است. او با همه ي ويژه گي هاي اخلاقي و هنري که داشت راهي را آغاز کرد که بي ترديد قابل اعتماد ترين مکتب موسيقي ايران است. تکنيک عالي ، حسن سليقه و نبوغ را در هم آميخته بود . ساز او لبريز بود از پاکي و زيبايي. از پوزيسيون هاي مختلف به بهترين شکل استفاده مي کرد. آرشه کشي او بي نظير بود. خوب خودتان مي دانيد که اين ساز مثل اسب وحشي است که به هر کسي رکاب نمي دهد. به قول پرويز يا حقي ويولن ساز رام نشدني است و ولي صبا بيشتر از همه دانست که چگونه اين ساز را رام کند و در خدمت موسيقي ايراني قرار بدهد. او حرکتي فراتر از همه ي جريان هاي موسيقي ايجاد کرده است. براي همين هم هست که شاگردان او جريان اصلي موسيقي امروز را شکل داده اند. او را مي توان معمار تحول موسيقي ايران دانست. چند سال پيش با محمود ميرزاده (روزنامه نگار و گزارشگر ماهنامه فرهنگي هنري دبستان) مصاحبه اي داشتم که مفصلأ راجع به صبا صحبت کردم. مي تواني به او مراجعه کني. زياد حوصله حرف هاي تکراري را ندارم.استاد کسايي در مصاحبه اي عنوان کرده اند که با اين همه حرف و هياهو که به دنبال صباست او هنوز ناشناخته مانده و مردم نتوانسته اند با زواياي پنهان هنري وي آشکار شوند ...بله من هم با ايشان هم عقيده هستم. صبا در پس تکنيک متعالي که داشت دنبال جوهر اصلي موسيقي شرق مي گشت. يعني همان حال که بزرگان از ان دم مي زنند او هميشه در حال تکاپو بود. به نظر من کسي بايد مثل خود صبا باشد تا بتواند او را بشناسد. بايد طبيعت کار صبا را شناخت تا جوهر و خودش را درک کرد.در جريان موسيقي ملي ايران کلنل وزيري تا چه اندازه سهم دارد ؟ خوب شد به اين جريان اشاره کرديد. وزيري نت را به ايران آورد. به همين خاطر هم سهم بزرگي در موسيقي ايران بايد به او اختصاص بدهيم. صبا و وزيري روي نگاه ما به موسيقي تأثير عميقي گذاشتند. اما وزيري (با همه اعتباري که من براي او قائل هستم) بسيار شيفته تکنيک غرب شده بوده ولي صبا همان طور که در جواب پرسش قبل گفتم در پس تکنيک به دنبال حال بود.همان طور که همه جا گفته ام ،شناخت و درک من نسبت به موسيقي ايراني بيشتر موهون ارتباط و آشنايي با شماست به همين خاطر با شما خيلي راحتر مي توانم صحبت کنم. مي خواهم پرسشي را مطرح کنم که تا کنون با هيچ کدام از شاگردان صبا درميان نگذاشته ام.شما به عنوان شاگرد اين استاد بزرگ کدام يک از آثارش را متعالي تر مي دانيد ؟ صبا با نگاه تيزبيني که داشت به زيبايي ها زودتر و عميق تر از ديگران دست پيدا مي کرد. گوش خودش را چنان تربيت کرده بود که زيبايي و اصالت را بهتر درک مي کرد. او نه تنها در موسيقي که در همه چيز به نهايت لطف و معنا مي رسيد. به همين خاطر هم هست که من با جرأت مي گويم که تمام آثارش در اوج هستند. من که نمي توانم بگويم مثلأ زرد مليجه از به زندان بهتر است...آيا پس از مرگ صبا به مکتب خانه او رفتهايد ؟ ببينيد صبا در تمام زندگي من جاري است. روزي نيست که از ياد او غافل شوم ، شايد باور نکني که بگويم هر وقت سازي مي زنم يا آهنگي مي سازم که مورد قبول خودم و اهل دل واقع مي شود صبا را در مقابل چشمانم مي بينم. اصولأ منظور تو از اين سئوال چي بود ؟!يک شيطنت ژورناليستي !آره درست مي گويي. چند وقت پيش هم از من پرسيدي که بعد از مرگ صبا چند بار به همسر و فرزندانش سر زده اي ؟ که من به حساب شيطنت تو گذاشتم ولي واقعيت اين است که من خودم را جداي از صبا نمي دانم. صبا پدر معنوي بود و من هم يا حقي و خرم و تجويدي ... يکي از پسران او هستم منتهي کوچکترين آنها. حالا چند بار به من به خاطر اينکه فرزند صبا هستم سر زدهاي ؟!حق با شماست.حق با علي (ع) است (با خنده)به فرزندان صبا اشاره کرده ايد. استاد عباس شاپوري مي گفت که صبا با همه شاگردان رفتاري پدرانه داشت... حالا اين پرسش براي من مطرح مي شود که با اين همه چرا همه شاگردان او به مقام استادي نرسيدند ؟ خيلي ها آمدند و شاگردي صبا کردند اما حق با شماست. خيلي ها به جايي که بايد نرسيدند علت آن هم اين است که آنها آمدند از صبا تقليد کردندو در سطح قالب آثار او ماندند. يعني عمق انديشه او را درک نکردند و البته زحمتي که آنها کشيدند ارزشمند است ...شما جزو اولين گروه شاگردان هنرستان موسيقي بوديد. در هنرستان به غير از استاد صبا کدام يک از هنرمندان شما را تحت تأثير قرار مي دادند؟
استادان خالقي و حسين تهراني بيشتر از ديگران مرا تحت تأثير هنر و اخلاق خودشان قرار داده بودند و تا يادم نرفته بگويم که ضرب شناسي را از استاد تهراني آموختم. خيلي هم با ايشان برنامه اجرا کردم.آيا نوارهاي آن برنامه ها هنوز موجود است ؟ گمان نمي کنم. متأستفانه هيچ کدام از ما هيچ گاه آرشيو منظم و دقيقي از موسيقي ملي نداريم و البته اگر در لا به لاي آرشيو هاي خصوصي مثل آرشيو مهندس گلشن ابراهيمي جست و جو کنيد ، شايد بتوانيد نوارهاي آن روزها را پيدا کنيد ، اما نه به طور کامل.
باز گرديم به هنرستان موسيقي ...
يازده ساله بودم که هنرستان موسيقي ثبت نام کردم. هنرستان موسيقي در آن سال ها هنوز از طرف وزارت فرهنگ و هنر به رسميت شناخته نشده بود. آن روزها بعضي ها به ما مي گفتندکه وقت خود را بيهوده تلف نکنيد. وقتي ديپلم بگيريد هيچ کجا به شما کار نمي دهند. حتي به عنوان معلم ساده گروه سرود مدرسه هم شما را قبول ندارند و از اين حرف ها. ولي ما مثل خود استاد خالقي عاشق بوديم و عاشقي را چه کار به اين حرف ها. روزي که استاد خالقي تصميم به بنيان گذاري هنرستان گرفتند نه از جانب کسي حمايت شدند و نه خودشان آن قدر پول و امکانات داشتند که کار را شروع کنند. هنردوستي به نام سپانلو ، ملک شخصي خود را بدون گرفتن اجاره در اختيار استاد قرار دادند. استاداني که آن جا تدريس مي کردند تا مدت ها پول نمي گرفتند ، خلاصه همه کارها با نيروي عشق جلو مي رفت. ملک سپانلو که حالا ديگر به ساختمان هنرستان موسيقي تبديل شده بود يک سالن بزرگ داشت. وقتي شاگردان هنرستان به سال سوم نرسيدند همگي به حدي توانا شده بودند که مي توانستند در ارکستر انجمن موسيقي ملي نوازندگي کنن. مرحوم استاد خالقي پس از سه سال اولين کنسرت را ترتيب دادند. يادم مي آيد در شب اجرا وزير فرهنگ و هنر وقت و همچنين چند نفري از وکلاي مجلس حضور داشتند. در آن شب تاريخي ارکستر به رهبري مرحوم خالقي جند اثر از ساخته هاي خود استاد را اجرا کرد و مدعوين چنان محو برنامه شده بودند که پس از آن هنرستان به رسميت شناخته شد و حقوق و مزاياي مدرسين تا حدودي تأمين شد.استادان هنرستان چه کساني بودند؟
آنان که هم استاد هنرستان بودند و هم نوازنده ارکستر انجمن عبارت بودند از استادان مرحوم ابو الحسن صبا ، مرحوم موسي معروفي ، مرحوم جواد معروفي ، مرحوم مهدي مفتاح ، مرحوم زرين پنجه ، مرحوم وزيري تبار ، مرحوم حسينعلي ملاح ، مرحوم حسين صبا ، مرحوم حسين تهراني ، مرحوم محمود ذوالفنون ، مرحوم محمد مير نقيبي و مرحوم بيگلري پور (پددر منوچهر و محمد بيگلري پور). در ضمن گاهي هم مرحوم کلنل وزيري به هنرستان مي آمدند و کميسيون هايي به اتفاق استادان تشکيل مي دادند.
آن موقع چند سال داشتيد و موقعيت شما در هنرستان چگونه بود ؟يازده سال داشتم که به هنرستان رفتم. قبلأ هم گفتم چون آن موقع ها حسين ملک از چهره هاي سرشناس موسيقي بود و من هم زير پر و بال او بودم خيلي از استادان مرا مي شناختند.از همان ابتدا با ويولن کار کرديد ؟
بله البته با کمانچه هم کار کرده ام همين طور چند ساز ديگر ولي همان طور که مي دانيد ويولن شد همه چيز من.اگر قرار مي شد ويولن را با ساز ديگري عوض کنيد سراغ چه سازي مي رفتيد ؟هيچ سازي قادر نيست براي من جاي ويولن را بگيرد. ببينيد ويولن علاوه بر تنوع لحن ها و امکانات و ظرفيت ها ي ديگري نظير قدرت و شدت و ضعف صدا دارد که در هيچ ساز ديگري نمي توانيم نمونه آن را پيدا کنيم.خيلي ها معتقد ند که ويولن يک ساز غربي است و به خاطر همين ...
به اين حرف ها اعتنا نکن.ولي سال ها بود که به خاطر همين برداشت ويولن از موسيقي ايران حذف شد.
من هميشه گفته ام با اين گونه حرف ها به شدت مخالفم. بي انصافي است که بگوييم تمامي آن چه صرفأ از نقشه جغرافيايي ما بيرون است با ما بيگانه است. ما ويولن را جذب کرده ايم به خاطر اين که زمينه جذب آن وجود داشته است.اگر ويولن در موسيقي ما جايي باز کرده است علتش اين است که به خوبي تونسته خود را با موسيقي ما تطبيق بدهد. من ساز را يک وسيله براي بيان احساسات نوازنده مي دانم. ببينيد اگر شما يک ملودي غربي را با کمانچه و تار بزنيد باز هم مي توانيد بگوييد که تار و کمانچه چون غربي زدند غربي هستند ؟صداي ساز معرف مليت ساز نيست. ويولن صد سال است که به ايران آمده و در اين فرهنگ ريشه دوانيده است و پسند مردم را به همراه داشته به طوري که نمي توان آن را از مجموعه موسيقي ايراني حذف کرد ، البته متاسفانه همان طور که اشاره کرديد چند سالي از طرف برخي کوشش هايي براي حذف اين ساز از گستره موسيقي ملي انجام شد که خوشبختانه ديديد که اين کوشش ها بي ثمر بود. در آن سال ها براي من و براي ديگراني که مثل من فکر ميکردند پرسش هايي وجود داشت که عموما بي جواب ماند. مثلا ما را به اين خاطر که ويولن مي زديم غرب زده مي ناميدند حالا چرا خودم هم نمي دانم آموزش ويولن را در هنرستان قدغن کردند. اصلا اين ساز را با همه امکانات و ظرفيت هايش از صحنه اجرا هم کنار گذاشتند. من ابتدا اين موضوع را نمي دانستم. چند قطعه در ماهور و همايون ساخته بودم. براي دريافت مجوز ضبط و پخش به مرکز سرود و آهنگهاي انقلابي مراجعه کردم و در کمال تعجب ديدم که کارم مورد تصويب قرار نگرفت. آنها به من گفتند ويولن قدغن است. برويد قيچک يا کمانچه بنوازيد ؟ من که پيش از اين برخورد فکر ميکردم که با تغييراتي که در مديريت امور موسيقي ايجاد شده است شرايط بهتر از گذشته است و مرکز سرود ، مرکزي براي جذب آهنگسازان اصيل است و مسئولان اين مرکز مي توانند زمينه را براي درخشان ترين برنامه ها و موسيقي مهيا کنند ، خشکم زد ، گيج شدم ...
چه واکنشي در برابر آن ها نشان داريد ؟ هيچي. خيلي آرام و مودبانه از مرکز بيرون آمدم. البته مطمئن بودم که آنها روزي به اشتباه خود پي مي بردند. به همين خاطر قطعاتي را که ساخته بودم کنار گذاشتم و به آموزش ويولن هم چنين ساختن و آماده کردن (براي کنار گذاشتن) قطعات جديد پرداختم.هيچ موقع به پيشنهاد آنان عمل نکرديد که گفتند به جاي ويولن کمانچه بنوازيد ؟ نه. البته نه اين که با کمانچه مخالف باشم. هر سازي شخصيت ويژه خود را دارد. آنها ميگقتند که براي تقويت کمانچه (ساز ملي) بايد ويولن (ساز غربي) را کنار بگذاريم. ولي من هميشه با سياست اين به جاي آن مخالف بودم. به نظر من هم اين بايد باشد هم آن.يعني شما با آنها که خواستار حذف کمانچه هشتند مخالفيد ؟
بله. کاملا. کمانچه صداي بسيار مطبوعي دارد. برويد به زار هاي استاد بهاري و شاگردانش مراجعه کنيد تا پي به قدرت اين ساز ببريد. البته منکر ضعف ها و نارسايي هاي اين ساز در اجراي قطعات موسيقي ايراني نيستم. ولي معتقدم به جاي اين که آن را از سر خودمان باز کنيم بايد ضعف ها و نارسايي هاي آن را بشناسيم و براي رفع آنها تلاش کنيم.خود شما در اين زمينه چه کوششي داشته ايد؟ من سالها با استاد ابراهيم قنبري مهه در اين زمينه همکاري داشته ام که ميتوانيد از خود استاد بپرسيد. البته گرفتاري هاي زياد من مانع از اين شد که تمام تلاش و ذهنم را معطوف به اين قضيه کنم ... اين را هم بگويم که تا جايي که قدرت داشتم براي بازگشت مجدد ويولن تلاش کردم. مخصوصا در زمان مديريت آقاي کلهر. ايشان هم خيلي تلاش کردند که اين ساز مجددا احيا شود و نوازندگي آن در مراکز آموزشي مثل هنرستان و دانشگاه و ... تدريس شود که اگر غير از اين باشد ضربه بزرگي به موسيقي ما مي خورد. اجازه بدهيد که از آقايان که همواره ميخواهند ساز مخالف بزنند بپرسم که آيا نمي دانيد که نوايي که ساز به گوش مي رسد مهم است نه شکل ظاهري آن ؟ آيا نميدانيد که بزرگترين استادان مورد تاييد (خاصه اهل فن و مردم عادي) مثل صبا و ياحقي ، خالدي، تجويدي و ... نوازنده همين ساز بودند و با همين ساز توانستند اين همه ملودي بکر و دلنشين خلق کنند. چه قدر خوب بود که به جاي اين گونه مخالفتها که نتيجه اي جز به هدر رفتن نيروها نداشته به مسائل مهم تري پرداخته مي شد.شما با اين که هنرمندي در عرصه موسيقي اصيل ايراني هستيد ، پا را از عرصه سنت فراتر گذاشته ايد و آثاري در قالب هاي امروزي خلق کرده ايد. وقتي همه چيز در حال تکامل است و زندگي در جنبش و حرکت است چرا من ايستاده باشم ؟ من ميگويم هنرمند بايد مثل پرنده اي باشد که به همه جا پر بکشد و همه چيز را ببيند و تجربه کند البته اين طور نباشد که هويت خود را از ياد ببرد و فريفته ي فرهنگ هاي نادرست اين و آن شود. هنرمند نبايد خودش را ببازد. اگر ميگويم که هنرمند بايد عرصه کاري اش را از خانه پدريش فراتر بکند فقط به خاطر اين است که به تکامل نزديک شود. من ميگويم که همه چيز بايد در خدمت فرهنگ خود ما باشد.
با توجه به وضعيت امروزي موسيقي اصيل آيا بيم از بين رفتن آن را نداريد ؟من نگرانم. نگراني من هم از اين است که موسيقي ملي از بين برود و اين نگراني کمي نيست. من همواره بيم اين را دارم که جوانان ما با موسيقي که نه حتي با اسم جليل شهناز ، کسايي ، صارمي ، ورزنده و ... بيگانه شوند که اگر چنين شود عرصه براي رشد افراد بي صلاحيت هموار مي شود که متاسفانه تقريبا همين هم شده است. کساني در موسيقي پيدا شده اند که از ابتدايي ترين زمينه هاي ذوق و استعداد موسيقي بي بهره اند ...جناب استاد ملک شما بداهه نواز ماهري هستيد. چگونه به اين مرحله از هنر رسيده ايد ؟ نميدانم چگونه بايد به اين پرسش پاسخ بدهم. يک چيزهايي در درون هنرمند است که با کلام نمي توان آنها را بيان کرد که من خوشبختانه تا حدودي توانسته ام با سازم آنها را بيان کنم. در بداهه نوازي گاه کيفيتي روي مي دهد که آن را مي توانيم الهام بخوانيم. در بعضي از لحظه ها چنان مجذوب عالم درون مي شود که انگار نوازنده مه منبع عظيمي از ملودي هاي ناشنيده متصل مي شود. البته الهام تنها براي کساني اتفاق مي افتد که مراحل اوليه ي کار و زحمت و تلاش را پشت سر بگذارند. الهام هميشه بصورت آفرينش ناگهاني روي نميدهد. اگر هنرمندي به مرحله اي ميرسد که واقعا حس ميکند چيزي به او الهام مي شود بايد دانست که پشت اين الهام سال ها کار و پشتکار خوابيده است. در موسيقي ايراني محتواي عاطفي خيلي مهم تر از فرم است. به همين خاطر هم هست که دو نوازنده مثل خالدي و تجويدي اگرچه هر دو شاگرد يک استاد هستند ولي در نوازندگي هر کدام سبک خاص خودشان را دارند. تجويدي يک جور ساز ميزند و خالدي جور ديگر ، همين جاست که بايد روي جنبه هاي عاطفي تاکيد بيشتري داشت.به گمان من و همه آنهايي که آثار شما را شنيده اند گريه ليلي از جمله آثار ماندگار در موسيقي ملي است. آيا اين قطعه را بصورت بداهه نواختيد؟ بله. اين قطعه حاصل نوجواني من است. پانزده سال بيشتر نداشتم که گريه ليلي را نواختم. دوران جذبه و شور و حيرت که با حال و هواي نوجواني و غم و شادي هاي آن روزگار من در هم آميخته شد. شايد هم به همين دليل است که با ذوق و پسند گروههاي متفاوت سني و سليقه هاي مختلف هماهنگي دارد.سياست گذاري صدا وسيما تا چه اندازه مورد تاييد شماست ؟ اصلا نيازي به گفتن من نيست. هر کسي پيچ راديو را باز کند خودش متوجه ميشود. من هميشه گفته ام صرف گذاشتن يک شعر فارسي روي آهنگي که هيچ وجه مشترکي با فرهنگ ما ندارد و تلفيقي است از آهنگهاي عربي ، ترکي ، اسپانيايي و ... نمي توان ادعا کرد که ما موسيقي ملي داريم. البته اي کاش به جاي پرداختن به اين گونه بحث ها که عموما انرژي را تلف ميکند فکري اساسي کرد. بايد با ساختن و شناختن و در عميق از موسيقي ملي ، موسيقي واقعي را ساخت...با اين که عملکرد اين رسانه مورد تاييدتان نيست چه اصراري براي ادامه همکاري تان وجود دارد ؟
من کسي نبودم که درجا بزنم. به قول بچه هاي پايين شهر بيدي نبودم که با اين باد که نه نسيم ها بلرزم. ماندم. ايستادم. همه سختي ها را به جان خريدم. خود من و دوستانم مثل جهانگير ملک ، فضل الله توکل ، منصور نريمان و ... سال ها در اين رسانه کار کرده بوديم. خون دل خورده بوديم. چرا بايد مي رفتيم ؟ نرفتيم. مانديم و کار کرديم. من يکي هيچ وقت دست از هنرم نميکشم تا روزي که بميرم. البته فکر ميکنم آن روز فارغ از قيل و قال زندگي بتوانم با خيال راحت کارم را ادامه بدهم (خنده). اين طور نيست ؟
انشاءالله که سالهاي سال سايه تان بر سر موسيقي گسترده باشد.
