0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
دوستان شر ح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بي سرو ساماني من گوش کنيد
گفت وگويمن و حيراني من گوش کنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا کي
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا کي
روزگاري من و دل ساکن کويي بوديم
ساکن کوي بت عربدهجويي بوديم
عقل و دين باخته، ديوانهي رويي بوديم
بستهي سلسلهي سلسله مويي بوديم
کس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يک گرفتار از اين جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پرشکنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت
اول آن کس که خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او
بسکه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پرگشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کي سر برگ من بي سر و سامان دارد
چاره اينست و ندارم به از اين راي دگر
که دهم جاي دگر دل به دلآراي دگر
چشم خود فرش کنم زير کف پاي دگر
بر کف پاي دگر بوسه زنم جاي دگر
بعد از اين راي من اينست و همين خواهدبود
من بر اين هستم و البته چنين خواهدبود
پيش او يار نو و يار کهن هر دو يکيست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يکيست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دويکيست
نغمهي بلبل و غوغاي زغن هر دو يکيست
اين ندانسته که قدر همه يکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنين است پي کار دگر باشم به
چند روزي پي دلدار دگر باشم به
عندليب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمهي گلزار دگر باشم به
نوگلي کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاريهست
ميتوان يافت که بر دل ز منش ياري هست
از من و بندگي من اگر اشعاري هست
بفروشد که به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر کسي
بندهاي همچو مرا هست خريدار بسی
مدتي در ره عشق تو دويديم بس است
راه سد باديهي درد بريديم بس است
قدم از راه طلب باز کشيديم بس است
اول و آخر اين مرحله ديديم بس است
بعد از اين ما و سرکوي دلآراي دگر
با غزالي به غزلخواني و غوغاي دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
وين محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است اين ، برود چون نرود
چند کس از تو و ياران تو آزرده شود
دوزخ از سردي اين طايفه افسرده شود
اي پسر چند به کام دگرانت بينم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم
مايه عيش مدام دگرانت بينم
ساقي مجلس عام دگرانت بينم
تو چه داني که شدي يار چه بي باکي چند
چه هوسها که ندارند هوسناکي چند
يار اين طايفه خانه برانداز مباش
از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش
ميشوي شهره به اين فرقه همآواز مباش
غافل از لعب حريفان دغا باز مباش
به که مشغول به اين شغل نسازي خود را
اين نه کاريست مبادا که ببازي خود را
در کمين تو بسي عيب شماران هستند
سينه پر درد ز تو کينه گذاران هستند
داغ بر سينه ز تو سينه فکاران هستند
غرض اينست که در قصد تو ياران هستند
باش مردانه که ناگاه قفايي نخوری
واقف کشتي خود باش که پايي نخوري
گر چه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دلآزرده و آزرده دل از کوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت
حاش لله که وفاي تو فراموش کند
سخن مصلحتآميز کسان گوش کند
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
Heaven
Heaven, where the streets are made of gold,
Heaven, where you never age or grow old
Heaven, where lifes secrets unfold
Heaven, where the secrets are told
Heaven, where flowers grow wild
Heaven, once again your a child
Heaven, the weathers always warm and mild
Heaven, where wings lay open in piles
Heaven, where we are free
Heaven, cant you see
Heaven, its for you and for me
Heaven, when we are free.
savannah allison
بهشت
،بهشت ،جایی که خیابان ها ازطلاساخته شده اند
بهشت ،جایی که توهرگزمسن یاپیرنمی شوی
بهشت ،جایی که رازهای زندگی آشکارمی شوند
بهشت ،جایی که رازها گفته می شوند
بهشت ،جایی که گلهای وحشی می رویند
بهشت ،یک بار دیگرتوکودک می شوی
بهشت ،هواهمیشه گرم ومعتدل است
بهشت جایی که بالها در تودهایی (از مه) باز می شوند(به پرواز در می آیند)
بهشت ،جایی که ماآزاد هستیم
بهشت ،نمی توانی ببینی ؟
بهشت ،این برای من وبرای توست
بهشت وقتی است که ماآزادهستیم
ویرایش توسط kaka : Wednesday 23 January 2008 در ساعت 01:11 PM دلیل: اضافه کردن معنی
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار.
اسمان مکثی کرد رهگذر ساخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت کوچه باغی ست که از خوابه خدا سبز تر است و در ان عشق به اندازه پر های صداقت اب ست.
می روی تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ سر به در می ارد پس به سمتگل تنهایی می پیچی
دو قوم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گرد
در صمیمیت صیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی میبینی رفته از کا جه بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست کجاست.
