-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 12 July 2008
# ADS
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
0
پل الوار» در سال ۱۸۹۵ در سنت دنى به دنيا آمد. اما درست در اوج جوانى و كمى پس از ازدواج با» گالا راهى جنگ شد و به عنوان پرستار در خط مقدم جبهه مشغول به خدمت شد. اين تجربه و صحنه هاى دردناكى كه از جنگ جهانى اول با آنها روبه رو شده بود الهام بخش مجموعه شعرى با عنوان «وظيفه و نگرانى» (۱۹۱۷) گشت. در حدود سال هزار و نهصد و بیست و چهار«الوار» ناگهان ناپديد مى شود به طورى كه دوستان او و همسرش از زنده بودن او قطع اميد مى كنند ولى او پس از هفت ماه با مجموعه شعر «مردن
از نمردن» بازمى گردد و نشان مى دهد كه از يادبردن زمان را دوست دارد. پس از آن «پايتخت درد» و عشق شعر است» (۱۹۲۶ و ۱۹۲۹) را در مسير سوررئاليسم منتشر مى كند. البته الوار از آن جمله» شاعرانى نيست كه كلمه و افكار خود را در خدمت مكتب يا جنبش خاصى قرار دهد. هدف اصلى او به همراه تجربيات تلخ جنگ، همواره بر شعرش سايه افكنده است. او سعى دارد بدى ها و نااميدى ها را از بين ببرد، با آنها درگير شود و زندگى و دنياى خواننده را تغيير دهد. شعر انحنای چشم هایت از معروف ترین اشعارعاشقانه الوار و از مجموعه پایتخت درد انتخاب شده است.
انحنای چشمهایت
،انحنای چشمهايت دلم را دوره میكند
،حلقهای از رقص و قرار
،هالهی زمان، گهوارهی التجای شبانه
تمام عمر رفته را به ياد ندارم
. از آنكه چشمهايت هميشه مرا نديدهاند
،آن دو برگ آفتاب، آن حبابهاي شبنم
،نيستان باد، دو لبخندهی عطرآگين
،دو بال گشوده كه جهان را از نور آكنده اند
،دو قايق كه بارشان آسمان و درياست
،دو غوغاگر، دو چشمهی رنگ
،دو رايحه سر برآورده از بيضهی فلق
آرميده همچنان بر كهكشان
دنيا تمام به زلال چشمهای تو بسته است
آنسان كه آفتاب به بیگناهی
. و تمام خون من جاری در آن نگاه است
****
ویرایش توسط fanoos : Saturday 12 July 2008 در ساعت 11:28 PM
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
4 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
0
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
پلالوار
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
0
آزادی
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.
روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.
بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.
بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.
بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها
بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را.
بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را.
روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را.
روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایقها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را.
روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را.
روی اشکال نورانی
بر زنگ رنگها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را.
بر کوره راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پُر
می نویسم نامت را.
روی چراغی که بر می افروزد
بر چراغی که فرو می رد
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را.
بر میوه ی دوپاره
از آینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را.
روی سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را.
بر آستان درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر سیل آتش مبارک
می نویسم نامت را.
بر هر تن تسلیم
بر پیشانی یارانم
بر هر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را.
بر معرض شگفتی ها
بر لبهای هشیار
بس فراتر از سکوت
می نویسم نامت را.
بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوس های به گِل تپیده ام
بر دیوار های ملال ام
می نویسم نامت را.
بر ناحضور بی تمنا
بر تنهایی برهنه
روی گامهای مرگ
می نویسم نامت را.
بر سلامت بازیافته
بر خطر ناپدیدار
روی امید بی یادآورد
می نویسم نامت را.
به قدرت واژه ای
از سر می گیرم زندگی
از برای شناخت تو
من زاده ام
تا بخوانمت به نام:
آزادی.
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Monday 11 August 2008
#14
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از kaka به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 13 August 2008
#15
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:
-
Wednesday 13 August 2008
#16
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)