با اين همه بيماري که گريبان مرا گرفته فکر نميکنم به پايان سال هم بکشم (متاسفانه استاد چند ماه پس از اين گفت و گو از دنيا رفت).اجازه بدهيد فضاي گفت و گو را کمي تغيير بدهيم ... خود تو بهتر از هر کسي ميداني. من زياد اهل حرف و بحث نيستم و اگر حرفي داشته ام با سازم گفته ام. هم غم ها و شاديهايم را با ساز بيان کرده ام هم شکوه ها و شکايتهايم را ...جوابي هم شنيده ايد؟ خوبي اين ساز اين است که سوال و جوابش يکي است. يعني اگر چيزي پرسيدي جوابش را همان دم گرفته اي. من منتظر شنيدن جواب از سوي شنونده هايم نبوده ام ...اگر بخواهيم که شما گلايه اي را از شنونده هايتان مطرح کنيد چه مي گوييد ؟ من کار خودم را کرده ام. گلايه اي براي خودم هم ندارم ولي يک مسئله خيلي من را رنج ميدهد و آن اين است که جامعه ما برخلاف هر آنچه از فرهنگ قدرشناسي که دم مي زند ، خيلي زود هنرمندان را فراموش ميکند ! سرنوشت مرتضي محجوبي ، محمودي خوانساري ، حسين تهراني ، منصور صارمي را ديديد؟ ديديد که چگونه در فراموشي مردند. شما مطبوعاتي هم بي تقصير نيستيد. شما که وظيفه تان حفظ و نگهداري فرهنگ ايراني است اسير مسائل روزمره شده ايد. همه چيزتان شده سياست. چه قدر زود فراموش کرديد هنرمنداني را که تمام زندگي شان را روي فرهنگ ايران زمين گذاشتند. همان هايي که به خاطر صداقت در هنرشان از نان شب و قوت و ذخيره شان غافل شدند.به عنوان آخرين پرسش نگراني عمده شما چيست ؟
خيلي کار دارم. چند قطعه نوشته ام که بيماري مجال اجراي آن ها را از من گرفته است. کلي کار نيمه تمام دارم. کلي ملودي در ذهنم انباشته شده که ميترسم فرصتي براي پرداختن به آنها نداشته باشم. مريضي هم روز به روز بيشتر مرا ضعيف و ناتوان کرده است. براي همسر و فرزندم نگرانم. براي ماهور (پسرم که مي خواستم به او موسيقي و ويولن بياموزم) نگرانم. براي موسيقي ملي نگرانم. نه اين که فکر کني از اين نگرانم که فراموش شوم. نه ، چه اهميتي دارد که من فراموش شوم. اگر مردم ، اين اتفاق مي افتد. شب هفتي ، سالگردي ، يادي ، بعد هم تمام. انگار نه انگار که اسدالله بود و سازي... نه ، به اين سنت خو کرده ام. نگراني من از اين چيزها بزرگتر است. مي ترسم موسيقي ملي از بين برود. اين هم نگراني کمي نيست...جناب استاد از شما سپاسگذاريم که برخلاف ميل باطني تان براي گفت و گو ، اين چند بار مرا به حضور پذيرفتيد. از اين که خلوت شما را به هم زدم متاسفم. تعارف را کنار بگذار. بنشين مي خواهم برايت ساز بزنم. سازم کوک کوک است. چه قدر تو دختر خوش شانسي هستي. کوک دشتي دارد (مي ، دو ، لا). گريه ليلي را مي نوازم و مي دانم تو هم مثل من شيفته ي اين قطعه هستي. تو حتي روز تولدم آمدي و در مقابل شاخه گلي که به من دادي گفتي گريه ليلي را بنوازم. قطعه اي که ميدانم تو را خيلي غمزده مي کند. نکند تو هم مثل من به اين باور رسيده اي که اسدالله ملک به زودي مي ميرد.
این هنرمند برجسته در روز سه شنبه 9 بهمن 1380 براثر تومور مغزی در بیمارستان ایرانمهر دیده از جهان فانی فروبست و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
همسر اسدلله ملک گفت: آدم تا با یک هنرمند بزرگ ملی زندگی نکند متوجه نمیشود که به راستی برای خلق یک اثراز چه میزان الهام بهره میگیرد.
اعظم ملك همسر اسدلله ملک؛ نوازنده ویالون و آهنگساز برجسته ایرانی درباره مشکلات زندگی با یک هنرمند موسیقیدان به پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران گفت: امکان ندارد که زندگی در کنار هنرمندی ملی نظیر او سخت بوده باشد. زندگی با او رویایی و زیبا بود و افسوس که دیر به دست آوردمش و زود از دست دادمش.
وی افزود: زمانی که کنار خانوادهاش بود جز عشق به آنها نمیبخشید و عشق خانواده را در ملودیهای خود راه میداد و زمانی که ملودی میساخت روح موسیقی را به خانوادهاش عرضه میکرد. سختترین لحظه برای من زمانی بود که او را از دست دادم و ایران متوجه نشد که چه موجود گرانقدری را از دست داده است.
همسر اسدالله ملک با اشاره به ماهور تنها فرزندی که از استاد ملک برجای مانده است، ادامه داد: ماهور در نواختن ویلون پنجه پدرش را دارد و سبک و عشق پدر را در موسیقی به ارث برده است و بهراستی وقتی مینوازد همه گمان میکنند که اسدالله ملک نوجوان است که بار دیگر ساز به دست گرفته است.
وی همچنین با یادآوری خاطره ای از روز خواستگاری خود عنوان کرد: زمانی که اسدالله از من پرسید مهر چقدر؟ من گفتم هر چه تو بگویی و او گفت مهر وعشق و محبت من تا ابد تقدیم تو.
اعظم ملک تنها راه شناخت یک هنرمند را زندگی با او دانست و افزود: آدم تا با یک هنرمند بزرگ ملی زندگی نکند متوجه نمیشود که به راستی برای خلق یک اثراز چه میزان الهام بهره میگیرد. خوب به خاطر میآورم زمانی که ماهور سه ساله بود به خلق اثری با عنوان جان عاشق میاندیشید. کار شکل نمیگرفت تا زمانی که یک شب ماهور تب کرد و همان شب اسدالله ملودی جان عاشق را نوشت.
وی در پایان گفت: همین که چراغ خانه ملک را با عنوان بنیاد موسیقی ملک روشن نگه داشتهام و از آنجایی که او فردي مادی نبود، ما نیز با حداقل هزینهها پذیرای هنرجویان هستیم؛ برای من کافی است. همین که همه به این بنیاد سر میزنند و یادی از اومیکنند، برای من کافی است و اکنون حضور ماهور است و خاطره او را برای من تداعی میکند و انگیزه زندگی به من میدهد.
این هنرمند برجسته در روز سه شنبه 9 بهمن 1389 براثر تومور مغزی در بیمارستان ایرانمهر دیده از جهان فانی فروبست.
آثار هنری استاد اسد الله ملک
آفتاب ،سمیرا ،آبنوس، آتش انگیز، ترکم نکن، غروب کوهستان، گریه لیلی، آناهیتا ،باربد، آزاده، نغمهها، هدیه ،نغمه رویاییف شهرآشوب ،گلنوش، سماع ۱، سماع ۲،ساز و نوا ۱ ،ساز و نوا ۲، ساز و نوا ۳ ،کرشمه ،غنچه پاییز ،مرغ شباهنگ جان عاشق ،
گلهای تازه شمارههای ۱۰-۱۷-۱۹-۲۰-۲۴-۳۵-۳۸-۳۹-۴۳-۴۶-۴۷-۷۲-۷۶-۱۱۵-۱۱۸-۱۲۹-۱۳۰-۱۳۲-۱۴۵-۱۴۸-۱۵۴-۱۶۸ برگ سبز شمارههای ۳۰۶-۳۰۵ تعدادی از برنامههای تکنوازان
درود بر روان پاکشان...
در پایان قطعه معروف ضربی ایشون رو در دستگاه شور بهمراه سه تار استاد عبادی تقدیم تمام دوستدارانشون :
http://s2. picofile. com/file/7157046876/01_Track_1_1. mp3. html
ویرایش توسط mahgam : Wednesday 10 July 2013 در ساعت 09:50 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
به نقل از بیژن ترقی :
در آن زمان كه برنامه گلها تحولی عظیم در شعر و موسیقی كشور ایجاد كرده بود و ترانه های پرشور و به یاد ماندنی ، همه روزه از فرستنده های رادیو به گوش می رسید و بلند پایگان هنر موسیقی و ترانه سرایان ، هر روز آثاری بدیع به مردم هنر دوست عرضه می داشتند . من كه به وسیله دوست هنرمندم پرویز یاحقی به جمع هنرمندان رادیو معرفی شده و با سبك اختصاصی ویولن او ، و تكنوازی های شور انگیزش ارتباطی عاطفی و عاشقانه برقرار كرده بودم ، جز به ساز او نمی اندیشیدم . یك شب در منزل دوستی مهمان بودم . در آن محفل جوانی را دیدم كه پیوسته به من نزدیك نزدیكتر می شد . و با نگاه های پر مهر و محبتی به من می نگرد . بعد از ساعاتی ، صاحبخانه ویولنی آورده ، كنار دست او گذاشت. من از آنجا كه میدانستم ویولن از ساز های نیست كه هر كس موفق شود صدای دلكشی از آن بیرون آورد و آن را به اسب سركشی تشبیه كرده بودم كه جز عشاق دل سوخته كه از شكست و ناكامی نمی هراسند از عهده رام كردن آن برنمی آیند ، به همین نیت عكس العملی نشان نداده و توجهی چنان به كه باید به او نكردم . بعد از مدتی ، او با كمال احترام از من اجازه گرفت كه قطعاتی بنوازد . ناامیدانه سری تكان دادم ، و او مشغول كوك كردن و سپس نواختن ویولن شد . ملودی ها و گوشه های اصیل ، ضربی ها و چهار مضراب هایی كه اجرا می كرد ، به قدری استادانه ، دلكش و پربار بود ، كه هرگز گمان نمی كردم ، جوانی بتواند ، چنین قطعاتی شور انگیز و پر محتوایی را از دل ساز بیرون بكشد ! از خود به در شدم و شور و حال خاصی پیدا كرده بودم . شعری به خاطرم رسید ، یادداشت كردم و بعد از اینكه ساز به پایان رسید ، در حضور جمع برایش خواندم :ای فتنه تو دیگر از كجا آمده ای باز آ كه به بوی آشنا آمده ایاز نامش پرسیدم گفت : اسم من اسداله ملك است. گفتم با حسین ملك نسبتی داری ؟ گفت : او برادر من است. فهمیدم كه از خانواده هنر و از دودمان هنرمندان است ، به ویژه كه از شاگردان استاد ابوالحسن صبا بوده ، تشویقش بسیار نموده ، گفتم تو یكی از نوازندگان چیره دست آینده خواهی شد . شاید سالی از آن زمان نگذشته بود ، یك روز وارد محوطه رادیو كه شدم ، دیدم به دیوار تكیه داده ، افسرده و غمگین به نظر می آمد . جلو رفتم ، پرسیدم اقای ملك چرا اینجا ایستاده ای ؟ بغضش تركید ، گفت : آخر دوستان شما نمی گذارند من داخل رادیو بشوم . گفتم چه كسی نمی گذارد ؟ گفت ، شورای موسیقی مرا رد كرده ، او نمی دانست وارد شدن به گروه هنرمندان رادیو آنقدر ها هم ساده نیست. كمی فكر كردم ، راهی به نظرم رسید ، گفتم آیا تا به حال آهنگی هم ساخته ای ؟ گفت بله دو آهنگ ، یكی در اصفهان و یكی هم در ماهور ساخته ام كه هر دو آماده است. گفتم ناراحت مباش من ترانه ای بر روی آنها می گذارم و خودم دنبال آن خواهم رفت. دو روز بعد به منزلش رفتم . جوانی كنار دستش نشسته بود ، او مرا می شناخت ، ولی من اولین باری بود كه او را می دیدم . ملك او را معرفی كرد ، آقای محمودی خوانساری سرگرم سرودن ترانه شدم ، بیش از چند فراز از ترانه نساخته بودم ، همین طور كه ملك قطعات آهنگ را می زد ، ناگهان صدای آن جوان بلند شد و همان چند فرازی را كه من ساخته بودم ، با صدای حیرت انگیز و جذاب شروع به خواندن كرد . به حیرت افتادم ، هیچ تصور نمی كردم كه آن جوان محجوب ، دارای چنین صدایی باشد . ملك در حالی كه قطعات ترانه را جواب میداد ، گفت خیلی دلم میخواهد این آهنگ را اقای محمودی بخواند . ولی من در این فكر بودم كه اول آن ها را از هفت خان شورای موسیقی رادیو بگذرانم بعد به این كارها بپردازیم .دل سوختگان نشان هم میگرند همراه دلت سراغ ما آمده ایمن واقعا تحت تاثیر صدای پر تحریر و دلكش آقای محمودی قرار گرفته بودم . بعد از مدتی ملك مشغول از نواختن قطعه ای در دستگاه سه گاه شد ، محمودی هم شروع به خواندن آواز كرد و مرا شیفته و بی قرار خود ساخت و از ضمیرم گذشت كه این صدا باب برنامه گلهاست. ترانه را روز بعد به اتمام رساندم . از انجا كه می دانستم آن روز ها خانم دلكش آهنگ جدیدی ندارد ، با تلفن به ایشان گفتم : یك آهنگ زیبا و یك اهنگ ساز جوان از شاگرد های استاد صبا كارهای بسیار زیبایی دارد كه آهنگش به صدای شما میخورد . استقبال كرد و پذیرفت و آقای ملك به همین طریق و علیرغم شورای موسیقی وارد شد . در مورد آقای محمودی هم ، به آقای پیرنیا كه پیوسته در جستوی خوانندگان و موسیقی دانان اصیل ، جهت برنامه گلها بود مطالبی گفتم ، با نهایت احترام ایشان را هم پذیرفت و بدین وسیله این دو هنرمند جوان وارد رادیو شده و شاهكارهای بی نظیری از خود به یادگار گذاشتند.
نوایی از موسیقی ملیخواننده : محمودینوازندگان : اسداله ملك ، فرهنگ شریفپیش درآمد : درویش خان* نوازنده تنبك هم به احتمال زیاد جهانگیر ملك است. آواز محمودی به همراهی ویولن ملك و تار شریف و بر روی غزلی از سعدی :دستگاه : سه گاهمجنون از آستانه لیلی كجا رود ؟عیبی نباشد از تو كه بر ما جفا رود
گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر كه بر سر مهر و وفا رود
ای آشنای كوی محبت صبور باش
بیداد نیكوان همه بر آشنا رود
سعدی بهدر نمیكنی ازسر،هوایدوست
در پات لازم است كه خار جفا رود
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
پرويز صديقي پارسي(معروف به پرويز ياحقي) در 31 شهريور سال 1314 شمسي در تهران خيابان صفي عليشاه تولد يافت. پدر پرويزازمردان روشنفکر و تحصيل کرده ي زمان خود بود. واز آنجا که بيشتر در ماموريت هاي اداري به سر مي برد اکثرا فرزند کوچک وبا استعدادش، پرويز، در خانه استاد حسين ياحقي(دايي هنرمند خود) به سر مي برد. سه يا چهار سال بيشتر نداشت که با انگشتان کوچکش روي آب پاش باغباني پدرش ضرب مي گرفت و نغماتي که از استاد حسين خان ياحقي(دايي هنرمندش) ودوستانش شنيده بود را زمزمه مي کرد.
روح بزرگ و پر التهاب وي آرامش رااز وي صلب نموده، در صدد دستيابي به سازي برآمد. شايد آسان ترين سازي که در ايام کودکي ميتوانست در اختيار او قرار بگيرد ني لبک کوچک و ظريفي بود که تهيه آن براي او چندان مشکل نبود. او سعي داشت نغمات دلنشيني که در فضاي خانه و در کلاس درس استاد به گوش ميرسيد با ساز کوچک خود اجرا نمايد.
استاد که همشيره زاده خود را شيفته ودلباخته موسيقي مي ديد واز دورونزديک متوجه حالات او بود سعي کرد تا رضايت پدرومادر پرويز را براي تقديم هنرمندي بزرگ به عالم موسيقي جلب نمايد. ولي پدرش که از کارمندان عالي رتبه وزارت امور خارجه بود ، با اين مسئله مخالفت کرد. از طرفي خانه ي آنها محل رفت و آمد بزرگترين چهره هاي موسيقي(استادان محجوبي،حسين تهراني ، صبا ، ني داود، عبادي و ...) بود و او تقريباً هر روز شاهد هنرنمايي آنان بود. با اينکه پدرش با موسيقي بيگانه نبود ،اما دلش ميخواست که پسرش مهندس يا دکتر شود نه يک موسيقيدان.
مخالفت پدر از يک سو و تاکيد دايي از سوي ديگر ،کار را به جايي رساند که پدرش تصميم گرفت او را از اين محيط دور کند و به بهانه ماموريت او را از کشور خارج کرد.
پرويز به خاطر دوري از تمامي عشق و آرزوهايش (موسيقي) به سختي بيمار شد. بيماري پرويز هر روز داشت شکل جدي تري به خود مي گرفت و پدرش که بسيار او را دوست مي داشت ، هر روز او را نزد يک پزشک مي برد. بعد از مدتي نزد اين پزشک و آن پزشک رفتن عاقبت يک دکتر فرانسوي پس از معاينات زيادي به پدرش گفت که فرزند خرد سال شما از دوري چيزي رنج مي برد. از او خواست که هر چه زود تر آن چيز را که از پرويز دور کرده به او باز گرداند. دکتر به پدرش گفت که اگرغيرازاين باشد کودک شما از بين مي رود.
سه يا چهار سال آنجا به سختي گذشت. تا اين که در آستانه ي ده سالگي با پول تو جيبي که جمع کرده بود، از خانه ي پدري فرار کرد و به ايران باز گشت.او در ايران ماند و نزد استاد حسين ياحقي تعليم موسيقي را به صورت جدي ادامه داد.
علاقه واستعداد شگرف پرويز در فراگيري (نت) وملودي هاي گوناگون موسيقي باعث حيرت استاد شد. و مي ديد که دوره هاي رديف اول موسيقي راکه شاگردان ديگر دوران زيادي را صرف آموختن آن مي کنند، به سرعت طي کرده ودر حالي که از نظر سن و قد و قامت از همه ي آنها کوچکتراست در فراگيري دروس به آنها کمک ميکند. دوره آموزش رديف هاي پنجگانه ديگر استاد که عبارت بود از پيش درآمدها و چهارمضرابها و آهنگهاي ضربي ودستگاههاي موسيقي ايراني بودوتا دوره ي عالي بود يکي پس از ديگري طي شد در حالي که پرويز بيش از 11سال از سنين عمرش طي نشده بود.
منزل استاد ياحقي که در آن زمان محل اجتماع ورفت وآمد موسيقيدانان بزرگي نظيراستادان: ابوالحسن صبا , مرتضي محجوبي, علي اکبرشهنازي, رضامحجوبي, حسين تهراني, رضا قلي ظلي, مرتضي ني داود وغيره بود وموقعيت خاصي براي دانشجويان موسيقي پديد آورده بود. استاد ابوالحسن صبا که متوجه نبوغ و استعداد خارق العاده وي شده بود از استاد او(حسين ياحقي) خواسته بود که چندي هم در نزد وي کار کند. پرويز با اشتياق فراوان آن را پذيرفت ومدت 2سال نيز نزد استاد صبا به فراگيري رديف هاي ايشان مشغول گشت.
روزها پس از يکديگر سپري مي شد تا اينکه براي اولين بار در سن پانزده سالگي به راديو راه پيدا کرد و يک قطعه ساز تنها اجرا کرد. اما پدرش اجازه نداد که از نام فاميل صديق پارسي استفاده کند. به همين دليل دايي اش گفت که تو از اين به بعد از نام فاميل (ياحقي) استفاده کن.
از همان زمان پرويز صديقي پارسي با عنوان پرويز ياحقي فعاليت خود را در ارکستر استاد ياحقي ادامه داد تا اين که در شانزده سالگي اولين ارکستر خود را ، تشکيل داد.
در همان سال ها با استاد فقيد مرحوم جواد بديع زاده آشنا شد.
پرويز ياحقي همکاري خود را تا سن هجده سالگي با راديو ادامه داد،تا اينکه بنا به دعوت شادروان داوود پيرنيا براي برنامه ((گلها)) دعوت گرديد و او آهنگي بنام (اميد دل من کجايي) را براي اين برنامه ساخت که با صداي زنده ياد غلامحسين بنان پخش گرديد، که نوازندگان ارکستر اين آهنگ عبارت بودند از: ابوالحسن صبا،حسين ياحقي،مرتضي محجوبي ،علي تجويدي ، حبيب الله بديعي و... که اين عزيزان هر کدام خورشيد تاباني در عرصه موسيقي بودند
((پرويز ياحقي يکي از بهترين سليست هاي برنامه گلها بود و آثار به جا مانده اين هنرمند والا براي هر صاحبدلي الهام برانگيز است))
سالشمار زندگي استاد:
31 شهريور 1314: تولد در تهران، خيابان صفي عليشاه، در خانواده «صديقي پارسي»، مادرش (به نام «بدوي») از خواهران حسين ياحقي است. پدر، ديپلمات و کارمند وزارت امور خارجه است.
1321ـ 1319: اولين بارقههاي استعداد موسيقي را بروز ميدهد. استاد ابوالحسن صبا او را ميبيند و به دوستش، استاد حسين ياحقي، سفارش تعليم او را ميکند. حسين ياحقي بهرغم مخالفتهاي خانواده، پرويز کوچک را آموزش ميدهد.
1326ـ1322: اولين برنامه تکنوازي او ايستگاه بيسيم و پهلوي، راديو تهران، اجرا ميشود. شماري از مردم فکر ميکنند که استاد حسين ياحقي برنامه اجرا کرده است. افسانه «کودک اعجوبه» آغاز ميشود. آموزش نزد «دايي جان حسين» ادامه مييابد. کودک اعجوبه، زندگي خانوادگي بيآرامشي را طي ميکند.
