0
«ديوانگي»
گفت مجنون صورتي با من شبي
عاقل است از عاقلي مجنون شده
گفت خود ديوانگي بگزيده است
شرط مجنون بودن اول عاقليست
گفت مجنون باش و دنيا بين به كام
در جنون دنيا بهشتِ زندگيست
گفت عاقل حرسِ دنيا ميخورد
گفت مجنون نان از دل ميخورد
گفت دنيا كِي بود وفقِ مراد
انتظار از زندگي ديوانگيست
گفت عاقل پير دنيا ميشود
درك زشتيها عذابِ زندگيست
گفت با من، عقل ظالم حاكميست
بندگي عقل اصل بردگيست
گفت عقل عمري عذابم داده بود
عقل از كف دادم اين آزادگيست
مصطفي نوح ـ 7/1/89
علاقه مندي ها (Bookmarks)