0
بازگشت
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپياده آمده بودم، پياده خواهم رفتطلسم غربتم امشب شكسته خواهدشدو سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشدو در حوالی شبهای عيد، همسايه!صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه!همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفتو كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفتمنم تمام افق را به رنج گرديده،منم كه هر كه مرا ديده، در گذر ديدهمنم كه نانی اگر داشتم، از آجر بودو سفرهام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بودبه هرچه آينه، تصويری از شكست من استبه سنگ سنگ بناها، نشان دست من استاگر به لطف و اگر قهر، می شناسندمتمام مردم اين شهر، می شناسندممن ايستادم، اگر پشت آسمان خم شدنماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شدطلسم غربتم امشب شكسته خواهد شدو سفرهام كه تهی بود، بسته خواهد شدغروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپياده آمده بودم، پياده خواهم رفتچگونه بازنگردم، كه سنگرم آنجاستچگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاستچگونه باز نگردم كه مسجد و محرابو تيغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاستاقامه بود و اذان بود آنچه اينجا بودقيام بستن و الله اكبرم آنجاستشكسته بالی ام اينجا شكست طاقت نيستكرانهای كه در آن خوب می پرم، آنجاستمگير خرده كه يك پا و يك عصا دارممگير خرده، كه آن پای ديگرم آنجاستشكسته می گذرم امشب از كنار شماو شرمسارم از الطاف بی شمار شمامن از سكوت شب سردتان خبر دارمشهيد دادهام، از دردتان خبر دارمتو هم به سان من از يك ستاره سر ديدیپدر نديدی و خاكستر پدر ديدیتويی كه كوچهء غربت سپردهای با منو نعش سوخته بر شانه بردهای با منتو زخم ديدی اگر تازيانه من خوردمتو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردماگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشتو چند بتهء مستوجب درو هم داشتاگرچه تلخ شد آرامش هميشهء تاناگرچه كودك من سنگ زد به شيشهء تاناگرچه متهم جرم مستند بودماگرچه لايق سنگينی لحد بودمدم سفر مپسنديد نااميد مراولو دروغ، عزيزان! بحل كنيد مراتمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفتپياده آمده بودم، پياده خواهم رفتبه اين امام قسم، چيز ديگری نبرمبهجز غبار حرم، چيز ديگری نبرمخدا زياد كند اجر دين و دنياتانو مستجاب شود باقی دعاهاتانهميشه قلك فرزندهايتان پر بادو نان دشمنتان ـ هر كه هست ـ آجر باد
علاقه مندي ها (Bookmarks)