1330 ـ 1327: آوازه شهرت او در تهران ميپيچد.
حسين ياحقي، تعليم بعضي شاگردان و کار با خوانندگان نظير منوچهر همايونپور را به او ميسپارد. او برنامههاي ديگري را در راديو اجرا ميکند، از خانواده پدري قطع علاقه ميکند و از مدتها پيش به خانواده دايي جان حسين ميپيوندد. تحصيلات دبيرستان را نيمهکاره ميگذارد. با منوچهر شفيعي، بهرام سير، قاسم جبلي، نواب صفا، بيژن ترقي و... معاشرت و مسافرت ميکند و اولين صفحههاي گرامافون از نواختههاي او در کمپاني ايرانرکورد پُر ميشود. پرويز صديقي پارسي با نام خانوادگي «ياحقي» در محافل موسيقي تهران آوازه مييابد. اولين کلاس کوچک تعليم ويولون را در خيابان فردوسي جنب دفتر مجله سپيد و سياه، باز ميکند.\
1334 ـ 1331 : شهرت روزافزون او بالا ميگيرد. بحرانهاي روحي در عرصه خانواده و روابط خصوصي را تجربه ميکند و دو بار در اثر کسالت اعصاب بستري ميشود. پزشکان مثل هميشه موسيقي را تنها راه معالجه او دانستهاند. اولين آهنگ کلاسيک خود را در آواز شور و با کلام نواب صفا ميسازد (با نام «اي اميد دل من کجايي») و با ارکستر راديو و صداي بنان اجرا ميکند. نزد استاد ابوالحسن صبا، رديفها را مشق ميکند و با طرز رهبري ارکسترهاي يکصدايي آشنا ميشود و کنار او همنوازي ميکند. با داريوش رفيعي آشنا ميشود و براي صداي او اقدام به ساختن آهنگ ترانه ميکند. در ارکستر مجيد وفادار، ويولون اول را او مينوازد.
1336 ـ 1335: تعدادي آهنگ ـ ترانه ماندگار حاصل همکاري او و رفيعي و ترقي ضبط ميشود. راديو تهران تجديد سازمان پيدا ميکند و رسماً از او به عنوان آهنگساز و سرپرست ارکستر دعوت به کار ميشود. در هيئت خبرنگار براي روزنامه پست تهران (به سردبيري نعمت قاضيشکيب) و برنامههاي راديو تهران کار ميکند و ابتکارات او مورد توجه قرار ميگيرد. استاد ابوالحسن صبا بدرود حيات ميگويد.
1340 ـ 1337: داريوش رفيعي زندگي را وداع ميکند. پرويز ياحقي به کار با ديگر خوانندگان مطرح ادامه ميدهد. برنامة قصه شمع با صداي او و نواب صفا ضبط ميشود. مهدي خالدي در تنظيم و ساخت و اجراي آهنگ ـ ترانهها به وي ياري ميکند. با همهگير شدن شايعههايي درباره گرفتاريهاي جسمي او و چند هنرمند ديگر و طرح ترک اعتياد هنرمندان راديو در آن زمان، پرويز ياحقي همراه تني چند از ديگر هنرمندان بستري ميشود و بعد از ترک ابتلا به همراه نواب صفا و... به شيراز ميرود. کنسرتي به يادماندني در شيراز (با همکاري هاشم جاويد، حافظشناس مشهور) اجرا ميکند. صفحات روزنامهها و مجلات هنري سرشار از ستايشها و انتقادها از او است.
1346ـ1341: پرويز ياحقي از چهرههاي ثابت برنامه گلها ميشود. شيوه ويولوننوازي او شيوع مييابد و برنامههاي فراواني از همنوازي او با ايرج، گلپايگاني و... ضبط ميشود. در دوره پيرنيا او با آزادي کامل در رفت و آمد به استوديوي شماره 8 و ضبط تکنوازيهايش، به دلخواه و به مقتضاي حال و الهام، ميدهند. شماري از شنيدنيترين برنامههاي او در اين دوران در نوار پُر ميشود. در اين دوره فقط با خوانندگان زن کار ميکند. استادان: روحالله خالقي و مرتضي محجوبي از دنيا ميروند. اولين صفحات 45 دور او همراه آواز گلپايگاني در کمپاني رويال پر ميشود.
1349-1347: ياحقي در سکوت هنرمندان و بياعتنايي اطرافيان دنيا را وداع ميگويد. پرويز ياحقي با پروانه اميرافشار از شاگردان علي تجويدي آشنا ميشود و بعد از مدتي با او ازدواج ميکند. تعدادي آهنگ ـ ترانه براي صداي او ميسازد و اين دو، زوج خبرساز هنري در مجلات و روزنامهها ميشوند. پيوند آنها بعد از مدتي به طلاق ميانجامد، ولي ارتباط هنري حفظ ميشود.
1355ـ1350: داود پيرنيا از دنيا ميرود. وضعيت موسيقي راديو و برنامة گلها عوض ميشود. پرويز ياحقي و تني چند از هنرمندان گلها به سفارش و تبليغ اکبر گلپايگاني به کابارهها ميروند و در آنجا برنامه اجرا ميکنند. آهنگهاي او کماکان با ارکستر بزرگ راديو و به سرپرستي جواد معروفي اجرا ميشود. سفرهاي متعدد به کشورهاي اروپايي و آمريکا ميرود. اولين نشانههاي انزوا و گوشهگيري از جمع در او آشکار ميشود. همنواز او رضا ورزنده از جهان ميرود.
1357ـ1356: آلبوم دو نواري «سلوهاي ياحقي» با مقدمهاي از بيژن ترقي منتشر ميشود. آخرين کنسرتهاي مدت زندگي خود بين مردم را در فاصلة کمي تا وقوع انقلاب روي صحنه ميبرد. با انقلاب، زمينه کاري تمام هنرمندان همسنخ او از بين ميرود. عدهاي مهاجرت ميکنند و ياحقي در گوشة منزلش انزوا ميگيرد.
1368ـ 1358:ياحقي و همکارانش از ادامه کار موسيقي در رسانهها محروم ميشوند و حقوق آنها نيز قطع ميگردد. او در منزل به نوازندگي و ضبط قطعاتش با کيفيت حرفهاي و تخصصي ميپردازد. همنوازيهاي او با جواد معروفي، ناصر افتتاح، جليل شهناز، فضلالله توکل، فرهنگ شريف و... از اين زمان جدي ميشود. او در دستگاه حکومت نيز براي خود حامياني پيدا ميکند. همنواز او، امير ناصر افتتاح، زندگي را بدرود ميگويد.
1378ـ 1369: ضبطهاي خصوصي او ادامه مييابد. دوستانش کمکم از دنيا ميروند: حسين قوامي، محمودي خوانساري، جواد معروفي و... آلبوم سلوهاي ياحقي با عنوان طُرّه (1 و 2) منتشر ميشوند. آلبومهاي ديگر با نامهاي طوبي (1 و 2) و طراوت (1 و 2) به بازار ميآيند و خاطره ياحقي در دلها دوباره زنده ميشود.
خواهرش در حادثه تصادف اتومبيل جانش را از دست ميدهد و مرگ او ضربة رواني مهلکي را به پرويز ياحقي وارد ميکند. اولين مصاحبههاي خود در سالهاي بعد از انقلاب را با فروغ بهمنپور به انجام ميرساند.
گفتگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی خانم فر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]غ بهمن پ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یسنده کتاب چهره های ماندگار با استاد پر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یز یاحقی :
پیشه زندگی هر کس در خاطره های ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دکی ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ست و ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دکی شما برای ما جذاب [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] اسرار آمیز به شرط اینکه خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دتان بگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یید :
به خاطرم می آید ، سه یا چهار سال بیشتر نداشتم که با انگشتان ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]چکم ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی آبپاش باغبانی پدرم ضرب می گرفتم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نغماتی که از دایی هنرمندم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ستانش شنیده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم را زمزمه می کردم ...
دایی من حسین [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] استاد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] در آن زمان شاگردانی داشت که آن شاگردان برای یادگیری [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن به منزل ما می آمدند ، این منزل علا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ه بر این شاگردان ، محل آمد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] شد بزرگان م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی ایران مثل : رضا قلی ظلی ، مرتضی محج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]بی ، اب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] الحسن صبا ، مرتضی نی دا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ، شهنازی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] رضا محج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]بی ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د .
پدر بزرگم ، پدر مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م حسین[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] (که ایشان را ندیدم) م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقیدان ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دند ، مادر من به م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی علاقه مند ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] گ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]شه های م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی را می شناخت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م خانم فرخ القاء ، خاله من (که استاد دایی من نیز ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د) سنت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر را در حد استادی می ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اخت. می گفتند که مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م حبیب سماعی می آمده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سبک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سیاق ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی را بررسی می کرده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یاد می گرفته است [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی سازهای تار ، پیان[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] کمانچه را نیز می ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اخت.
مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م استاد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] که علاقه زیاد من را به م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی می دید ، از پدرم می خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است که مرا تحت تعلیم خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دش در آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لی پدرم که از کارمندان عالی رتبه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زارت ام[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر خارجه ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ، با این مسئله مخالفت می کرد البته نه این که با م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی بیگانه باشد ، خیر فقط نمی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است که فرزندش م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقیدان ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] می خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است من دکتر یا مهندس ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م . اما دایی بد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]جه به خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است پدرم ، دست از راهنمائی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زش من بر نمی داشت. کار به جایی رسید که پدرم برای اینکه من را از محیط د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر کند ، تصمیم گرفت به بهانه مأم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ریت اداری مرا از کش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر خارج کند .
چشم باز کردم خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم را در بیر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ت یافتم ، زمانی که از حسین [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ، صبا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ... د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر شدم به سختی بیمار شدم . یادم رفت بگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یم فل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ت ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]چکی داشتم که با آن نغمه های م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی را تقلید می کردم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پدرم حتی اجازه نداد فل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ت را همراه بیا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رم .
بیماری من هر ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز شکل جدی تری به خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د می گرفت ، پدرم که بسیار مرا د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ست داشت ، هر ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز مرا نزد یک پزشک می برد . بعد از مدتی نزد این پزشک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آن پزشک رفتن ، عاقبت یک دکتر فرانس[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی ، پس از معاینات زیادی به پدرم گفت : فرزند خردسال شما از د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ری چیزی رنج می برد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است که هرچه ز[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دتر آن چیز را که از من د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر کرده که اگر غیر از این باشد ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دک ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از بین می ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د .
سه یا چهار سال به سختی گذشت تا این که در آستانه ده سالگی ، با پ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]جیبی که جمع کرده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم از خانه پدری فرار کردم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به ایران بازگشتم .
به محض رسیدن به ایران ، خان[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اده ام مرا در بیمارستان بستری کردند . ابتدا بیماری من را سل تشخیص دادند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لی بعد از مدت ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]تاهی علت اصلی بیماری ام را تشخیص دادند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] در [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ای خطاب به پدرم گفتند : اگر بیش از این پافشاری کنی فرزندت از بین می ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ... [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سرانجام من در ایران ماندم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نزد استاد حسین یا حقی تعلیم م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی را به ص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رت جدی ادامه دادم .
آن زمان چند سال داشتید ؟
حد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دأ سیزده یا چهارده سال .
به یادم می آید ، در آن سالها به علت ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]چکی جثه ، [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را نمی ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]انستم زیر چانه نگهدارم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] دست چپ من مرتب بالا می آمد . یک ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز استاد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نش را گذاشت ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی میز [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از کلاس بیر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن رفت پس از مدتی با یک گل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]له نخ که اندازه اش قدری از ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]پ پینگ پنگ بزرگتر ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ، بازگشت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] گفت: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را بگیر دستت. بعد هم بلافاصله گل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]له نخ را کف دست من گذاشت به ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ری که دست من به کلی مثل فلج ها شد ، در همین حال به من گفت : حالا باید تمرین کنی .
پرسیدم : چرا این کار را کردید ؟
گفتند : باید دست ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عادت کند که این ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر بایستد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را در دست نگه نداری بلکه باید با چانه ات نگهداری چ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن گذشتگان حالت صحیح نگهداری [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را به ما نیام[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ختند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ما خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دمان از ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختن کمانچه با ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن آشنا شدیم . من باید امر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز طرز درست گرفتن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را به ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بیام[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زم ، می خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهم اشتباهی که در م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رد ما شد ، درباره ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] تکرار نش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د .
* این اشتباهی بزرگ است که سنگینی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را با دست چپ نگهدارند ، این عمل غلط است. حد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د چهل درصد از قدرت فیزیکی دست ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازنده را هنگام ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختن می کاهد . ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازنده باید [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن را زیر چانه قرار دهد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زن آن را به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیله عضلات چانه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] گردن نگهدارد ، یعنی ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازنده هنگام ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختن اگر بایستد از د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] طرف ، دستهایش را به بدن خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یزان کند (مثل این که خبردار ایستاده) ، [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن سر جایش بماند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از زیر چانه ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نیفتد ، آن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قت است که [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نیست می ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اند از تمام قدرت دست [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پنجه هایش برای ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] استفاده کند .
همین متد را نیز دایی جان به شاگردان دیگرش مثل : مهدی خالدی ، مجید [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]فادار ، (که از شاگردان صبا نیز ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دند) نیز آم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]خت.
خاطرم هست که مرا از سن پانزده سالگی نزد استاد صبا فرستادند تا در کلاس ایشان افتخار حض[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر داشته باشم که یکی د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سالی هم نزد مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م صبا کارم را ادامه دادم .
مادرم اتاق ک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]چکی در زیر زمین خانه برای من آماده کرده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د . صبحها ساعت پنج ، ز[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دتر از اینکه اهل خانه از خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اب بیدار ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ند به اتاق می رفتم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] در را بر ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم می بستم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] شر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ع می کردم به تمرین تا ساعت هفت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نیم که باید به مدرسه می رفتم . فاصله خانه تا مدرسه حد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د 300 متر ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که من همیشه این مسافت را می د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یدم . شیفت ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل مدرسه تا ساعت یازده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نیم ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د (البته ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]جه داشته باشید که ما آن م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قع هم صبح به مدرسه میرفتیم هم بعد از ظهر) به خانه بازمی گشتم . د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]باره به زیر زمین رفته [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] شر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ع می کردم به ساز زدن . این کار تا ساعت د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بعد از ظهر ادامه داشت. بعد با سرعت نهار می خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ردم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به مدرسه می رفتم . عصر هم ز[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دتر از همه خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم را به منزل می رساندم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]باره سراغ ساز میرفتم .
یادم هست که همسایه ها به مادرم معترض شده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دند ، می گفتند : پسر شما خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اب [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] استراحت را از ما گرفته است. از پنج صبح تا نیمه شب ساز می زند ... اگر جل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] را نگیرید ، می ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از شما شکایت می کنیم .
چند بار هم بیمار شدم . ساعت ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لانی به زیر زمین رفتن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] در را به ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د بستن از خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اب [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]راک کاستن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ... به سلامتی من خیلی لطمه زد . به گ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه ای که مادرم به شدت به من معترض شد .
به خاطر همین تمرینات من همیشه از بقیه شاگردان جل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]تر ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم ، به همین دلیل هم س[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ء تفاهم برای شاگردان ایجاد شده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د . آنها می گفتند : چ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن پر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یز خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهر زاده استاد است ، به همین دلیل استاد به ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] درست تر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] کامل تر درس می دهد . در حالیکه اینط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر نب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د . بارها اتفاق افتاده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م دایی درس من را دیرتر از بقیه می داد ، بگذریم ... .
من به حدی پیشرفت کرده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم که [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قتی دایی مریض ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د یا در رادی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ، درس شاگردان را من می دادم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یا اینکه بعضی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قتها که خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]انندگانی می آمدند تا ترانه ها را یآد بگیرند ، دایی می گفت : پر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یز بر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ، این ترانه را به آن خانم یا آقای خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اننده یاد بده .
بعدها که به سنین بالاتر رسیدم ، ارکستراسی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن ، ساز شناسی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آن مسائلی که برای یک رهبر ارکستر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یک آهنگساز لازم است را هم آم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ختم . زیرا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قتی که من در سن هفده ، هجده سالگی آماده برای رهبری ارکستر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ساختن آهنگ شدم ، می بایست این مراحل را طی می کردم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] این مسائل را بدانم . استادان اصلی من همین د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نفر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] صبا ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دند .
ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زها پس از دیگری سپری می شد تا اینکه برای ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لین بار (در سن پانزده سالگی) به رادی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] راه پیدا کردم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یک قطعه ساز تنها اجرا کردم . اما پدرم اجازه نداد که از نام فامیل صدیق پارسی استفاده کنم به همین دلیل دایی گفت : ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از این به بعد از نام فامیل [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] استفاده کن .
آغاز فعالیت جدی شما در رادی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به چه سالی باز می گردد ؟
سال 1334 یعنی از همان [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د آقای معینیان به رادی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] اداره انتشارات آن ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز که بعدها به آن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زارت اطلاعات می گفتند .
در ابتدا با کدام یک از خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]انندگان آن ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز کار می کردید ؟
چند آهنگ برای آقای من[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]چهر همای[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن پ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر ساختم ، بعد هم با داری[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ش رفیعی کار کردم .
آیا در همان سالها به عن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ان مفسر سیاسی با مطب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]عات همکاری می کردید ؟
نه همکاری من با ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ز[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ها برمی گردد به سالهای پیش از 1334 یعنی زمانی که من 16 یا 17 سال داشتم فکر می کنم حد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د سال 1331. در آن سال ها به خاطر علاقه ای که به کار ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یسندگی داشتم ، رفتم دنبال خبرنگاری تا سال 1334 .
آهنگ معر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ف ای امید دل من کجایی که با صدای استاد بنان اجرا شده ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د را در چند سالگی ساختید ؟
19 سالگی . شعر این ترانه را استاد ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اب صفا سر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ده اند که در گلهای شماره 172 اجرا شد .
چه کسانی در اجرای این اثر جا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دانی شما را همراهی کردند ؟
استادان مرتضی محج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]بی (پیان[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]) ، اب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] الحسن صبا ، حسین [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ، علی تج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یدی ، حبیب الله بدیعی ([ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن) ، نصر الله زرین پنجه (تار) ، حسینعلی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زیری تبار (قره نی) حسین تهرانی (تنبک) [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] چند هنرمند دیگر که حد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دأ بیست نفر می شدند . این آخرین بر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ای ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که استاد صبا در آن حض[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر داشتند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بعد از د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سه هفته از دنیا رفتند .
هنرمندانی که نام بردید همگی از بزرگان م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دند ، چگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه با شما که فقط ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زده سال داشتید کار کردند ؟
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قتی من رفتم که آهنگ را برای اجرا آماده کنم ، به خاطر احترامی که به استاد صبا قائل ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم ، از ایشان خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]استم تا ارکستر را رهبری کنند . [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لی استاد با بزرگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اری همیشگی از جا بلند شدند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با آرشه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی دسته صندلی زدند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ارکستر را امر به سک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ت کردند . بعد هم با صدای بلند گفتند : چ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن شما آهنگ را ساخته اید ، من سر جای خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم می نشینم . شما خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دتان بیایید [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ارکستر را رهبری کنید .
* یک خاطره دیگر هم در م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رد این آهنگ برایتان نقل می کنم . استاد مرتضی محج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]بی با اینکه هنرمندی بزرگ [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بی نظیر ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د خط نت بین المللی را نمی دانست به من گفت : این آهنگ را یک بار بزن تا من آن را اجرا کنم . من آهنگ را با [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختم ، استاد پاکت سیگار خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د را درآ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یک چیزهایی ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی آن ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]شت. همین نت فارسی قدیمی ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د . بعد به من ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] کرد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] گفت : این جمله را بزن ، آن جمله را بزن . من هم مرتب می ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اختم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ایشان ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی پاکت سیگار را سیاه می کرد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آهنگ را با آن هم زیر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بم ها ، با خط مخص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ص خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دش ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]شت. بعد هم که شما شاهدید این اثر چقدر زیبا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بدیع از کار درآمد .
شما یک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نیست صاحب سبک هستید ، به گ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه ای که اغلب ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازندگان معاصر یا حتی نسل بعد از شما تأثیر زیادی از شی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ه ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] تان گرفته اند . [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یژگی این سبک چیست ؟
من را[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم هستم . این سرگذشت من ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که به ص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رت سبک م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی به هنرستان عرضه شد . من کی هستم ؟ چه احساساتی داشته ام ؟ از دیدن پدیده ها چه عکس العملی در من ظاهر می ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ؟ ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ارها [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] اص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اتی که تار [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د مرا به لرزه در می آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ردند ، چیست [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] چگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه به من میرسند ؟ سعی من بر این است که پاسخ این پرسش ها را بیان کنم . همان ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر که در ابتدا گفتم شی[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ه ی ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] من بیانگر احساسات در[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نی ام است. آنچه بر من گذشت ، از لحظه ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لد تا جایی که مغزم شکل گرفت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ق[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ه تشخیص پیدا کردم را به زبان ساز ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ایت می کنم . راز خلق اص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ات زیبا د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] چیز است : قدرت خلاقیت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] تکنیک ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] . این ها جز م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]هبت خدا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ند ، چیز دیگری نیست.