سپهری
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
بـايد خـريدارم شـوی تـا مـن خـريدارت شوم
وز جان و دل يارم شوی، تا عاشق زارت شوم
من نـيستم چـون ديگران بـازيچه ی بازيگران
اول به دام آرم تـورا، وان گـه گـرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
نسل من جا مانده از تاريخنسل من آتشفشان خفته در خاکستر خويش است
نسل من در آستان خفتن و مرگ است
نسل من باروت نم دار است
نسل من يک ناقص الخلقه ست
نسل من خسته ست
نسل من ديگر نميداند چه بايد کرد
نسل من هر جا که سايد دست, ريشه پوسيده ست
نسل من آوازهايش گم شده
نسل من آوازهاي نسل ديگر را مثال طوطي بي مغز مي خواند
نسل من در فاصل فرهنگ مي ميرد
نسل من آهش گريبان گير خود گشته
نسل من در تار و پود دفتر تاريخ قرباني ست
نسل من معتاد يک منجي ست
نسل من اي نسل من٫ موعود ما واهي ست
نسل من همزاد تنهايي ست
نسل من ميبيند اما ...
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
رفته بودم لب حوض
تا ببینم شاید عکی تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب آمد لاب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد.
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور در شت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می امد دل او پشت چین های تغافل میزد
چشم ما بود
روز نی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است.
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
سپهری
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من
شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد
و خاصيت عشق اين است
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
دوستان محترم می تونید اشعارزیبایی روهم که دیدید درتاپیک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] قرار بدید.
ممنون .
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
عراقی
ویرایش توسط Kamanche : Wednesday 23 January 2008 در ساعت 05:04 PM
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
به حق صحبت ديرين که هيچ محرم راز
به يار يک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز کلک صنع و يکي
به دلپذيري نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کانات آرند
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد
دريغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هواي ديار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر اميدوار ما نرسد
چنان بزي که اگر خاک ره شوي کس را
غبار خاطري از ره گذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامگار ما نرسد
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
بنال ای نی که من غم دارم امشب
نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چیزم زیادی میکند حیف
که یار از این میان کم دارم امشب
چو عصری آمد از در گفتم ای دل
همه عیشی فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام غمگین
ببام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره امدر سینه افروخت
ببین آه دما دم دارم امشب
بدل جشن و عروسی وعده کردم
ندانستن که ماتم دارم امشب
در آمد یار و گفتم دم گرفتیم
دمم رفت و همه غم دارم امشب
بامیدی که گل تا صبحدم هست
بمژگان اشک شبنم دارم امشب
مگر آبستن عیسی است طبعم
که بر دل بار مریم دارم امشب
سر دل کندن از لعل نگارین
عجب نقشی بخاتم دارم امشب
اگر رویین تنی باشم به همت
غمی همتای رستم دارم امشب
غم دل با که گویم شهریارا
که مرحومش ز محرم دارم امشب
این شعر از شهریار هستش که من خیلی خیلی دوستش دارم . امیدوارم شما عزیزان هم خوشتون بیاد.
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
دگر درمان دردش دیر شد دل
چه زود از سیر عالم سیر شد دل
دل پیران جوان دیدم ولی من
جوان بودم که ناگه پیر شد دل
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
ببار ای ابر بها
ببار ای ابر بهار با دلم به هوای زلف یار
دادو بی داد از این روزگار
ماه و دادن به شب های تار ای بارون
ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار
در شب تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون.
دلم خون شد خون ببار بر کوه و دشت وهامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به پای عاشقای بیمزار
ای بارون.
ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شب های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار.
دلم خون شد خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار
دلم خون شد خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به پای عاشقای بیمزار .
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
شبها به ماه دیده تو را یاد می کنم
با مه فسانه گفته و فریاد می کنم
شاید تو هم به ماه کنی ماه من نگاه
با این خیال خاطر خود شاد می کنم
Thumbs Up/Down |
Received: 4/0 Given: 0/0 |
تو که نازنده بالا دل ربایی
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به ما گویی که سر گردون چرایی سر گردون چرایی؟؟
بمیرم تا تو چشم تر نبینی دل ربا
شراره آه پر آذر نمیبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم که از ما رنگ خاکستر نبینی.
دادو بیداد.
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرده تابان از که جوید
دریغا نیست هم دردی موافق که بر بخت بدم خش خش بموید
گل حسرت فراموشم نکرده است
وگر خار از گورم بروید.
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ...
با قلم نقشحبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ...
تک درختی دربیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ...
عکس یک خنجر زپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ...
راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش ...
عکس حیدر درکنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن ...
در بیابان بلا،تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی و محنت بکش ...
فکر کرد و چهار قبرخاکی از طه کشید
گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم ...
گریه کرد آهی کشید وزینب کبری کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ...
عکس مهدی راکشید وبه چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین..
گفت این یک را ببایدخالق یکتا کشید
ویرایش توسط kaka : Sunday 9 March 2008 در ساعت 03:55 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)