به غیر از شما آیا فرد دیگری از خان[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اده تان به دنبال م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی رفت ؟
جمعأ هشت خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] برادر ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دیم . البته همه آنها جز یک خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهر با من ناتنی هستند . متأسفانه خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهرم در یک حادثه رانندگی از دنیا رفت. پدرم چند بار ازد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اج کرد که در آخرین ازد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اج خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د صاحب 2 پسر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] 3 دختر شد . مادرم سال 1342 از دنیا رفت. به غیر از من ، برادر بزرگترم ، منص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی علاقمند است که ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سنت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر را نزد استاد حبیب سماعی آم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]خته است. خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهرم که از دنیا رفت گرایش زیادی به م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی داشت. دشتی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]شتری [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] منص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ری را عاشقانه د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ست داشت. من هم ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] را عاشقانه د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ست داشتم . یادش به خیر که با رفتن ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] من دچار ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]فانی ه[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لناک شد . به یادش چند ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]از ضبط کرده ام . به غیر از خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهر مرح[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]مم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] منص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر ، بقیه خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهران [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] برادرانم به اندازه سر س[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زن نه از م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی چیزی می فهمند ، نه آم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]خته اند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نه دنبالش رفته اند .
شما نزدیک بیست سال است که از صدا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سیما فاصله گرفته اید ، آیا خیال بازگشت به آنجا را ندارید ؟
در چند سال اخیر از طرف مسئ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لان [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قت صدا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سیما دع[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ت های مکرری از من [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ست [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] همکارم آقای بیژن ترقی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عده ای از د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ستان [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]همکاران ما به عمل آمد اما متاسفانه به پیشنهادات ما ج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اب قانع کننده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] مثبتی داده نشد ! حتی در د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سال اخیر با مسئ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قت صدا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سیما در جلسه ای که چندین ساعت به ط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل انجامید مذاکرات مفصل [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] جامعی در اطراف همکاری با آن سازمان ص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رت گرفت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لی این مذاکرات هم به نتیجه مثبتی نیانجامید .
چرا در این سالها آهنگ [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آثار تازه ای به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د نیا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رده اید ؟
در گذشته نه چندان د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر شرایطی (از نظر ارائه هنر م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی) در جامعه ایجاد شد که م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی دان نمی ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]انست به فعالیت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خلاقیت های ادامه دهد . تا آن که بعد ها طی فت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ایی از طرف بنیانگذار جمه[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ری اسلامی ایران این محد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دیت ها بر طرف شد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ارائه م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی اصیل ایرانی به د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر از هر گ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه ابتذال آغاز گردید .
من هم پس از هفته ها [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ماههای زیادی که در افکار خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د سیر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] سل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ک کردم ، به این نتیجه رسیدم که هنرمند اجازه ندارد به هر دلیل استعداد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] هنر خدادادی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د را به کناری نهد [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] فرام[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ش کند در این راه چه کرده است [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] چه آثاری خلق نم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رده است.
این شد که مصمم شدم در هر شرایطی به کار هنری خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ([ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] آنکه شن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نده ای نداشته باشد) ادامه داده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] راه گذشته را کماکان بپیمایم .
به خاطر دارم ، زمانی که با شادر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ان بدیعی این م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ض[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ع را در میان گذاشتم ، ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به شدت تحت تأثیر قرارا گرفت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به من گفت : آیا می دانی برای انجام چنین کار بزرگی ، چه مشکلاتی برایت پیش خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهد آمد ؟ (منظ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر آن شادر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ان تهیه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سایل [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] امکانات مناسب به ص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رت حرفه ای ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اقع حق هم با ا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د) زیرا فراهم آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ردن این امکانات ، [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اقعأ احتیاج به گذشت فرا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ان [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] صرفه نظر کردن از بسیاری م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهب مادی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که بط[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر معم[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ل همه افراد جامعه برای بدست آ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ردن آنها زحمت کشیده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] فعالیت می کنند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] من لاجرم برای رسیدن به اهداف خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د که سر انجام به آن رسیدم ، می بایست از همه م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهب چشم پ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]شی می کردم . جالب آنکه پس از مصصم شدن به انجام تصمیماتم ، خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د شادر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ان بدیعی نیز بر سر ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ق آمده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با سماجت ها [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] القائات من ، [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی نیز دست به تهیه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سایل لازم برای ثبت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ضبط آثار هنری در خانه شخصی زد .
با کمک چند تن از د[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ستان هنرمندم ، ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]یژه آقای بیژن ترقی بر آن شدم که با اساتیدی چ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن جلیل شهناز ، احمد عبادی ، ج[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اد معر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]فی ، امیر ناصر افتتاح ، فرهنگ شریف ، محمد اسماعیلی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] جهانگیر ملک تا حد ممکن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با ت[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]جه به شرایط زمان [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] مکان ، بر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] های متعددی در بداهه ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] گر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ه ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ازی م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی اصیل ایران بر ر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ی ن[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]از ضبط [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] نگهداری کنم .
چ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ن همه این بر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ها با دقت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]س[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اس خاصی در منزل خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم ضبط شده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] می ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ، به جزء عده معد[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دی از علاقمندان به هنر م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی ، اکثریت مردم از این تلاشهای مدا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]م [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پیگیر بی اطلاع ب[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ده [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] هستند [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] به همین دلیل است که این تص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ر پیش آمده ، من یا در ایران نیستم [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] یا اگر هستم ، کار هنری را کنار گذاشته ام ...
یک پرسش خص[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]صی : آیا مخارج [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] شما از راه م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی تأمین می ش[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د ؟
درست یا غلط ، هیچ [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]قت اجازه نداده ام که [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ام از راه م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی بگذرد . البته نمی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اهم ادعا کنم که از راه م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سیقی هیچ گ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نه در آمدی ندارم ... [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]لی خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]د شما از نزدیک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ساده من را دیده اید ، آدم قانعی هستم اهل مال اند[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]زی [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] تشریفات بی م[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رد هم نیستم بنابراین از [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ساده خ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دم کاملأ رضایت دارم .
1383ـ 1379: کسالتهاي روحي و افسردگي او شديد ميشود. براي معالجه به خارج از کشور ميرود و زود برميگردد. فعاليتهايش را گسترش ميدهد و نوارهاي ديگري از او با نام راز و نياز، کيميا و... انتشار مييابد.
1385ـ1384: در يک حادثه تصادف اتومبيل، پنجه چپش خرد ميشود. او را براي جراحي به آلمان ميبرند. در بازگشت، انزوا و افسردگي او شدت مييابد و او ديگر کسي را نميبيند. تنهايي و سکوت او به مرزهاي نگرانکنندهاي ميرسد، بااينحال از تدوين آثار خود و واگذاري به حميد اسفنديارينيا ناشر مورد اعتماد خود غافل نيست. او هفته قبل از مرگ، آلبوم دو سيدي «مهر و مهتاب» را ميبيند.
11/11/1385: مرگ در آپارتمانش در خيابان جردن، کوچه نيلوفر، علت مرگ او ايست قلبي اعلام شد. جهانشاه برومند و فريدون احتشامي کاشفان آخرين بقاياي پيکر رنجديده پرويز ياحقي هستند. سه روز بعد در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده ميشود. او 35 سال آخر عمر گرانمایه خود را تنها زندگي کرده است.
روحش شاد و یادش گرامی![]()
ویرایش توسط mahgam : Saturday 20 July 2013 در ساعت 09:54 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
زندگینامه استاد روح اله خالقی
خالقی در ماهان کرمان به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله خان، منشی و مادرش مخلوقه خانم بودند که در باغ شاهزاده ماهان کرمان که عمارت حکومتی بود زندگی میکردند و هر دو تار هم میزدند. در چندماهگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات ابتداییاش در تهران و شیراز و اصفهان گذراند. در تهران به مدرسهٔ آمریکاییها رفت و در آنجا همراه سایر شاگردان سرود هم میخواند.
علاقه و توجه به موسیقی در خانوادهٔ خالقی امری معمول بود؛ پدر و مادر هر دو تار مینواختند و پدر مدتی شاگرد استادان مطرح این ساز بودهاست. همچنین خانوادهٔ او با میرزا غلامرضا شیرازی، نوازندهٔ تار، رفت و آمد و آشنایی داشتهاست و فرزندان، وی را «عمو» میخواندهاند.
با انتقال پدرش به شیراز در سال ۱۲۹۵، در شهریور ۱۲۹۷ به همراه خانواده به این شهر رفت. در آنجا از آموزشهای میرزا نصیر فرصت در زمینهٔ عروض و نقاشی استفاده نمود. همچنین آموختن موسیقی را نزد شوهر عمهاش میرزا رحیم شروع کرد و از او بیش از یک سال ویولن میآموخت.
در سال 1302 وارد مدرسه موسیقی وزیری شد. خالقی در این مدرسهء نوبنیاد، نزد علینقی وزیری که به تازگی از اروپا بازگشته بود به آموختن شیوه صحیح ویلن نوازی و تئوری موسیقی مشغول شد.
در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت پدرش، تصمیم گرفت صرفاً به مدرسهٔ موسیقی برود. پدرش با وجود علاقهای که به موسیقی داشت، با موسیقی یاد گرفتن وی مخالف بود و در نتیجه او مدتی پنهانی به مدرسهٔ موسیقی میرفت. گویا در این مورد، وزیری و یحیی دولتآبادی نزد پدرش وساطت کردهاند که بیتأثیر بودهاست. وی بالاخره با گرفتن حکم تدریس موسیقی به پدرش ثابت میکند که «پیِ مطرب شدن نبودهاست». در تابستان سال ۱۳۰۴، چهار کنسرت به رهبری وزیری در مدرسه اجرا شد که خالقی نیز در آنها به عنوان نوازنده حضور داشت.
.
در دو سال آخر تحصیلش، شهرداری تهران کافهٔ بلدیه را بنیاد کرد و برای آن نیاز به یک دستهٔ ارکستر ایرانی داشت. تشکیل دادن این دسته به خالقی پیشنهاد شد و او این کار را انجام داد.
خالقی یاد دادن موسیقی را از ۱۳۰۷ در مدرسهٔ ورزش آغاز کرد. بعد از لیسانس نیز به هنرستان عالی موسیقی رفت و در آنجا تدریس کرد.
در سال ۱۳۱۰ از دارالفنون دیپلم گرفت و وارد دارالمعلمین شد. در خرداد سال ۱۳۱۳، دارالمعلمین به «دانشسرای عالی» تغییر نام یافت. خالقی مدرک لیسانس خود را از این دانشسرا در رشتهٔ فلسفه و ادبیات دریافت نمود.
وی در ۱۳۱۴ وارد خدمت دولتی در وزارت فرهنگ گردید و در ۱۳۱۷ معاون دفتر وزارتی وزارت فرهنگ شد. در ۱۳۲۰ به پیشنهاد وزیری، معاون ادارهٔ موسیقی کشور و نیز معاون هنرستان عالی موسیقی شد. در ۱۳۲۵ مدتی در وزارت کار و تبلیغات کار کرد. در ۱۳۲۷ متصدی دبیرخانهٔ هنرهای زیبا شد. در ۱۳۲۸هنرستان موسیقی ملی را تأسیس کرد و رئیس آن شد.
در سال ۱۳۳۴ در چارچوب برنامههای انجمن ایران و شوروی به این کشور سفر کرد. همچنین در ۱۳۳۵، سفرهایی را به کشورهای رومانی، فرانسه و هندوستان انجام داد. دستاورد وی از سفر هند، مجموعه مقالاتی در زمینهٔ موسیقی و رقص در این کشور بود.
خالقی سالها در رادیو ایران نیز فعالیت داشت و از جمله رئیس شورای موسیقی رادیو بود و برنامههای رادیویی «یادی از هنرمندان درگذشته» و «ساز و سخن» را راهاندازی کرد. وی همچنین، سرپرست ارکستر گلها نیز بود.
از آهنگهای ساخته خالقی که در این دوره بسیار موردپسند بود و از رادیو بسیار پخش میشد «رنگارنگ شماره یک» در دستگاه اصفهان بود.
خالقی در سال ۱۳۳۸ به در خواست خود از اداره کل هنرهای زیبا بازنشسته شد اما همچنان به فعالیتهای هنری خود ادامه داد.
او سه فرزند به نامهای گلنوش، فرهاد و فرخ دارد.
«فعالیت اصلی خالقی در موسیقی، آهنگسازی بود. او در آهنگسازی از سبک استادش علینقی وزیری پیروی می کرد و آهنگ های خود را با هماهنگی{هارمونی} برای ارکستر می نوشت. خالقی معتقد بود وزن در موسیقی ایرانی باعث تحرک است و از سوی دیگر اگر قطعه موسیقی به صورت چندصدایی نوشته شود حزن و اندوه و یکنواختی آن کاهش می یابد. خود او با مطالعه در آثار وزیری (پیشگام چندصدایی در موسیقی ایرانی) و تجربیات شخصی روشهایی را برای هماهنگ کردن موسیقی ایرانی یافته بود و به کار می بست. نخستین کتاب اصول هارمونی نیز به کوشش او به زبان پارسی برگردان و منتشر شد. »3
روح الله خالقی در حال رهبری ارکستر
خواننده بنان، مایستر ابولحسن صبا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
روح الله خالقی به همراه دخترش گلنوش![]()
خالقی اظهار می داشت: «فن هماهنگی در موسیقی ما سابقه نداشته و این علم را اروپاییان پس از تجربیات بسیار از روی موازین علمی از طبیعت استخراج کرده و بر لطف و ملاحت موسیقی بسی افزوده اند و به طوری که تجربه شده است با توجه به ویژگی های موسیقی ما که اهل فن از آن بهره دارند کاملا برای موسیقی ایرانی هم مناسب و مفید است. کار ما به مراتب مشکل تر از کسانی است که در کشورهای دیگر این فن را اعمال می کنند زیرا موسیقی هماهنگ در مغرب زمین صدها سال سابقه دارد ولی در کشور ما دوران آن بسیار کوتاه است و هنوز توده ملت که سهل است اشخاص تحصیل کرده نیز متوجه لطف این نکات نیستند. ما باید به تدریج از آنچه مطلوب تر و مطبوع تر است شروع کنیم و در بادی امر خود را تابع موسیقی دانان معاصر اروپا قرار ندهیم بلکه بیشتر باید از موسیقی دانان کلاسیک پیروی کنیم و در اثر گذشت زمان ذوق ها را راهنمایی و مردم را متوجه درک لذت نغمه های هماهنگ نماییم. »4
آثار موسیقایی خالقی را شاید بتوان در سه گروه کارهای باکلام (همچون [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] روی سروده های حافظ، «حالا چرا» روی سروده های شهریار...) ، آهنگ های بدون کلام ( [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] ، اتودهای ویلن، رنگ و پیش درآمد...) و سرودها (مانند سرود [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با شعر حسین گل گلاب) رده بندی کرد.
آثار پژوهشی وی علاوه بر تعداد زیادی مقاله، سه کتاب به نام های «سرگذشت موسیقی ایران» (منبع کلیه تحقیقات تاریخ موسیقی ایران در دوره معاصر) ، «نظری به موسیقی»، «موسیقی ایران» و «آموزش ویلن» است.
روح الله خالقی در 21 آبان 1344 بر اثر بیماری زخم معده در یکی از بیمارستان های شهر سالزبورگ در اتریش درگذشت. از وی سه فرزند به نام های گلنوش، فرهاد و فرخ به یادگار مانده است. گلنوش خالقی دانش آموخته هنرستان موسیقی ملی و هنرستان عالی موسیقی در رشته پیانو، کالج اوبرلین و دانشگاه ویسکانسین در رشته رهبری کُر است. وی در واپسین سال های پیش از انقلاب رهبری گروه کُر رادیو و تلویزیون ملی ایران (گروه هم آوازان) را در دست داشت و چندین سال پس از مهاجرت به آمریکا در سال 1364 ارکستر روح الله خالقی را در واشینگتن پایه گذاری کرد که متاسفانه پس از چندین سال به علت مشکلات مالی منحل شد. گلنوش در سال 1369 در بیست و پنجمین سالروز درگذشت پدر به ایران سفر کرد و دو کاست با عنوان «می ناب» منتشر ساخت. در این آلبوم تعدادی از مشهورترین آثار خالقی با تنظیمی تازه برای ارکستر، آواز گروهی و آواز (کاوه دیلمی) ارائه شده است. وی یک پایگاه اینترنتی به آدرس [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پدید آورده که هدف از تشکیل آن حفظ و اشاعه آثار روح الله خالقی است. به تازگی چهار سی دی نیز به کوشش گلنوش خالقی از اجرای اصلی آثار خالقی به بازار عرضه شده است.
خالقی قطعات، تصنیفها و سرودهای بسیاری دارد که عبارتند از:
قطعات:
رنگارنگ ۱ در دستگاه اصفهان، رنگارنگ ۲ در دستگاه ماهور، نغمههای ماهور (بر اساس غزل «دل میرود ز دستم... » از حافظ) ، می ناب (بر اساس غزل «دیشب به سیل اشک... » از حافظ) ، آه سحر (بر اساس غزلی از فروغی بسطامی) ، بوی جوی مولیان (گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴) ، جامجم، شب هجران، حالا چرا (بر اساس غزلی از شهریار) اشاره کرد.
تصنیفها:
یار رمیده، هستی عاشقان، پیمانشکن، وعدهٔ وصال، لالهٔ خونین، نغمهٔ نوروزی، بهار عاشق، آتشین لاله، خاموش، امید زندگی، شب جوانی و شب هجران.
قطعات امید زندگی، شب جوانی و شب هجران آثاری از خالقی هستند که در فیلم طوفان زندگی استفاده شدهاند.
سرودها:
پند سعدی، دانش، شادی، هنر، امید، آذربایجان (شعر از رهی معیری) ، اصفهان، ای ایران و نفت از کارهای وی است. سرود نفت در سال ۱۳۳۱ به مناسبت ملی شدن صنعت نفت تصنیف شدهاست و شعر آن از معیری است.
خالقی به جز آهنگسازی، به تنظیم و اجرای بسیاری از تصنیفهای قدیمی شیدا و عارف برای ارکستر نیز پرداختهاست. وی تعدادی از آهنگهای علینقی وزیری مانند شکایت، نی، خریدار تو، دلتنگ، و کاروان را با ارکستر اجرا و رهبری کردهاست.
تصنیف خاموش آخرین اثر خالقی است. این آهنگ در دستگاه ماهور ساخته شدهاست و ارکستر گلها آن را به رهبری خالقی و با همراهی پیانوی جواد معروفی به شمارهٔ گلهای رنگارنگ ۲۳۷ اجرا کردهاست. شعر این تصنیف از رهی معیری است.
نه دل مفتونِ دلبندی، نه جان مدهوشِ دلخواهی نه بر مُژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را، نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرِم الفت، نه با مِهری نه با ماهی
کیم من، آرزو گم کردهای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
گَهی اُفتان و خیزان، چون غُباری در بیابانی گَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی تا چند سوزم، در دل شبها چو کوکبها به اقبال شَرر نازم، که دارد عُمر کوتاهی
کتابهای خالقی عبارتاند از:
نظری به موسیقی در ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷
کتاب هماهنگی در ۱۳۲۰
سرگذشت موسیقی ایران: جلد اول این کتاب در ۱۳۳۳، جلد دوم در ۱۳۳۵ و جلد سوم آن پس از مرگ خالقی به کوشش ساسان سپنتا توسط مؤسسهٔ فرهنگی-هنری ماهور در ۱۳۷۷، ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ منتشر و تجدید چاپ شده است.
کتاب ویولن
تار و سهتار
خالقی مجلهٔ چنگ را نیز منتشر کرد که کلاً چهار شماره از آن چاپ شد. وی در مجلههای موزیک ایران و موسیقی نیز مقالاتی نوشتهاست.
او در ۱۳۴۴ در سالزبورگ در اتریش درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله در تهران دفن شدهاست.
روحش شاد.
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
استاد علي تجويدي در سال 1298 در خیابان ری تهران متولد شد. پدرش هادی خان تجویدی از شاگردان ممتاز کمال الملک استاد منیاتور بودند. و قطعا در دامان چنین خانواده ای رشد کردن تاثیرات زیادی روی ایشان گذاشت.
ایشان ابتدا فلوت می نواختند ولی طبق اظهارات خودشان ساز فلوت ارضایشان نمی کند و موضوع را با پدرشان در میان می گذارند و پدر ویولنی برای ایشان تهیه می کنند و مدت 5/2 سال نزد استاد حسین یاحقی کار می کنند و سپس نزد استاد صبا می روند.
به طوری که خودشان نقل می کنند: زمانی که صدای ویولن صبا را از رادیو شنیدم بی تاب شدم و به هر طریقی منزل ایشان در خیابان ظهیر الاسلام را پیدا کردم.
و این شاگرد و استادی 8 سال به طول انجامید. اول ویولن و بعد هم ستار.
و این رابطه به حدی رسید که تجویدی با صبا در رادیو با هم همکاری می کردند.
زمانی که تجویدی نزد صبا می رود متوجه می شود که خود استاد صبا از شاگردان پدرش است.
و ابتدا نزد صبا ردیف صبا را کار می کنند(این ردیفها ابتدا دست نویس بودند و چاپ نشده بود)
پس از این دوره استاد تجویدی به توصیه صبا به مدت 4 سال قطعات کلاسیک کار می کنند سپس نزد صبا ستار کار میکنند چون استاد صبا اعتقاد داشتند کسی که می خواهد به حالت و قطعات موسیقی ایرانی خوب مسلط شود به خصوص ساز ویولن باید با آموزش این ساز مضرابی همراه باشد.
سپس استاد تجویدی نزد حاج آقا مجرد ایرانی می روند و به بحث و بررسی در مورد گوشه های ایرانی پرداختند.
مرحوم جهانگیر ملک نقد می کنند: در آن روزها که کولر هم نبود تجویدی در آن گرمای تابستان مو به مو قطعاتی که خوانده و اجرا می شد به صورت نت یادداشت می کرد به طوری که ردیف های ایشان از نفایس موسیقی ماست.
در 29 فروردین 1329 استاد تجویدی توسط دست خط استاد صبا به رادیو معرفی می شود.
و پرویز یاحقی، علی تجویدی و اسد الله ملک سه سلو نوازمطرح رادیو می شوند.
در سال 1334 برنامه گلها توسط داوود پیر نیا تاسیس شد و تجویدی توسط پیر نیا وارد برنامه گلها شد.
و ایشان یکی از سه رکوردار سازنده آهنگ در برنامه گلها شدند.
و برنامه گلها از برنامه 100 با ویولن استاد تجویدی و تار شاپور رحیمی شروع شد.
استاد تجویدی بیشترین تعداد شاگرد را به جامعه موسیقی تحویل داده و به این ترتیب که زمانی که استاد صبا زنده بودند در کنار ایشان تدریس می کرد، پس از فوت صبا شاگردان صبا را نیز درس می داد، در دانشگاه هنر های زیبا تدریس می کرد، در خیابان امیریه کلاس خصوصی دایر کرده بود.
علی تجویدی از شاگردان استاد صبا و همنواز با بهترین موسیقی دانان ایران نظیر مرتضی خان محجوبی ، حسین تهرانی ، حسن کسایی ، لطف الله مجد و جلیل شهناز و ازهمکاران صدیق زنده یاد پیرنیا و از پایه گذاران و همکاران دایمی برنامه گلها ، که آثارش جاویدان در فرهنگ موسیقی ما برای همیشه درخشان باقی خواهد ماند . وی هفتاد آهنگ زیبا و دلنشین و موزون برای برنامه گلها ساخته است که اکثر آهنگهایش بر روی اشعار رهی معیری و معینی کرمانشاهی ساخته شده است. استاد تجویدی علاوه بر ویولن ، تبحر زیادی در نواختن سازهای دیگری مانند تار و سه تار داشتند .
علی تجویدی از جمله هنرمندانی بود که در سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب ایران، بنا به گفته خودش سازش را شکستند و دو دهه و نیم بعد در مراسمی از وی به عنوان چهره ماندگار موسیقی تجلیل به عمل آوردند.
تجویدی بیش از سه دهه بود که با گسترش انواع موسیقی ناشایست و با آن که در میهن خود خانه و کاشانه داشت، چون دیگر بزرگان موسیقی، در غم غربت و غریبی به سر می برد. ویلن و سه تار می زد، با صدایی خسته می خواند، آهنگ می ساخت و ناشنیدنی ها در موسیقی ایران، شنیدنی می کرد. وی در سال 1378 از طرف دایرالمعارفی معتبر در آمریکا و اروپا به عنوان برترین های قرن بیستم به جهانیان معرفی شد، اما خبر آن در داخل کشور چندان منتشر نگردید!
بیژن ترقی شاعر و ترانه سرای نامی برای استاد تجویدی ، یار و همراه همیشگی اش شعری سرود که در زمان حیات استاد و هنگامی که او در بستر بیماری بود برایش خوانده بود.
آن آتش خاموش را بردار و آهنگی بزن
برتار و پود جان ما چنگی بزن چنگی بزن
این زندگانی عاقبت پایان پذیرد رومتاب
آهنگ پرشور وشری بهر دل تنگی بزن
دنیا پراز جنگست باز ای نغمه ساز جاودان
آهنگ صلحی ساز کن آتش به هرجنگی بزن
رنگ شراب الله راپنهان مکن از عاشقان
برچهره مبهوت ما رتگی بزن رنگی بزن
ای جان ما جانان ما ای دردتو برجان ما
برخیز و باز آهنگی از مرغ شباهنگی بزن
جان می دمد در پیکرم بانگ نوای چنگ و نی
براین دروغ آینه سنگی بزن سنگی بزن
این خسته جانی تا به کی بی همزبانی تا به کی
دستی برآن شیرین نواپایی براورنگی بزن
بنواز آن دردانه را شور و نشاط خانه را
با یاد آن بگذشته ها پرسوز آهنگی بزن
اگرچه هنوز در نسل تجویدی و حتی نسلهای بعد از آن، این دست نوازندگان بطور جدی نوازنده ویولون کلاسیک نشدند؛ و چندین نسل بعد، نوازندگانی مانند رحمت الله بدیعی و شجاع الدین لشکرلو ظهور کردند که به طور جدی توانایی اجرای سولیستی ویولون ایرانی و کلاسیک غربی را توامان داشتند. (لازم به ذکر است به همین خاطرشجاع الدین لشکرلو نوازنده مورد علاقه مرحوم تجویدی بود). اصولا نوازندگان یا آهنگسازان آن دوره در بند آن نبودند که در غرب فلان آهنگساز یا نوازنده چه می کند یا خود را بسنجند که مثلا فلان کس در ارکستراسیون کارهای بهتری دارد و باید به آن برسیم. شاید بتوان گفت اولین آهنگسازانی که چنین دغدغه هایی داشتند پرویز محمود و حسین ناصحی بودند که توانستند خود را با استانداردهای آهنگسازی جهانی مطابق کنند ولی پیگیری و ترویج جدی و عملی این جریان توسط استادانی مانند استوار، دهلوی، مسعودیه و پژمان در نسلهای بعد بود. آهنگسازانی مانند تجویدی یا وفادار که در آنزمان به تحصیل موسیقی غربی می پرداختند در واقع هدفشان رسیدن به توانی بود که قدرت بیان بهتر احساسات و حالتهای درونی شان را داشته باشند و در این فکر نبودند که مثلا یک سونات یا سمفونی بسازند. مرحوم تجویدی مدتی زیر نظر روح الله خالقی و سپس هوشنگ استوار (آهنگساز بزرگ ایران) به تحصیل علوم چند صدایی و آهنگسازی پرداخت مدتی هم نزد ضیاء مختاری به تحصیل ارکستراسیون پرداخت و به این ترتیب از آن پس بسیاری از آثارش را خود برای ارکستر تنظیم میکرد. (پیش از آن آثاری از تجویدی موجود است که با ارکسترهای کوچکی که در دهه 30 معمول بود بهره برده، ترکیب این ارکستر غیر معمول و تا حدی عجیب است؛ سازهای این ارکستر بیشتر ویولون، فلوت، کلارینت، درام و تنبک است)
تجویدی در اجرای تکنوازیها و جواب آوازهایش با ویولون حالتهای مخصوص به خود داشت که دارای طمانینه و متانت خاصی که از شخصیت بزرگ او می آمد بود؛ سکوتها و قطع های مطبوع میان آوازهایش، تومانینه ای که در موسیقی نوازندگان و خوانندگان اصفهانی سراغ داریم را تداعی میکرد. نوازندگی ویولون او بدون هیچ گونه حالت لمپنی و سبکی ای بود که در نوازندگی ویولون در زمان او بسیار مرسوم بود. سبکی که از ویولون مرحوم حسین یاحقی ایده گرفته و با سبکهای ویولون جیبسی و گاهی عربی مخلوط شده بود و باب دهان فیلمهای فارسی با آوازهای آنچنانی آنروزگار بود. ساز تجویدی همواره جایگاهش با این دست نوازندگان متمایز و بسیار شخیص و دور از غلو های زننده این دسته از نوازندگان بود. تجویدی از محضر استادان زیادی در موسیقی، چه غربی و چه ایرانی بهره برد که گاه این اساتید از لحاظ سنی از او کوچکتر بودند و تجویدی هم در آن زمان شهرتی داشت، ولی بدون توجه به جایگاهش در محضر اساتید حاضر میشد و می آموخت. تجویدی به جز ویولون با سه تار هم آشنایی داشت و گاه سه تار هم به دست میگرفت و زمزمه ای میکرد. چند سال پیش نیز آلبومی با سه تار و صدای استاد منتشر شد که اگرچه نشاندهنده توانایی های تکنیکی او نیست، ولی برای شنیدن موسیقی ناب او فرصتی شیرین است. سه تار نوازی او با اینکه زیر نظر استاد صبا پیشرفته، چندان از سبک او پیروی نمیکند و همچون نوازندگی ویولونش که نه شبیه به استادش حسین خان یاحقی است نه استاد دیگرش صبا، مخصوص اوست. علی تجویدی پس از انقلاب سالها فقط در خلوت خود و گاهی در مجلسهای بزرگداشت اساتید موسیقی، دست به ساز میبرد و فعالیت مهمی نداشت، تا اینکه به همت شاگرد قدیمی خود، فرهاد فخرالدینی با هدف راه اندازی ارکستر ملی باز شروع به کار کرد که آثار گرانبهای دیگری تقدیم به موسیقی ایران کرد. استاد علی تجویدی پیر موسیقی ایران و همنواز بزرگترین چهره های موسیقی ایران همچون طاهرزاده، جلیل شهناز، ابوالحسن صبا، سعادتمند قمی، ادیب، حسن کسایی، مرتضی محجوبی،محمدرضا شجریان و ... همچنین جزو اولین هنرمندانی بود که زمان تاسیس رادیو بصورت زنده به اجرای موسیقی میپرداخت و از آنزمان تا انتشار آثارش روی CD سالها در راه اعتلای موسیقی تلاش کرد. تالیفات او به همراه آثار صوتیش نشاندهنده مردی خستگی ناپذیر و سختکوش است که سالها کمر به خدمت موسیقی ایران بسته.
آثار مشهور استاد :
• وفا با تو ای مه روا نبود – شور- رهی معیری - حمیرا
• دیدی که رسوا شد دلم – دشتی - رهی معیری - مرضیه
• برتربت حافظ – نیر سینا - دلکش
• کو یاری تا به دیارم برساند - چهارگاه - معینی کرمانشاهی - دلکش
• عاشق شیدا من واله و رسوا من – اصفهان – پرویز خطیبی – کوروس سرهنگ زاده
• چه خوش سوزی ای عشق – دشتی - معینی کرمانشاهی
• عشق خود حاشا مکن – سه گاه - معینی کرمانشاهی - مرضیه
• از برت دامن کشان رفتم ای نامهربان – شوشتری - معینی کرمانشاهی - مرضیه
• می گذرم ز برای تو از جان می گذرم - چهارگاه – بیژن ترقی - دلکش
• آشفته حالی - شور - معینی کرمانشاهی - دلکش
• آتشین روی و سیمین تنی - همایون – رهی معیری - مرضیه
• رفتم و بار سفر بستم – دشتی - نواب صفا - هایده
• خاطره یک شب – چهارگاه - معینی کرمانشاهی
• سنگ خارا – بیات کرد - معینی کرمانشاهی - مرضیه
• آمد آمد با دلجویی – اصفهان - معینی کرمانشاهی - دلکش
• کودکی – مرکب خوانی - معینی کرمانشاهی - دلکش
• پشیمانم شدم - معینی کرمانشاهی - دلکش
• آتشی ز کاروان به جا مانده - شور – بیژن ترقی - دلکش
• قسمت من - سه گاه - معینی کرمانشاهی - دلکش
• سفر کرده - چهارگاه - معینی کرمانشاهی - دلکش
• بازگشته - اصفهان - معینی کرمانشاهی – دلکش (سفر کرده و بازگشته مکمل یک سرگشت در دو ترانه جداگانه هستند – معینی کرمانشاهی)
• بگو که هستی بگو – شور- بیژن ترقی - دلکش
• بدرقه - افشاری – بیژن ترقی - دلکش
• بسوزان نامه هایم را بسوزان – عبدالله الفت – سیمیم غانم
• ای بهار من – چهارگاه – منیر طه
• مرا عاشقی شیدا - سه گاه – منیر طه – بنان
• چه می شد رها بودم - شوشتری – معینی کرمانشاهی
• آرزو گم کرده – دشتی – رهی معیری
• سرگردان – اصفهان – بیژن ترقی
• بگذشته – اصفهان – معینی کرمانشاهی – دلکش
• از ما گذشت – چهارگاه –شهرآشوب – دلکش
• سوز و ساز – سه گاه – منیر طه
• هستی سوز – ابوعطا – نواب صفا - دلکش
• صبرم عطا کن – سه گاه – بیژن ترقی - حمیرا
• شبهای من – سه گاه – نیر سینا
• یادت می آید – همایون – معینی کرمانشاهی - دلکش
• جدایی – دشتی - معینی کرمانشاهی - دلکش
• به پاس محبت – ماهور - معینی کرمانشاهی – دلکش
• پشیمانم – همایون – بیژ ن ترقی – حمیرا
استاد در 24 اسفند 1384 پس از چند سال بیماری و بستری بودن در منزل خویش درگذشت.
استاد تجویدی در قطعه 88 بهشت زهرا یعنی همان قطعه هنرمندان به خاک سپرده شدند.
روحشان شاد.
ویرایش توسط mahgam : Wednesday 7 August 2013 در ساعت 02:58 PM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 110/0 Given: 294/1 |
تعداد ویولن نوازهای بزرگ ایران انگشت شماره، اما هر کدوم برای خودشون صاحب سبک اند. ولی من شخصن آهنگ سازی های تجویدی را یک سر و گردن بالاتر از همه می دونم و معتقدم نوازندگی شون هم بر روال آهنگ سازی اش، خیلی خاص و تکه و من بسیار دوست دارم طرز نوازندگی و ادای به حق جمله ها و میزانهاش را. و ممنون از این پست های خوب و به درد بخور که می نویسی دوست عزیز.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
بله استاد خورشیدی عزیز نام علی تجویدی در دایرة المعارف رجال قرن بیستم که توسط موسسّه
(American Biographical Institute) ABIدر سال 1998 میلادی منتشرشد،ذکر گردیده. این کتاب مخصوصآ مورد استفاده اشخاصی قرار می گیرد که از آن به عنوان مرجع و مآخذ بزرگان امروز جهان استفاده می کنند، این نشان میده که علی تجویدی در ردیف موسیقی دانان طراز اول دنیا قرار دارد.
در دورانی زندگی می کنیم که بیشتر مفاخر ارزشمند موسیقی از بین ما رفتن وبسیار متاسفم از اینکه بسیاری از دوستان خوب نوازنده نسبت به ریشه های موسیقی بی تفاوتند تا آنجا که سایز پای فلان فوتبالیست و جزئیات زندگیشو می دونن اما کوچکترین اطلاعاتی از بزرگان موسیقی ایران ندارند.
به امید روزی که قدر این بزرگان رو اون طور که شایسته شان هست بدونیم.
ویرایش توسط mahgam : Monday 15 July 2013 در ساعت 12:16 PM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
زندگینامه استاد مجتبی میرزاده
26 تیرماه سالروز وداع نابهنگام او با دنیای فانی بهانه ای را فراهم آورد تا نگاه جدی تری به زندگی و زمانه میرزاده بیفکنیم .
شیوه نوازندگی پرویز یاحقی مورد تقلید افراد زیادی قرار گرفت یا به عبارت بهتر کمتر کسی ویولن دست گرفت و به سبک یاحقی نرفت. در میان این مقلدان، شاگردان یا پیروان نیز تنها تعدادی از آنها به دلیل ظهور و بروز در صحنه ها، استودیوها و... شناخته و تا حدودی معروف شدند که مجتبی میرزاده، سیاوش زندگانی، بیژن مرتضوی، جهانشاه برومند و حتی شهرام فسازاده و لقمان ادهمی را می توان از این دسته برشمرد. در این بین جایگاه مجتبی میرزاده به دلیل جامع الاطراف بودن و فعالیت در شاخه های متعدد موسیقی، جای بررسی و واکاوی بیشتری دارد؛ چرا که آنچه می بایست تاکنون در مورد این موسیقیدان گفته می شد و کمتر گفته شده و در واقع زوایای مختلف فعالیت موسیقایی او به خوبی مورد کنکاش و تجزیه و تحلیل واقعی قرار نگرفته است.
.
سید مجتبی میرزاده (1324 کرمانشاه، 1384 تهران) نوازنده،تنظیم کننده و آهنگساز را میتوان مظهری کامل از استعدادی درخشان و خودآموخته دانست.
کودکی و نوجوانی او در منطقهای از ایران طی شد که در آن سالها، بن بستی تیره و تار برای موسیقی و موسیقیدانان به حساب میآمد. فقر امکانات ابتدایی و عشق شعلهور به دانستن و نواختن، جز آموختگی و تاثیرپذیری از هرآنچه که میشنید، راهی پیش پای او نمیگذاشت. همین موضوع در زندگی هنری او وسعت و تنوعی را سبب شد که نظیرش در هیچ موسیقیدان دیگری از نسل او، به این پایه از کیفیت و کمیت مشاهده نشده است. بحث و شرح دربارهی این تواناییهایم متنوع، خود فصلی از یک کتاب میتواند باشد. ساز اول «میرزاده» ویولون بود. در سالهای کودکی و نوجوانی و اوایل میانسالی او، موسیقی شهری ایران، ویولون (و بعد از آن تار و پیانو) را به عنوان ساز اصلی و مهم میشناخت. تقریبا تمام نوازندگان و آهنگسازان مطرح در آن سالها، از ویولونستها بودند. گذشته از این، ویولون سازی است که به نوازنده امکان میدهد تقریبا هر نوع موسیقی را، به شرط مهارت و تا حدی تطبیق با امکانات فنی، با آن بنوازد.![]()
میرزاده به هیچکدام از زمینه های مختلفی که در آن فعالیت میکرد، اهمیت و اعتباری بیشتر از دیگر زمینهها نمیداد و در هیچیک هم شخصیت کلاسیک و مدرسهای نداشت. در واقع قریحه و خلاقیت شگفتآفرین او در چنین چارچوبهایی نمیگنجید. از این رو بررسی فنی و زیباشناختی آنچه که از هنرویولون نوازی او باقی مانده، کاری است دشوار. میرزاده هنگام تکنوازی و بداههسرایی با ویولون، یک نوازندهی آزاد به معنای مطلق کلمه بود. کمان و پنجههای او به سبکبالی، دنیای موسیقیهای گوناگون را درمینوردید. این سفر عجیب میتوانست از درآمدی در مایهی بیات اصفهان شروع شود، به فرازهایی مشهور از موسیقی کولیان موسیقی شرقی پیوند بخورد، سپس به نغمهای رقصان از موسیقی کردی فرود آید و از همانجا موتیفهایی از یک اثر مشهور کلاسیک و رمانتیک را طی کند و ... به آسانی، موسیقی فرهنگهای همجوار، مانند ارمنی، ترکی،هندی و عربی را به گوش برساند. البته روشن است که تمام تکنوازی های هنرمند با استعداد زمان ما، دارای چنین شعبدهبازی های شگفت و حس طنزآلودی نیست. اقتضای مطلب و مناسبت اجرا از یکسو و احوال درونی او از سویی دیگر، باعث تغییر مختصات در اجراهای او بود. این واقعیت تلخ نیز هست که هرآنچه از هنر او به یادگار داریم بیان کنندهی همهی قابلیتهای او نیست، چراکه میرزاده هیچگاه اندیشهای برای ضبط و نگهداری و تدوین آثارش نداشت. با این حال در آخرین اجراهایی که از او باقی مانده است میتوان دقایقی را یافت که حاصل آن کمابیش درچارچوبهای شناخته شدهی موسیقی ایرانی قابل بررسی است. او بهویژه هنگام نواختن کمانچه و سهتار، بیش از زمانی که ویولون بهدست میگرفت، مقید به حفظ و بیان موسیقی کلاسیک ایرانی بود.
حتی در اجراهای کلاسیک نیز نحوهی ارائه مطلب و جملهبندیها، برداشت کاملا ویژهی او را از ردیف موسیقی ایرانی نشان میدهد. سونوریتهی خشدار و به اصطلاح «گلآلود» ویولون او با ویبراسیونهای مخصوصش و درک نقش حساس سکوتها، تاکیدها، و نوانسها و جملهبندیهای باسلیقه و پراحساسش، میتواند پنجرهای به دنیای رنگینکمان ذهن و انگشتان میرزاده بگشاید. دنیایی که هنوز پر از حضور خاطرهی اوست.
زندگي «ميرزاده» نمونة كامل سرگذشت فردي است كه، تقريباً از پايينترين سطوح جامعه آغاز كرد و در موسيقي به درجات بالاي استعداد رسيد. او متولد «كرمانشاه» است. شهري كه در آن با اهل موسيقي به شيوة خوشايندي رفتار نميشود. در خانوادة او به طور مطلق موسيقي وجود نداشت. ميرزاده كه از كودكي عاشق موسيقي بود، از پشت در خانة همسايه كه راديو داشت بدون خستگي ساعتها به راديو گوش فرا ميداد و لحظاتي كه موسيقي پخش ميشد از آن استفاده ميكرد. كمي بعد به اتفاق خانواده به ايلام غرب رفت. ايلام از حيث جغرافيايي يك بنبست بود و در آن زمان، فرهنگي روستايي داشت. در آنجا راهي براي پيشرفت وجود نداشت: «براي اولين بار چند نعلبكي و بشقاب را كنار هم ميگذاشتم و سعي كردم با به صدا در آوردن آنها، موسيقي توليد كنم. وقتي نااميد ميشدم، همين كار را با يك قطعه كش انجام ميدادم. در كلاس، تيغهاي صورتتراشي را بهطور كوتاه و بلند، به نحوي كه هيچ يك از تيغها به يك اندازه نباشند، به بدنة نيمكت فرو ميبردم. به اين ترتيب، هر تيغ صدايي توليد ميكرد كه با صداي ديگري فرق داشت. پس از مدتها تمرين موفق شدم با اين تيغها ملودي توليد كنم. اين زحمات ابتدايي كماكان ادامه داشت تا اينكه يك «فلوت» به دستم افتاد. آن فلوت تمام شبها و روزهاي مرا اشغال كرد. مدتها گذشت تا فقط توانستم صداي آن را در بياورم. »
« ... ديگران با پدرم به مخالفت برخاستند و او را تشجيع كردند كه از كارهاي شرمآور من جلوگيري كند. گويي من اجتماع را به جنگ طلبيده بودم. پدرم هميشه با من جرّ و بحث داشت و با انواع و اقسام اعمال، موجبات آزار مرا فراهم ميكرد تا شايد دست از موسيقي بردارم و آبروي او را در شهر حفظ كنم. »
ميرزاده به هر ترتيبي كه بود انبوه مشكلات را تحمل كرد تا اينكه برادر بزرگترش تصادفاً يك سنتور خريد: «... يكي دو ماه اول سعي كرد قطعاتي با آن بنوازد، برادرم همين كه يكي دو ماه با سنتورش كلنجار رفت و متوجه شد كاري از پيش نميبرد، دست از تلاش برداشت و ساز را به حال خودش گذاشت. من از فرصت استفاده كردم و ساز را بهعنوان امانت از او گرفتم. (اين ساز ديگر به او برنگشت). من بدون هيچ معلم و آموزشي، با هر جانكندني كه بود با شب نخوابيدنهاي بسيار، نواختن سنتور را فرا گرفتم و اولين كسي بودم كه در ايلام به نواختن ساز اقدام كردم. » شخصي از اهالي مركز در ايلام بود كه با پدرم دوستي داشت. او در موسيقي شور و حالي داشت و خودش ويولن مينواخت. او كه ميديد من سنتور را ناقص ميزنم، اصول اولية ويولن را به من آموخت. هم او بود كه با اصرار، پدرم را مجبور كرد كه برايم ويولن بخرد. به اين ترتيب براي نخستين بار شخصاً صاحب يك ساز درست و حسابي شدم. در عرض پنج ماه، به قدري تمرين كردم كه توانستم روي صحنة تئاتر دبيرستان با ويولن كنسرت بدهم. لجاجتهاي پدرم هم كماكان ادامه داشت. بارها خرك ويولن را پنهان كرد. در آن حالت مجبور ميشدم براي استفاده از ساز، يك قوطي خالي واكس را زير سيمها بگذارم. به اين ترتيب، با هر خون دلي بود ويولن را نزد خود و تقريباً كامل فراگرفتم. »
به او پيشنهاد ميشد كه به آموختن نت بپردازد، اما امكاناتي كه بتواند او را در اين مرحله كمك كند وجود نداشت. او به ناچار نزد يك معلم سرود كه با نت آشنايي داشت، رفت و به تلمذ پرداخت. خونسردي و كندي معلم، با جوشش دروني «ميرزاده» كه آمادة بلعيدن هر دانش تازهاي در زمينة موسيقي بود جور در نميآمد. در همين ايام بود كه همة مقدمات سفر او به تهران فراهم آمد. از يك سو، شركت در امتحانات متفرقه كه در تهران انجام ميشد و از طرف ديگر، ميل به آموزش به وسيلة امكاناتي كه در مركز وجود داشت و از همه مهمتر، عشق سوزان به دختري كه در تهران بود و که بعدها همسرش شد، دست به دست هم دادند و او را به تهران كشاندند: «وقتش رسيده بود كه دل از زادگاه بركنم و به مركز بيايم. براي اين سفر دلايل بسيار داشتم، اين بود كه به تنهايي به تهران آمدم و يك اتاق در سلسبيل كرايه كردم از قرار ماهي چهل تومان. پدرم ماهي صد تومان برايم ميفرستاد. بايد با ماهي شصت تومان در تهران روزگار ميگذراندم. »
«هنگامي كه به تهران آمدم از «نت» موسيقي هيچ اطلاعي نداشتم، اما در اثر تمرينهاي طولاني موفق شده بودم در نواختن ويولن مهارت و چابكي خوبي را به دست بياورم. لذا ايجاب ميكرد كه آموختن نت را، همانطور كه ويولن را فرا گرفته بودم، نزد خود آغاز كنم. يك كتاب ابتدايي نت به تدوين «ضياء مختاري» كه چهار ريال قيمت داشت خريدم و تلاش كردم كه از روي آن به چگونگي الفباي موسيقي پي ببرم. آن كتاب غير از اطلاعات اوليه در مورد ارزش زماني نتها و سكوتها چيز ديگري به من نداد. ظاهراً آموختن نت بدون معلم ميسر نبود، اما من كه براي آموختن موسيقي آنهمه زحمت كشيده بودم، نميتوانستم به اين سادگي ميدان را خالي كنم. آن روزها مجله «موزيك ايران» منتشر ميشد و هر هفته نت يك يا چند آهنگ را چاپ ميكرد. من همه آهنگها را در حافظه داشتم و بدون نت، ميتوانستم آنها را با ويولن بنوازم. لذا از طريق چشم و گوش شروع به كار كردم. آهنگ را كه ميزدم به نت نگاه ميكردم تا ببينم آنچه ميزنم، چگونه نوشته ميشود. كار بسيار مشكل و طاقتفرسايي بود، مثلاً از روي يكي از آهنگهاي «مجيد وفادار» توانستم «تريوله» را ياد بگيرم. به هر طريقي بود نت را نيز آموختم. »
«در همان روزها، راديو ايران طي يك آگهي اعلام كرد كه به تعدادي نوازنده احتياج دارد. من كه در ويولن مهارت داشتم و تا حدي موفق به نتخواني شده بودم، بيدرنگ به راديو رفتم. در آنجا «مصطفي كسروي» از من امتحان گرفت و خوشبختانه قبول شدم. آن روزها سه اركستر در راديو فعاليت داشتند: اركستر «نكيسا» به رهبري خود «كسروي»، اركستر «فارابي» به رهبري «حنانه»، و اركستر «باربد» به رهبري «فريدون ناصري». من در اركسترهاي نكيسا و باربد مشغول كار شدم و به دليل اينكه تازهكار بودم، هميشه جايم در رديفهاي عقب بود، چون در مقابل نوازندگان قديمي، كسي به من اهميتي نميداد. »
پس از آن وارد دانشگاه تهران شد و در رشته موسیقی به تحصیل پرداخت. درآن زمان به گروه زهی رادیو تهران پیوست. میرزاده هیچ واهمهای از تجربه نداشت و هرگز خود را پایبند سبک خاصی از موسیقی نکرد، درضبط بسیاری از کارهای پاپ چه در گروه چه بصورت تکنواز شرکت میکرد با اندک شناختی از سبک نوازندگیش و پنجه ی او با شنیدن این آثار به راحتی به حضور او در آنها پی میبریم. از دیگر خصوصیات مجتبی آشنایی اش به نوازندگی بیشتر سازهای ایرانی چون عود، سنتور و سه تار بود. کمانچه او چون ویلونش ممتاز و قابل تشخیص از دیگر نوازندگان هم عصرش است در نوازندگی سه تار به شیوه گذشتگان با قدرت و جمله بندی نوازندگانی چوناحمد عبادی است.او مدت چهل سال به موسیقی این کشور خدمت شایسته نمود، شرکت در نوازندگی و آهنگسازی و ساخت دهها اثر موسیقی کوچک و بزرگ و ساخت حداقل چهل و شش موسیقی فیلم از دیگر فعالیتهای اوست. مدتی به همراه بهمن رجبی در برنامه گروه ژینوس موزیکال زیر نظر اداره فرهنگ و هنر در شهرهای مختلف ایران و چندکشور خارجی به اجرای موسیقی و معرفی موسیقی ایرانی پرداختند. به گفته یکی از صاحب نظران اگر میرزاده تنها به نوازندگی ساز ویلن میپرداخت یکی از نوابق جهان موسیقی در عصر ما میشد. گرچه در سالهای پایانی عمرش مورد بی مهریهای فراوان قرار گرفت در واقع جایگاه واقعی خویش را در جامعهموسیقی نیافت، بطوریکه بسیاری از هم دوره ای هایش به خاطر ضعف در موسیقی و حسادت به او ک به رد صلاحیت او در موسیقی و گفتن سخنان و رفتاری خلاف وجههی یک هنرمند میپرداختنداما زمانیکه میرزاده ساز مینواخت، این افراد حتی جرات برداشتن آرشه ساز را از زمین نداشتند.
نوازندگی
با وجودی که مجتبی میرزاده نوازندگی خود را متاثر از نوازندگی پرویز یاحقی می دانست و همیشه با احترام و فروتنی از ایشان یاد می کرد اما شخصیت مستقل ویولن میرزاده کاملاً مشهود و دارای ویژگی های مختص خود است. مجتبی میرزاده مجموعهای از خصوصیات یک موزیسین برجسته را دارا بود به گواهی همکارانش گوشی دقیق داشت بطوریکه به ندرت یک نُت فالش را از او مبشنیدید دیکته وسلُفژرا بخوبی میدانست. تواناییش در تک نوازی و بداهه نوازیش به شیوه ای بود که یک تِم کوچک را بسط و گسترش میداد و در دستگاهها و حتی گامهای مختلف با استفاده از تکنیکهای متفاوت ساز زهی بر اساس ریتمهای گوناگون اجرا میکرددر ویولن میرزاده تکنیک های غربی نوازندگی ویولن همراه با شیرینی موسیقی ایرانی نمود دارد تریوله های قدرتمند و سریع، گلیساندوهای کم اما بجا و آرشه کشی نرم اما مستحکم از خصوصیات نوازندگی اوست. چهار مضراب شوشتری تکنوازی ویلن، به همراهی تنبک بیژن کامکار، توانایی و قدرت کم نظیر و حتی بی نظیر او را در نوازندگی ویلن ایرانی به خوبی نشان می دهد (آلبوم بداهه نوازی ویلن مجتبی میرزاده )... افسوس که در سالهای آخر زندگی و در اوج تجربه و خلاقیت، همانند بسیاری دیگر از هنرمندان، به دلیل جفای زمانه، گوشه سکوت و خاموشی گزید و هنر موسیقی ایرانی از نبوغش بی نصیب ماند.
سرانجام او در سال ١٣٨۴ دار فانی را وداع گفت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
موسیقی فیلم
گل ها و گلولهها (۱۳۷۰)
مسافران مهتاب (۱۳۶۶)
مدرک جرم (۱۳۶۴)
حماسه مهران (۱۳۶۳)
تفنگدار (۱۳۶۲)
خانه عنکبوت (۱۳۶۲)
جایزه (۱۳۶۱)
دادا (۱۳۶۱)
قرنطینه (۱۳۶۱)
اعدامی (۱۳۵۹)
پنجمین سوار سرنوشت (۱۳۵۹)
بن بست (۱۳۵۷)
زن و زمین/خوش غیرت (۱۳۵۷)
صمد در به در می شود (۱۳۵۷)
نفس بریده (۱۳۵۷)
جای امن (۱۳۵۶)
در امتداد شب (۱۳۵۶)
صمد در راه اژدها (۱۳۵۶)
میراث (۱۳۵۵)
صمد خوشبخت می شود (۱۳۵۴)
علی کنکوری (۱۳۵۲)
عیالوار (۱۳۵۲)
قیامت عشق (۱۳۵۲)
تختخواب سه نفره (۱۳۵۱)
حکیم باشی (۱۳۵۱)
خانه قمرخانم (۱۳۵۱)
صمد و سامی، لیلا و لی لی (۱۳۵۱)
مردی در طوفان (۱۳۵۱)
درشکه چی (۱۳۵۰)
شاطر عباس (۱۳۵۰)
صمد و قالیچه حضرت سلیمان (۱۳۵۰)
عزیز قرقی (۱۳۵۰)
عمو یادگار (۱۳۵۰)
لوطی (۱۳۵۰)
محلل (۱۳۵۰)
استاد میرزاده در طول سالها فعالیت هنری خود در عرصه موسیقی شاگردانی در زمینه های مختلف موسیقی به جامعه هنری ایران وجهان معرفی نمود ازجمله رامین زمانی آهنگساز-دولتمند اروف نوازنده ویلن از کشور تاجیکستان را نامبرد.
تکنوازی های معروف
- تکنواز سهتار در ترانه بزن تار با صدای [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
- تکنواز ویولن در ترانه مخلوق با صدای [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
مصاحبه با مجتبی میرزاده
فروغ بهمنپور
مجتبي ميرزاده هنرمند صاحب سبك ويولن همچنين داراي لحن و شيوة خاص در تنظيم ملوديهاي ايراني است. چگونه به اين مرحله از هنر رسيديد؟
اين را به حساب لطف شما ميگذارم من كار پيچيدهاي نميكنم. در انتخاب ملودي براي اجراي سلوي ويلن خيلي حساسم شايد هم دقت زيادي در انتخاب نوع سازها و چيدن آن در كنار همديگر دارم. مثلاً براي يك آهنگ كه نياز به دو يا سه تا ساز دارد نميآيم 60 تا نوازنده جمع كنم. از حركات نمايشي هم خوشم نميآيد. به همين دليل هم هست كه تنظيمهاي من مورد توجه قرار گرفت.
چه نوع موسيقي در اوقات فراغت گوش ميكنيد؟
اگر اوقات فراغتي باشد كه به ندرت پيش ميآيد، موسيقي بدون كلام ايراني گوش ميكنم. ويولن آقاي ياحقي، سهتار استاد عبادي، تار جليل شهناز، ني استاد كسايي و خلاصه آثار بدون كلام بزرگان موسيقي ايراني هميشه براي من جذابيت داشته است.
يعني با موسيقي باكلام ارتباطي نداريد؟
چرا البته امروز كه موسيقي باكلام ارزشمندي پيدا نميشود به خاطر همين هم هنوز شنونده صداي محمودي خوانساري، عبدالوهاب شهيدي، قوامي و... هستم.
شما از جمله آهنگسازان پركار اين سالها هستيد. با اين وجود اين پاسخ شما عجيب به نظر ميرسد!
من مجبور هستم كه كار كنم، هنرمند در مملكت ما بايد تا روزي كه ميميرد كار كند وگرنه چرخ زندگياش نميچرخد. اما اگر راستش را بخواهيد در تمام اين سالها صدايي كه بتواند در روح و جان من مثلاً جاي محمودي خوانساري را بگيرد وجود ندارد.
محمودي خوانساري واقعاً عاشق بود. او هيچگاه به اين فكر نكرد كه از هنرش استفاده مادي ببرد. به همين خاطر هم گوشه يك اتاق كوچك از دنيا رفت. تمام زندگي او عشق بود و بس. حالا خود شما كه با همه هنرمندان در ارتباط هستيد، كسي مثل او ميشناسيد. الان همه هنر به دو چيز خلاصه شده است. ثروت و شهرت. شما كدام خواننده را ميشناسيد كه سالهاي سال براي كارش رياضت كشيده باشد. درك مفاهيم ادبي و عرفاني ازجمله مباحث بسيار مهمي است كه خواننده بايد بداند. محمودي خوانساري غرق در سعدي بود، عبدالوهاب شهيدي هم همينطور. حالا خواننده ميآيد پيش ما يك شعر كممايه و اغلب هم بيمايه ميآورد تا برايش آهنگ بسازيم. جالب اينكه خودش هم هيچگونه ارتباطي با آن برقرار نكرده است. خيلي از آنها از درك ابتداييترين واژههاي شعر عاجزند. به همين خاطر هم اغلب آثار توليدشده اين سالها فاقد محتوا و ارزش است.
حرفهاي شما كاملاً منطقي است. اما امروزه ميبينيم كه همين موسيقي بعضاً كمارزش مخاطبان بيشماري دارد.
به خاطر اين هست كه مردم خيلي سطحي شدهاند. شما در بين دوستان و همسالان خودتان چند نفر آدم ميشناسيد كه حداقل يك دستگاه موسيقي را بشناسد. سعدي و حافظ بخواند. خود شما يك روز در خانه استاد معيني كرمانشاهي حرف قشنگي گفتيد؛ شنيدن كلام معيني و نواب و... ساز كسايي و صداي اديب دل سوخته ميخواهد. درست گفتيد. كسي بايد به درجهاي از عرفان و معنويت رسيده تا بتواند از ني استاد كسايي حظ ببرد. البته اين را هم در نظر داشته باشيد كه ما نميتوانيم همه مردم را مجبور كنيم موسيقي اصيل بشنوند. من ميرزاده وظيفه دارم كه موسيقي خوب بسازم حالا چه سنتي چه پاپ. موسيقي بايد محتوا داشته باشد. جوانان در انتخاب موسيقي بايد آزاد باشند.
فكر ميكنيد در دنياي بحرانزده كنوني موسيقي اصيل ايراني در بين نسل جوان مخاطبان زيادي دارد؟
نه حق با شماست. در دنياي پُرتنش امروز يافتن مخاطب براي اين نوع موسيقي كمي دشوار است. جوان امروزي نيازمند تحرك است. درحاليكه موسيقي اصيل ايراني نيازمند تعمق. البته شما يك مسئله را از ياد نبريد. شكل ارائه موسيقي اصيل بايد شود. آنچه كه شما امروز از صدا و سيما ميشنويد، تمام موسيقي اصيل ايراني نيست. چند تا ساز مثل كمانچه و تار ميآورند يك خواننده هم ميآيد و آه و ناله سر ميدهد. خوانندهها هم كه اغلب از آقاي شجريان تقليد ميكنند. به خاطر همين اين نوع موسيقي تكراري و غمانگيز شده است. بايد شكل اجراها تغيير كند.
به نظر من بيشترين مسئوليت متوجه استادان اين رشته از موسيقي است.
كدام استاد؟ شما فكر ميكنيد كسي مثل داود پيرنيا مسئوليت موسيقي در سازمان صدا و سيما را به عهده دارد؟ وقتي كه استاد جليل شهناز را خانهنشين كردند وقتي كه فرهنگ شريف و ياحقي و تجويدي را دلسرد كردند شما چگونه اين حرف را ميزنيد. كدام مسئول رفت سراغ عبادي و منصور صارمي. چند بار شوراي شعر و ترانه سازمان آمدند دنبال معيني كرمانشاهي. ميدانيد كه معيني كرمانشاهي هنوز در خانه اجارهاي زندگي ميكند؟ شما چرا اين حرف را ميزنيد؟ مگر خود شما به من نگفتيد كه منصور صارمي تا آخر عمر در خانه پدر همسرش زندگي كرد؟ عبدالوهاب شهيدي را چرا راهي غربت كردند؟ خيال ميكنيد كه امريكا براي آن استاد سالخورده جذابيت دارد؟ نه به خدا. خود استاد بارها در امريكا به من گفته بود كه چقدر محيط آنجا برايش عذابآور است...
همه آنها كه به امريكا رفتهاند همين را ميگويند. اگر اينطور است اصلاً چرا رفتند؟
اگر كار يك هنرمند را از او بگيرند ديگر برايش چه چيزي باقي ميماند؟ وقتي كه استادان موسيقي را در كمال بياحترامي از كارشان بركنار كردند ديگر شما چه توقعي داريد؟ استاد شهيدي سالها پس از انقلاب در زمين پدرياش زراعت ميكرد. بعد هم كه سنش بالا رفت و توان اين كار را نداشت رفت امريكا نزد دخترش. به نظر من آنجا برايش بهتر است. من ميدانم اگر او اينجا بود و پيچ راديو را باز ميكرد چه عذابي ميكشيد. در مصاحبه با خود شما خواندم كه ايشان در را به روي خودش بسته و ساز ميزند و براي خودش زمزمه ميكند. گاهي هم به ندرت اگر اهل دلي پيدا شود برايش ميخواند. خب اين هم شد آخر و عاقبت يك استاد. حالا وقتي كه عرصه خالي از اين بزرگان شد يك سري نوآموز غير متخصص آمدند و شدند سكاندار موسيقي راديو و تلويزيون. صرف ياد گرفتن يك ساز مثل تار كه نشد موسيقيدان. همين آقايان هستند كه نتوانستند موسيقي اصيل را آنگونه كه بايد ارائه بدهند. يك موسيقي رخوتآور پخش ميكنند و ميگويند اين موسيقي اصيل ماست. از پاپ كه نگوييد. كپي آثار پيش از انقلاب را آوردند و گفتند اين هم پاپ ديگر چه ميخواهيد؟ به نظر من موسيقي پاپ هيچگونه رشدي در ايران نداشته است. خوانندگان ميخواهند صداهاي مقبول مردم در دهه پنجاه را تقليد كنند. هيچگونه ابتكار و نوآوري هم وجود ندارد. ببينيد اگر واروژان و اسفنديار منفردزاده آهنگي ميساختند و ايرج جنتي و اردلان سرفراز و قنبري شعري ميسرود مورد قبول همگان قرار ميگرفت. خاطره آهنگهاي واروژان هنوز هم با ما همراه است. ساختهها و تنظيمهاي او براي همه اقشار جامعه دلچسب بود. اما حالا ميبينيم كه موسيقي پاپ امروز فقط مورد تأييد جوان 15 و 16 ساله است. يك آدم 40 ساله سردرگم است. نه موسيقي اصيل اينها برايش دلچسب است نه پاپ. موسيقي لسآنجلس هم وضعيت بهتري ندارد. هنرمنداني كه آنجا هستند هم هرچه كه از اينجا با خودشان بود بردند و مصرف كردند و ته كشيدند. شنيدم كه شما با سورن مصاحبه كردهايد. حتماً او به شما گفته است كه ديگر موسيقي خوب و ارزشمند پاپ در امريكا هم طرفداري ندارد. به همين خاطر كمتر او سفارش كار دارد. منفردزاده هم همينطور. در صورتي كه اين دو از پيشگامان موسيقي پاپ در ايران بودند. بيشترين زحمت در راه موسيقي پاپ به گردن سورن و دوست هممذهبش واروژان بود. وقتي امريكا بودم سورن را ديدم. هنوز هم ذهنش جوان و پوياست. اما چه فايده. آقاي عطاءالله خرم را دست كم گرفتهايد؟ جهانبخش پازوكي را چطور؟ اما متأسفانه بايد بگويم كه نسل دوميها و سوميها آنقدر با فرهنگ ما بيگانه شدهاند كه ديگر سورن و اسفنديار براي آنها جذابيت ندارند. خود اين عزيزان هم به خاطر شرايط سخت زندگي كه در آنجا دارند گاهي مجبور هستند كه آهنگهايي مطابق جامعه آنجا بسازند كه فرسنگها با شرايط روحيشان فاصله دارد.
چه معياري براي خوب بودن و بد بودن موسيقي پاپ در نظر داريد؟
بد يا خوب بودن اين نوع موسيقي به تركيب سازبندي، تنظيم، انتخاب شعرها و همچنين صداي خواننده بستگي دارد. من نميگويم موسيقي پاپ امروز خيلي بد است. نه كارهاي خوب هم هست. آقاي محمد نوري خيلي درست ميخواند. اما شما چند نفر را مثل او ميشناسيد؟
راستي در آثاري كه اغلب از آن سوي آبها ميآيد، گرايش به موسيقي كردي زياد به چشم ميخورد.
بعضي وقتها از شنيدن آنها احساس بدي دارم. ملوديهاي غربي را ميآورند و يك شعر كردي روي آن ميگذارند و چند تا دختر و پسر هم با دستمال شلنگ تخته مياندازند و اسمش را كردي ميگذارند. آثاري كه شما به آنها اشاره كرديد اصلاً قابل مقايسه با آثار مظهر خالقي و حسن زيرك نيست. آهنگ كردي يك معيارهاي مشخصي دارد. آقاي حشمتالله مسنن يك آهنگساز كرد بود كه در تمام آثارش رنگ و طعم و عطم كردي را ميتوانستيد درك كنيد. البته فقط امريكا نيست. همين ايران هم هست. هستند آهنگسازاني كه گوشههايي از موسيقيهاي محلي را برميدارند و با تنظيمهاي نامربوط به اسم خودشان به بازار ميفرستند.
خود شما بهعنوان يك موسيقيدان كرد چه راهكاري را براي مقابله با اين معضل پيشنهاد ميكنيد؟
من خيلي دوست دارم كه ملوديهاي زيباي كردي را تنظيم كنم و چون خواننده كرد كه خيلي قوي باشد نميشناسم ميخواهم بدون كلام كار كنم. در ضمن مگر من چند نفرم. هم بايد تدريس كنم، هم آهنگ تنظيم كنم هم ويولن بزنم، هم موسيقي فيلم بسازم، هم زن و بچهام را اداره كنم و... فرهنگسازي كار دولت و صدا و سيماست.
به صدا و سيما اشاره كرديد. شما از جمله هنرمندان موفق پيش از انقلاب بوديد كه پس از آن هم با اين سازمان همكاري كرديد. هنوز خاطره آهنگهاي زيباي آن سالها مثل بوي گل سوسن و ياسمن آيد، شهيد مطهري و... در خاطره ما باقي است.
بله. من در زمان انقلاب حدود 200 آهنگ ساختم و تنظيم كردم. آن موقعها در شرايط خاصي كار ميكرديم. روزي كه به سازمان صدا و سيما رفتيم تا اولين سرود را ضبط كنيم همه شيشههاي سازمان شكسته بود. همه چيز از هم پاشيده و همه بلاتكليف بودند. اين آهنگها در همان شرايط ساخته و اجرا شد.
غير از شما چه كساني بودند؟
محمدعلي گلريز، احمدعلي راغب، علي معلم،كامل عليپور، اسفنديار قرهباغي، استاد يوسف زماني و...
با توجه به ممنوعيتي كه اين هنر در سالهاي آغازين انقلاب داشت، شما چگونه فعاليت ميكرديد؟
وقتي كه امام(ره) ميخواست از پاريس به تهران بيايد سازماني به نام كميته استقبال از امام خميني(ره) در تهران تشكيل شده بود. آنها به ما چند سفارش دادند اما نگفتند كه ساز باشد يا نباشد، خواننده باشد يا نباشد. ما هم با الهام از نوحههاي مذهبي و با استفاده از سازهاي برنجي مثل طبل و زنجير و سنج استفاده كرديم. اما هنوز نميدانستيم كه آيا اجازه استفاده از خواننده را داريم يا نه. به خاطر همين از گروه كُر استفاده كرديم.
به خاطر همين محدوديت استفاده از خواننده بود كه اغلب موسيقيها به صورت سرود و دستهجمعي اجرا ميشد؟
همينطور است. آقاي گلريز اولين خوانندهاي بود كه ما از صدايش استفاده كرديم. البته اوايل جرئت نداشتيم. آهنگها را دو يا سه نفري ميخواندند. بعداً گلريز بهتنهايي خواند.
اولين سرودي كه به صورت اركسترال ضبط شد كدام بود؟
سرود «اي مجاهد» با تنظيم آقاي شاهنگيان بود كه با گروه كُر اجرا شد.
يكي از سرودهاي زيبا و به ياد ماندني آن سالها «به لاله در خون خفته، شهيد دست از جان شسته» بود.
اين سرود با همكاري جهانبخش پازوكي اجرا شد.
پازوكي آن موقع درتهران بود؟
بله؛ اركستر داشت. اينجا بايد تأكيد كنم كه هنرمندي مثل پازوكي در همه شاخههاي موسيقي مثل پاپ، اصيل، سرود و حماسه موفق بود. اي كاش قدر هنرش را ميدانستند و همين جا او را به كار ميگرفتند.
از چه سالي دست شما براي اجراها بازتر شد؟
در زمان جنگ ما سرودهاي زيادي ساختيم. مثلاً يك سرود در زمان فتح خرمشهر ساختيم كه گلريز آن را اجرا كرد كه شما آن را با عنوان «اين پيروزي، خجسته باد اين پيروزي» ميشناسيد. اين سرود بسيار مورد توجه حضرت امام قرار گرفت. سرود شهيد مطهري هم همينطور. امام معتقد بود موسيقي بايد در خدمت اسلام باشد. ايشان پس از سرود شهيد مطهري ما را بسيار تشويق كردند.
همكاري شما با سازمان صدا و سيما تا چه سالي ادامه داشت؟
همكاري من با اين سازمان از سال 1339 شروع شد و تا همين چند سال پيش ادامه يافت.
دليل عدم همكاري شما با سازمان چيست؟
اگر در پرده باقي بماند بهتر است.
زماني كه همه هنرمندان بزرگ از سازمان رفتند شما نرفتيد. حالا كه فضا باز شد، شما رفتهايد.
هيچكس قدر زحمات ما را ندانست. همينطور كه گفتم زماني ما در سازمان كار كرديم كه هيچكس نبود. نه دفتر دستكي، نه رئيسي نه معاوني، همه چيز انقلابي بود. ما حتي نميدانستيم چه بايد بكنيم. از چه سازهايي استفاده بكنيم. خون دلها را ما خورديم، استفادهها را امروزيها ميبرند. يك جوان را گذاشتهاند مصدر امور. كار من ميرزاده بايد از صافي او بگذرد و آخر هم مجوز پخش نگيرد. شما خودتان را جاي من بگذاريد. آن آقا كه چهل سال كارش را بعد از من شروع كرده حالا آمده شده رئيس من. به همين خاطر هم من با دلخوري بيرون آمدم. هيچكس هم سراغ من نيامد كه فلاني چرا رفتي؟ كجا رفتي؟ چه ميكني؟ امورات زندگيات چگونه ميگذرد؟ يك طرح تكريم هنرمندان است كه اگر من را تأييد كردند و اگر من پيرمرد شدم يك حقوق چندرغازي برايم در نظر بگيرند. آن هم نه صدا و سيما، وزارت ارشاد. بله؛ اين است عاقبت كار.
اسم شما را در آگهي چند كلاس موسيقي ديدم و خيلي خوشحال شدم.
در حال حاضر مشغول به تدريس ساز ويولن هستم در كنار آن كلاسهاي كمانچه، تئوري موسيقي، سولفژ و آهنگسازي دارم. اينجا راحتتر هستم. خوشحالم كه ميبينم هر روز تعداد مراجعين به كلاسها بيشتر ميشود. يك نكته را هم اضافه كنم كه امروزه كلاسهاي موسيقي همه جا وجود دارد كه متأسفانه هيچگونه نظارتي در كار آنها نميشود. اغلب مدرسان جوان و كمتجربه هستند. بايد خودشان هنر بياموزند. در حال حاضر بيشترين مشكل من با هنرجويان در همين ارتباط است. شاگردي كه دوره ابتدايي را در جاي ديگر گذراند براي دوره عالي پيش من ميآيد ميبينم هنوز درست ساز را در دست نگرفته است. من مدتها بايد وقت صرف كنم تا درست دست گرفتن ويلن و نشستن صحيح هنگام نواختن را ياد او بدهم. يك مسئله ديگر هم اين است كه صرف دانستن يك ساز نميتوان مدرس موسيقي بود. يك معلم موسيقي بايد جامعهشناس و روانشناس خوبي باشد. بايد روح هنر را درك كرده باشد كه اين موارد با تجربه زياد به دست ميآيد. ناگفته نماند كه بابت يك موضوع خيلي خوشحالم و آن اين است كه من، هم پيش از انقلاب مدرس موسيقي بودم و هم پس از آن. خوشبختانه گرايش قشر جوان و نوجوان به يادگيري موسيقي اصيل امروزه بيشتر شده است. قبل از انقلاب خانمي را نميشناختم كه دف بزند يا كمانچه دست بگيرد اگر هم بود خيلي خيلي محدود. شايد كسي تنبور نميشناخت. اما امروزه گروههاي زيادي تشكيل ميشود كه اين جاي خوشحالي است.
به خانمها اشاره كرديد. نقش آنان در گسترش موسيقي ايران چگونه است؟
براي خانمها محدوديتهايي وجود دارد كه اغلب مانع پيشرفت آنها ميشود. بايد فضا و عرصهاي باشد تا يك زن هنرمند هنرش را نشان بدهد. وقتي عرصه را تنگ كنيم نهتنها هنرمند نميتواند نقشي در پيشرفت موسيقي داشته باشد بلكه پژمرده ميشود. البته امروزه فضا براي كار بانوان كمي مناسبتر شده است ولي اين كافي نيست.
در بين شاگردان خودتان خانمها موفقترند يا آقايان؟
من با زنانه و مردانه كردن هنر موافق نيستم. يك هنرجو بايد پشتكار داشته باشد. 90% پشتكار و 10% نبوغ. نوازندگي چند مرحله دارد اول آشنايي و يادگيري ساز، دوم تمرين، سوم تقليد و چهارم ابتكار عمل و نبوغ كه اين مراحل ربطي به زن بودن و مرد بودن ندارد.
پس چرا اغلب نوازندگان مرد هستند؟
به خاطر اينكه يك زن در جامعه محدوديت دارد. مثلاً من چند تا شاگرد خانم داشتم كه از آقايان موفقتر بودند ولي به محض اينكه ازدواج كردند يا بچهدار شدند از ادامه كار بازماندند در صورتي كه پشتكار بيشتري نسبت به آقايان داشتند.
در بين نوازندگان جوان امروزي آيا ميتوان اميد به داشتن مجتبي ميرزادة ديگري داشت؟
به دليل گرفتاريهايي كه جوان امروزي با آن سر و كار دارد و شرايط نامساعد زندگي ديگر وقتي به آن صورت براي جوان باقي نميماند كه در كنار درس و كنكور و اجارهخانه و غيره به مقوله هنر آن هم نوازندگي ويلن كه به قول استاد ياحقي يك ساز وحشي و رامنشدني است بپردازد. يك هنرجو براي رسيدن به هدفش بايد خيلي وقت بگذارد. فكر كنم در كنار چهرههاي ماندگار خواندم كه استاد تجويدي براي ياد گرفتن يك قطعه از موسيقي ساعتها روي گلهاي قالي ميايستاده و تمرين ميكرده است. براي هر جمله از آن مثلاً براي هر گل قالي 17 يا 18 بار تمرين ميكرده است. يا استاد ياحقي كه ميرفته توي زيرزمين و از صبح تا نيمههاي شب تمرين ميكرده است او حتي خيلي از روزها يادش ميرفته نهار بخورد. در اينكه ويلن ساز مشكلي است شكي نيست. چون در اين ساز پردهبندي نداريم. در تار و سهتار يا پيانو شما هر نت كه بزنيد خارج نيست و عيناً همان نت به شما جواب ميدهد ولي در ويلن به علت عدم وجود پردهبندي، كافي است كه يك ميليمتر پايين يا بالا بزنيد. سريعاًً از بازگويي نت مورد نظر خارج ميشويد. شروع ويولن بسيار سخت است. يك ساز چموش است كه به راحتي به شما سواري نميدهد. بايد صبر و حوصله و پشتكار فراوان داشت. يك مسئله كه امروزه كمتر به آن توجه ميشود اين است كه اگر هنرمندي عاشق نباشد نميتواند اثري خلق كند كه به دل بنشيند. يك رابطه تنگاتنگ ميان عشق و موسيقي وجود دارد. مرحوم حسين تهراني يك جمله معروف دارد كه يكي از اركان مهم زندگي هنري را شامل ميشود. او ميگفت هنر صدتاست. نود و نه تا اخلاق و يكي هنر پس بنابراين اخلاق هنري هم بسيار مهم است.
دوستداران هنر شما فقط بايد صداي سازتان را در لابهلاي نوارها پيدا كنند. آيا خيال نداريد كنسرت برگزار كنيد؟
يعني لابلاي همان كنسرتهايي كه پانصد نفر روي صحنه بيايند و نمايش ميدهند. گاهي هم من آرشهاي روي ساز بكشم؟! ميبينيد كه كنسرتگذارها همين چيزهاي سطحي را ميخواهند كه من اهلش نيستم.
منظورم تكنوازي بود!
ببينيد هنوز سازمان يا تشكلي وجود ندارد كه از اين قبيل برنامهها حمايت كند من چند سال پيش كنسرتي در زادگاهم يعني كرمانشاه داشتم. هنوز پس از آنهمه سال كه گذشته است دستمزد من پرداخت نشده است. ميگويند كنسرتگذار كلاهبردار بوده است. ارشاد كرمانشاه هم پاسخگو نيست. من نميدانم كه ارشاد اين وسط چهكاره است. چطور است كه مجوز كنسرت را آنها ميدهند حتي در نوع پوشش مخاطبين دخالت ميكنند ولي در اينگونه موارد پاسخگو نيستند؟
از اجراهايتان در خارج از كشور رضايت داريد؟
اجرا به آن صورت نداشتهام. چند بار به اتفاق حسين شريفي در سليمانيه عراق كنسرت داشتم چند كنسرت هم به اتفاق ناصر رزازي در امريكا داشتم كه متأسفانه CD آن برنامه توسط افراد سودجو به بازار آمد. هيچ مركز مرجعي هم براي پيگيري نيست. همين چيزها مرا دلسرد كرده است. كنسرت در تهران هم كه مصيبت شده است. از هفت خوان كه نه، هفتاد خوان بايد گذشت تا مجوز گرفت بعد هم كنسرتگذار ميآيد و ميگويد فلان خواننده هم بايد باشد تا مردم بيايند. كه اين هم كار من نيست.
ميلاد كيايي همچنين خيلي ديگر از موسيقيدانها ميگويند اگر ميرزاده به جاي اينكه در كرمانشاه به دنيا ميآمد در وين يا هر كجاي ديگر غير از ايران به دنيا ميآمد موتزارتي ديگر ميشد.
من با اين نظر، هم موافق هستم و هم مخالف. موافقم به خاطر اينكه يقيناً هر كس كه به موسيقي علاقه داشته باشد و در هر كشوري كه امكانات كنسرواتوري و مدارس عالي و معلمين خبره و اهل فن باشد رشد ميكند و مخالفم به دليل اينكه شايد همين محروميتها و عدم دسترسي به آن امكانات باعث بروز شكوفايي موسيقي در من شد.
در پايان چه صحبتي داريد؟
براي همه آرزوي كاميابي و سعادت دارم. به جوانان دوستدار موسيقي هم ميگويم كه با عشق دنبال اين كار بيايند. موسيقي را جدي بگيرند. با شركت در هر كلاسي وقت خود را بيهوده تلف نكنند. صرف اينكه فلاني هنرمند معروفي است نزد او نروند. مقوله تدريس فرق ميكند. من هميشه به شاگردانم ميگويم يك گياه هيچوقت زير سايه درخت ديگر رشد نميكند. بايد بيرون بيايد و به آفتاب برسد. از وقت و امكانات موجود حداكثر استفاده را ببرند. راهي كه من بدون امكانات در دوران جواني پيمودم، امروز جوانان سهلتر ميتوانند. اين راه به قول كوهنوردان پاكوب شده است. موفق و سربلند باشيد.
این ویدئو هم در سالگرد فوت استاد تقدیم شما:
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
روحش شاد و یادش گرامی.
ویرایش توسط mahgam : Tuesday 16 July 2013 در ساعت 11:47 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 110/0 Given: 294/1 |
اون قدر دقیق و موشکافانه به زندگی این اساتید یگانه ی موسیقی ایران می پردازی که چیزی جز یک دست مریزاد جانانه باقی نمی گذاری دوست عزیز. این صفحه حتمن جزء افتخارات این سایت هست و البته این تلاش ات که با عشق و ذوق و آگاهی همراه است قابل ستایش و تقدیره. با بهترین آرزوها برای تو در ادامه ی این روند خوبی که پیش رو گرفته ای. با مهر و احترام. محمد خ
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
از اظهار لطفتون بسیار سپاسگزارم استاد خورشیدی نازنینم. عقیده و انگیزه این حقیر زنده نگه داشتن یاد این بزرگان در روزگاریه که بالاخص جامعه ویولن ایرانی از گرمای حضورشون بی نصیبن. به شخصه مطالعه زندگینامه این بزرگوراران انرژی و انگیزه وصف ناپذیری در آموزش در من ایجاد کرده امیدوارم مطالعه این تاپیک این حس خوب رو به همه دوستای گلم القا کنه.نوشته اصلی توسط aftaban [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
با سپاس از شما.
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
زندگی نامه کلنل علینقی وزیری
علینقی وزیری در نهم مهرماه سال 1265 شمسی در تهران متولد شد. پدرش موسی وزیری افسر قزاقخانه بود که از جوانی به کارهای هنری پرداخت و به تعلیم تار و ویلن مشغول شد. از شاگردان ممتاز درویش خان بود مادرش بی بی خانم استرآبادی، نویسنده ، بنیانگذار اولین دبستان دخترانه و یکی از نخستین پیشگامان حقوق زنان ایران بود.
علینقی در 15 سالگی نزد دائی خود حسینعلی خان به فراگرفتن تار پرداخت و به توصیه او ، نواختن ویولون را هم آغاز كرد . و مدتی هم نزد درویش خان به تعلیم گرفتن تار مشغول شد و از شاگردان ممتاز آقا حسینقلی و درویش خان گشت ...
وی در تمرین تار آنقدر افراط می کرد که به قول مادرش شام و ناهار نداشت.
خود را در صندوقخانه منزل حبس می کرد و در تاریکی ساز می زد تا انگشتانش به جای پرده ها عادت کنند. در بیست سالگی که هنوز ستوان هم نشده بود تار او قدرتی یافت که رفقا و نزدیکانش او را به سبب شخصیت سازش، کلنل خطاب می کردند و این نام بر او ماند، گرچه آخرین درجه ارتشی او سرتیپی و شغلش فرماندهی قشون سیستان و قائنات بود.
وزیری پس از چندی نزد یاور آقا خان كه سرپرست موزیك نظام بود مقامات موسیقی و نت خوانی را یاد گرفت و همین آشنایی با نت بود كه او رابرای شناخت موسیقی اروپایی روانه دیار فرنگ كرد و مدت سه سال در پاریس و دو سال در آلمان ، علم هماهنگی یا هارمونی و اصول دیگر موسیقی غرب و خط نت را آموخت و با این نوشته ها و اندوخته های گرانبها به وطنش ایران بازگشت و برای روشن كردن چراغ خاموش و از كار افتاده موسیقی ایران ، با عزم و اراده راسخ و همتی مردانه قد علم كرد و نه تنها به موسیقی مرده و از میان رفته ایران جان داد ، بلكه تا آنجا كه از قدرت یك فرد عادی خارج است آن را پرورش داد و بزرگ كرد .
کلنل در تیرماه ۱۳۰۲ به ایران برگشت. فارغ التحصیل کنسرواتوار پاریس شده بود و در برلین هم در مدرسه عالی موسیقی دوره هدایت ارکستر دیده و در همان جا هم کتاب «دستور تار» خود را به چاپ رسانده بود.
.
![]()
در زمان جنگ بین الملل دوم ضمن حفظ مقام استادی دانشگاه، ریاست اداره موسیقی کشور و هنرستان عالی موسیقی و موسیقی رادیو به او تفویض و در سال ۱۳۲۴ فرمان ریاست اداره کل موسیقی کشور به نام او صادر شد. این بار در سال ۱۳۲۵ ظاهراً مترقیان او را از این سمت برکنار کردند و پرویز محمود را به جای او گذاشتند. او در نامه یی به دکتر قاسم غنی در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۲۶ نوشت؛ «می دانید که محمود را توده یی ها آوردند، زیرا توده یی ها موسیقی سمفونیک را که هنوز توده های آلمان و امریکا و فرانسه هم نمی فهمند، دوست داشتند. بعد از توده یی ها، چون پدرش محمود محمود نماینده مبرز ملی است، هیچ وزیر فرهنگی فکر نکرده است که چرا موسیقی ایرانی باید از آنجا طرد شود و برخلاف برنامه فرهنگ، فقط موسیقی فرنگی تعلیم داده شود؟» و بعد از شرح علل عدم تمایل خود به قبول ریاست انجمن موسیقی ملی که در حال انحلال بود و گل گلاب و دکتر ادیب و خالقی اصرار داشتند که کلنل دوباره دستی از آستین درآورد و کاری بکند، نوشته است؛
تاسیس مدرسه عالی موسیقیعالمانی در این زمینه، کمک مهمی به باستان شناسی و بی نیازی نسبی مملکت از باستان شناسان خارجی کرد.
کلنل چندی پس از مراجعت به وطن مدرسه عالی موسیقی را تاسیس کرد. دو سال بعد کلوپ موزیکال دایر شد. یک سال بعد از آن کلاس دختران و کلوپ خانم ها و سینمای زنان افتتاح شد. شاید همین کارها بود یا قضا که وقتی مدرسه ها در لاله زار در ساختمان جدید با سالن کنسرت مستقر شدند، در شبی که برای خانم ها سینما می دادند، آتشی به پا شد و هستی او و برادرش حسنعلی وزیری نقاش چیره دست و معاون کمال الملک - که تمام تابلوهایش زینت سالن ها و راهروها و اتاق های مدرسه شده بودند ـ با خاک یکسان شد. کلنل دوباره از نو شروع کرد. در سال ۱۳۰۷ ریاست هنرستان عالی موسیقی دولتی به او تفویض شد و در سال ۱۳۱۲ با نوشتن رساله یی زیر عنوان «آرمونی موسیقی ربع پرده» صلاحیت تدریس اش در دانشگاه تهران به تصویب رسید و با مقام استادی به تدریس در دانشسرای عالی مشغول شد. کنسرت ها از همان ابتدا مردم را به سوی موزیسین ها و مدرسه آورد. او به هیچ وجه اجازه نداد ارکستر مدرسه به مجالس اغنیا و حکام برود و هرگز خود در مجلسی ساز نزد. دوستداران ساز او و این موسیقی جدید از جمله سردار سپه به کلوپ موزیکال می آمدند و از کنسرت ها استقبال می کردند. دوست نزدیک او ارباب کیخسرو شاهرخ از بزرگان مملکت دعوتی کرده بود که کلنل هم بود. محرمانه ساز او را که از مدرسه آورده بودند بعد از شام جلوی کلنل گذاشتند. او از ساز زدن اجتناب کرد به این عذر که اگر اینجا بزند در منزل تمام دوستان باید ساز بزند. از مجلس بیرون رفت. در آن موقع ارباب کیسخرو علم مخالفت را با او به دوش گرفت و انتقاد در روزنامه ها شروع شد ولی کلنل اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد و از هدف مقدس خود - که اعتلای هنر موسیقی وطنش بود - دمی بازنایستاد. از او در سال ۱۳۱۲ خواسته شد که در میهمانی دربار به افتخار ولیعهد سوئد در اتاق جنب ناهارخوری به هنگام صرف شام شاهانه با ارکستر مدرسه ساز بزند و وقتی نپذیرفت و پیشنهاد کرد در یکی از سالن های دربار به منظور استماع ارکستر، کنسرتی بدهند و با این پیشنهاد او مخالفت شد چاره یی جز دریافت ابلاغ خانه نشینی نداشت. از این زمان بود که کار دانشگاهی را شروع کرد. درس های تلفیق شعر و موسیقی، تاریخ موسیقی، عروض نو، تاریخ هنر، آیین نمایش و زیباشناسی از درس های ارزنده او هستند و کتاب هایی که بدین منظور تالیف و چاپ کرده است بهترین شاهدند. موسسه باستان شناسی را پایه گذاری کرد و تا آخر کار دانشگاهی ا ش رئیس اش بود. با این کار و تربیت فارغ التحصیلان و
«یارب این آتش که بر جان منست
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل
من نمی یابم مجال ای دوستان
گرچه او دارد جمالی بس جمیل
پای ما لنگست و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»بهمین جهت تمام موسیقیدانان ایران متفق القولند كه استاد علینقی خان وزیری را باید پدر موسیقی جدید ایرانی دانست كه گذشته از حقوق پدری ، حق حیات هم به گردن فرزند خود دارد زیرا نه تنها آن را تقریبا از عدم به وجود آورده بلكه به روح مرده و از كار افتاده آن نیز نیرو و نشاط تازه یی بخشیده است. استاد وزیری اولین پایه گذار موسیقی جدید ایران بعد از انقلاب مشروطیت بود كه ردیفهای : آقا میرزا عبدالله و آقا حسینقلی را نوشت و برای اولین بار تعلیم صحیح ویولون را به عهده گرفت و به شاگردان آموخت كه نواختن ویولون از كمانچه جدا می باشد .
علینقی شاگردانی را تربیت كرد كه هر یك از آنهادر موسیقی ایران از اساتید فن گشتند.
از شاگردان معروف او میتوان ابوالحسن صبا، روحالله خالقی، موسی معروفی، جواد معروفی، حسینعلی ملاح و فروتن راد اشاره کرد.
استاد وزیری برای اشاعه و گسترش موسیقی اصیل ایرانی کنسرتهای بسیاری در ایران و در خارج از کشور برگزار کرد.
استاد وزیری در ساختن و پرداختن مارش های ملی و میهنی زحمات فراوانی كشید و قطعاتی مانند : خاك ایران ، ای وطن ، مارش ظفر را ساخت و بعد از عارف نخستین كسی بود كه موسیقی ایران را از انزوا بیرون آورد و در دسترس عامه بطور علمی قرار داد .
زنده یاد كلنل وزیری ، برای شناساندن موسیقی اصیل و سنتی ، كشور چه در داخل ایران و چه در خارج آن فعال و كوشا بود به طوری كه علاوه بر كنسرت های متعددی كه در سراسر كشور بر پا می كرد از هر فرصتی جهت شناسایی موسیقی ملی ایران استفاده می برد و زمانی كه شادروان بدیع زاده ، جهت پر كردن صفحه و كارهای مربوط به موسیقی عازم هندوستان گردیده بود ، از وی خواست كه ببیند به چه وسائلی می توان در آن كشور موسیقی اصیل ایران را شناساند و كنسرت هایی بر پا كرد ؛ مقدمات آن را وی فراهم آورد .
سرودهای مدارس با اشعار فردوسی متداول شد.
وی موسیقی ایرانی و گام ایرانی را تعدیل مساوی کرد و گام را به ۲۴ ربع پرده مساوی تقسیم کرد و بر اساس آن برای اولین بار چند نوایی یا «پلی فونی» و هماهنگی (هارمونی) در موسیقی ایرانی توسط او راه یافت و اجرا شد. از آن زمان حتی در موسیقی مصر گام ۲۴ ربع پرده مساوی تقسیم شده متداول گشت. خواه فیزیکدانان به سبب اختلاف کوماهای پرده ها این تعدیل مساوی را بپذیرند یا نپذیرند، کاری که باخ در موسیقی غرب کرد و دیگران پذیرفتند، او نیز در موسیقی ایران اجرا کرد و بر آن روال موسیقیدانان ایرانی در اجرای موسیقی ایرانی ولو باز به ابتذال نزدیک شده یا نشده باشد، اجرای ربع پرده یی می کنند.
او به خاطر سابقه کار نظامی خود بیشتر به «کلنل» معروف بود.
روح الله خالقی از شاگردان او معتقد است :که خدمات کلنل وزیری به موسیقی ایران به حدی است که می توان گفت هیچکس تا کنون در صنایع ظریفه چنین کار مهمی انجام نداده است.
آثار وزیری :
1- آثار بی آواز : به سوی تخت ، مارش ظفر ، مارش ایران ، مارش اصفهان ، بند باز ، دخترك ژولیده ، حاضر باش ، ژیمناستیك موزیكال ، دزدی بوسه ، رقص دختر من و تنها اثر سنفنیك موسوم به سنفونی شوم و آخرین اثر ایشان به نام سنفونی نفت .
2- موسیقی با آواز : این بخش تشكیل می شود از سرودها و ترانه ها مانند : سرودهای پاینده ایران ، سرود مهر ایران و آهنگهایی كه روی شعر شاعران متقدم نهاده است ، مانند : خریدار تو ، شكایت نی ، نیمشب ، و غیره .
3- اپرت ها ، مانند : اپرت دایی كچل ، اپرت گلرخ ، اپرت شوهر بدگمان و غیره .
4- نمایشنامه ها ، مانند : خانم خوابند و نمایشنامه تشك پر غو .
آثار مکتوب :
دستور تار وسه تار (دو جلد) ، دستور ویولون (۲ ج) ، موسیقی نظری (۳ بخش) ، در عالم موسیقی وصنعت (مجموعه خطابهها) ، سرودهای مدارس ، زیبا شناسی در هنر وطبیعت (ترجمه و اقتباس) ، تاریخ عمومی هنر و زیبا شناسی ، سرودها از پندهای سعدی و مجموعه نوشتههای پراکنده (به کوشش سید علیرضا میرعلی نقی) .
▪ دستور تار و تعلیمات موسیقی، چاپ برلن ۱۹۲۲ میلادی
▪ در عالم صنعت، تهران ۱۳۰۴، سرودهای مدارس «از پندهای فردوسی» ۱۳۱۲، عروض نو، ۱۳۱۳، تهران
▪ مقدماتی ۱۳۱۳ تهران،
▪ نظری موسیقی ایرانی و آوازشناسی ۱۳۱۳ تهران،
▪ نظری مفصل موسیقی غربی و آکوردشناسی، ۱۳۱۳ تهران،
▪ آرمنی موسیقی ربع پرده یی «تاریخ تحریر ۱۳۱۴» در دست چاپ، دستور جدید کار ۱۳۱۵، تهران،
▪ دستور ویولن برای دوره مقدماتی، جلد اول، ۱۳۱۵ تهران،
▪ دستور ویولن شامل آوازهای ایرانی، جلد دوم، ۱۳۱۵ تهران،
▪ سرودهای مدارس «از پندهای سعدی» ۱۳۱۶ تهران،
▪ سه پیشاهنگ، ۱۳۱۶ تهران،
▪ خواندنی های کودکان در سه جلد، ۱۳۲۶ تهران،
▪ مرال جنگل، ۱۳۲۸ تهران،
▪ زیباشناسی در هنر و طبیعت چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۲۹،
▪ زیباشناسی تحلیلی اثر پی یر گاستالا ترجمه وزیری، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۲۶،
▪ تاریخ عمومی هنرهای مصور جلد اول، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۲۷،
▪ تاریخ عمومی هنرهای مصور جلد دوم، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۴۶.
وی سرانجام در سال 1358 در بیمارستان جم تهران در گذشت و در مقبره خانوادگی خویش به خاک امانت داده شد.
روحش شاد و یادش گرامی.
ویرایش توسط mahgam : Friday 23 August 2013 در ساعت 10:46 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
Thumbs Up/Down |
Received: 110/0 Given: 294/1 |
وزیری اون حقی را بر گردن موسیقی ایران داره که نیمایوشیج بر گردن شعر نو داره! دست مریزاد.
ویرایش توسط aftaban : Thursday 18 July 2013 در ساعت 06:55 AM
Thumbs Up/Down |
Received: 468/0 Given: 343/0 |
زندگینامه استاد سیاوش زندگانی
یکى از ویولنستهاى خوب شیرین پنجه ى ناحیه جنوب کشور، سیاوش زندگانى است که به سال 1321 خورشیدى در شهر صنعتى آبادان چشم به جهان باز کرد و از همان زمان کودکى خونگرمى مردم جنوب ایران به خصوص خطهى خوزستان را با خود به ارث برد که هنوز هم وقتى شخصى با وى روبرو شود با خوشرویى و خونگرمى که از خصایص مردم آن سامان است مواجه مىگردد.
سیاوش زندگانى، از سن هفت سالگى با نواختن فلوت آشنا شد و پس از دو سال همکارى خود را با رادیو آبادان (شرکت نفت) آغاز کرد، در واقع وى از 9 سالگى همکارى خود را با مؤسسات هنرى کشور شروع نمود که این از استعداد خاص و ویژه این کودک هنرمند بود. وى مدت دو سال همکارى خود را با این رادیو ادامه داد و در ارکسترهاى گوناگون مشغول فعالیت شد و یازده سالگى با ویولن و نواختن آن آشنا شد و در تلویزیون آبادان (کانال 3) هفتهاى یک شب به صورت زنده مشغول تکنوازى و اجراى برنامه گردید، سپس ارکسترى را بوجود آورد و با خوانندگان آماتور شهر آبادان و حومه اقدام به اجراى برنامههاى موسیقى گردید. سیاوش زندگانى، در سن بیست سالگى به تهران آمد و همکارى خود را با سازمان رادیو و تلویزیون ایران آغاز کرد و پس یک سال که از ادامه همکارى وى با این سازمان گذشت، به سمت کارمند دبیرخانه و تهیهکننده موسیقى مشغول کار شد و در ضمن تکنوازى ویولن و اداره ارکستر، آهنگسازى را نیز به عهده داشت. وى آهنگهاى زیبا و جالبى ساخت که اکثراً در تلویزیون ضبط شد و چند آهنگ هم با خوانندگان مختلف در برنامه هاى گوناگون اجرا کرد و در برنامه هاى تکنوازان با گروههاى مختلفى به اجراى برنامه ساخت. على علیشاهى که یکى از علاقمندان موسیقى اصیل ایران است و سالیان متمادى با سیاوش زندگانى دوست می بود درباره وى می گفت: «سالیان درازى است که با سیاوش دوستى دیرینهاى دارم و او را از کودکى می شناسم، او هنوز بیش از 6 سال از سنش نمی گذشت که به موسیقى علاقه پیدا کرد و در شهر خود آبادان به دنبال این عشق در هر کوى و برزن مىگشت تا عاقبت روزى گمشده خود را یافت و با خرید یک فلوت روزها به نواختن آن نزد خود و تقلید از نوازندگان محلى پرداخت و به قدرى تقلید وى در نواختن قوى بود که خیلى زود آهنگها را مثل صاحب و سازنده آن آهنگ مىنواخت و این را من شخصاً از استعداد عجیب و خارقالعاده این هنرمند مىدانم». بعدها که فلوت نتوانست وى را قانع کند، او را به ویولن روى آورد، خالهى او جهت تشویق وى ویولنى براى او خریدارى و آن را به وى هدیه کرد و او از سن هفت سالگى نزد خود شروع به نواختن این ساز کرد و همانطور که قبلاً گفتم قدرت فراگیرى و تقلید قوى که خداوند در نهاد این هنرمند قرار داده توانست خیلى زود چند آهنگ زیبا و خوب روز را فراگیرد و در جشنى که به مناسبت سال تحصیلى در یکى از مدارس آبادان برپا شده بود از وى تقاضاى اجراى برنامه کردند و او این تقاضا را پذیرفت و به اجراى برنامه پرداخت و در واقع این اولین کنسرت سیاوش زندگانى بود که با استقبال زایدالوصفى روبرو شد. هنگامى که مدیر مدرسه از او سؤال مىکند که شما چند وقت است که ساز مىزنید؟او در جواب مىگوید: «حدود چهارماه». مدیر مدرسه قبول نمىکند و خیال مىکند او دروغ مىگوید، لذا سیاوش با حالى پریشان و ناراحت به منزل خاله مىرود و جریان را به او مىگوید، خاله فرداى آن روز به آن مدرسه مىرود و به مدیر مدرسه مىگوید: «که سیاوش راست مىگوید و او نه اینکه حدود چهارماه است که ویولن مىزند، بلکه نه معلمى داشته و نه از روى دفتر نت موسیقى استادى، به چنین مهمى دست یافته است». مدیر مدرسه از سیاوش پس از باخبر شدن این حقیقت دلجویى مىکند و او را مورد ملاطفت و تشویق خویش قرار می دهد. روز به روز آوازه شهرت ساز وى در سراسر آبادان بیشتر می شود تا جایى که مسئولین رادیو آبادان از وى دعوت به عمل آوردند که تا در آن رادیو با ایشان همکارى نماید و او این دعوت را پذیرفت و سالیانى با این رادیو همکارى کرد. زمانى بود که هنرمند ارجمند پرویز یاحقى همراه ایرج و تنى چند از هنرمندان مقیم تهران به آبادان آمده بودند به پرویز یاحقى خبر می دهند که هنرمندى در این شهر است بنام سیاوش زندگانى که سبک و سیاق نوازندگى او نظیر شما مىباشد. آقاى یاحقى اظهار علاقه مىکند که ساز وى را بشنود و سیاوش را به پرویز یاحقى معرفى می کنند و او در حضور یاحقى شروع به نواختن قطعاتى در مایه هاى مختلف موسیقى ایرانى می کند، پرویز یاحقى از نوازندگى وى خرسند می گردد و کارتى به وى میدهد که به تهران جهت اجراى برنامه در رادیو بیاید و او این دعوت را به کمال میل می پذیرد و پس از چندى به تهران می آید ولى مسئولین وقت رادیو و جوى که در آن زمان بر فضاى آن دستگاه حاکم بود و جز به آشنایان و نظرکردگان خود امکان فعالیت را نمىدادند به این جوان بااستعداد و هنرمند را هم ندادند و با اصرار چند نفر از انسانهاى خوشقلب که بالاخره در مقابل آدمهاى بدطینت در هر کجا وجود دارند، به او می گویند: «خوب حالا که شما از شهر دورى مثل آبادان آمدهاید بروید حدود 2 دقیقه وقت براى شما در نظر گرفتهایم در برنامه ى شما و رادیو بنوازید».
و او قطعهاى در شوشترى می نوازد که بسیار مورد توجه حضار قرار می گیرد و همین دو دقیقه وى را در عرصه موسیقى و به دوستان و دوستداران این هنر شناساند و همکارى وى با خوانندگان بزرگ وقت آغاز گشت. لازم به یادآورى است که سیاوش زندگانى به نواختن کمانچه نیز وارد و یکى از کمانچه کشهاى خوب و زبردست بود»
قدرت تکنیکی و تسلط به ساز ویولن آقای زندگانی بسیار در سطح بالا بود شاید نسبت به تمامی نوازندگان هم دوره و قبل خودش پر تکنیکتر و کارکشته تر بود. در لطافت ساز طبیعتا پرویز یاحقی حرف دیگری را میزند و جمله بندیهای با معنایی دارد اما در اجراهای زنده و کنسرتی سیاوش زندگانی قدرت مانور بسیار بالایی داشت و واقعا در سطح بسیار عالی خوانندگانی مثل مهستی و هایده رو هدایت میکرد.
ایشون گوش بسیار قوی داشتند، سیاوش زندگانی کاملا متکی بر گوش خود بود. در یک مهمانی خصوصی که ایشون حضور داشتند قطعه ای رو که هرگز نزده و نشنیده بود چنان با تکنیک ایرانی نوازی یعنی اون شیرین کاریها و پرکردن های صدا بقدری خوب همراهی کرد و بقدری قشنگ حس خواننده رو گرفت و باز بقدری عالی جملات شعر رو به فوریت از طریق گوش نواخت که باید همین جا به حق گفت که ایشون برای بزم و اینچنین اجراهای بداهه ای ساخته شده بود. در همراهی کردن کم نظیر هست و پر انرژی مینواخت.![]()
استاد زندگانی در ساعت 23:30روز چهارشنبه 2 اردیبهشت 1382 (2003) میلادی در گذشت. و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شدند. ایشان بهنگام مرگ 61سال داشتند.
. از آخرین یادگارهای وی آلبوم خاطره که با تنظیم و بازسازی زنده یاد سیاوش زندگانی میباشد. وی با استادان بزرگ ویلن چون پرویز یاحقی ، اسدالله ملک و حبیب الله بدیعی هم دوره بود. از او دو فرزند بنامهای امید زندگانی و امین زندگانی بجای مانده است که بازیگران جوان سینما و تلویزیون هستند
در پایان اثری رو تقدیم میکنم که اسدالله ملک به سبک سیاوش زندگانی نواخته است. اشخاصی که به سبک سیاوش زندگانی و ریزه کاریها و تحریرهای ریز و آمیخته شده ایشون آشنایی دارند و گلیسه ها و تحریرهای گردشی ویبره دار حتما از شنیدن چنین قطعه ای از اسدالله ملک شگفت زده خواهند شد. قطعه ای در برنامه شما و رادیو به همکاری هایده و فرهنگ شریف و اسداله ملک در مایه دشتی.
http://wdl. persiangig. com/pages/download/? dl=http://payam-malek. persiangig. com/audio/haydeh_malek%20%28be%20sabke%20zendegani%29. mp3
ویرایش توسط mahgam : Saturday 20 July 2013 در ساعت 10:06 AM
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)