0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
درد من تنهايي يك لحظه نيست
يا كه ماندن در كنار جاده بي انتها
درد من درد دل وتنهايي است
درد آن رسواي شهر خالي است
درد آن جسمي كه از صبح تا غروب
در پي يك لقمه ي نان مي دويد
انتهاي روز دستش خالي است
درد ظلمت سخت نيست
درد غربت درد نيست
درد آن است كه تو شرمنده طفلت شوي
درد من اين است باور مي كنيد
عمري اندر حسرت يك لقمه نان
عمري اندر آرزوي لحظه ايي آرام وخواب
درد من درد تمام مردم بيچاره است
درد من درد دو چشم اشك بار كودك بي مادر است
در سياه سرد زمستاني غريب
در ميان كوچه تاريك ونمناك زمين
دم به دم مادر تقاضا مي كند
درد من يك خانه خالي ز روحي آدميست
درد من مرگيست عظيم در خياباني غريب
حال ميداني كه درد من چيست باور مي كنم
درد من درد تمام مردم بيچاره است
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 45/0 Given: 0/0 |
آخی شعرای قشنگی گذاشتی .. مرسی
تو بخشهای دیگه ام هم منتظرتونیم
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
چه بگویم به تو ای رفته ز دست
شدم از مستی چشمان تو مست
شده ام سنگ پرست
مرگ بر آنکه دلش را به دل سنگ تو بست
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
باشد! سکوت کن گل گندم! سکوت کن
از ترس قصه سازي مردم سکوت کن
باشد غرور من که برايت عزيز نيست
بي هيچ زحمتي به تبسّم سکوت کن
از ياد برده اي نکند آن گذشته را؟
کوي بهشت، آن در هشتم؛ سکوت کن
اينجا ميان اين مه سردي که حاکم است
ساعات و کوچه ها گم و من گم؛ سکوت کن
حوّا سقوط کرد و زمين نعره اي کشيد
امّا تو باز هم -گل گندم! - سکوت کن
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
بي تو چون شب ها ديگر
امشب آرامي ندارم
در سكوت كوچه تو
نيمه شب ره مي سپارم
آن زمان اين كوچه هر شب
كوچه ميعاد ما بود
بر لب ما تا سحرگه
قصه فرداي ما بود
اين زمان افكنده برما
سايه، ديوار جدايي
اي خدا آخر كجا رفت
روزگار آشنايي
اي كوير سينه من
بوته هاي آتشت كو
در شب سرد جدايي
شعله هاي سركشت كو
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
دوستان عزیز
ببخشید که من تو این تاپیک خیلی پست ارسال می کنم
آخه واقعا ادبیات ما شعرهای زیبا زیاد داره ئ نمیشه تعدادی کمی از اونها رو انتخاب کرد.
چون اکثر شعرهای فارسی زیبا هستند.
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
هر کس بد ما به خلق گوید
ما چهره به غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 2/1 Given: 0/0 |
مرداب اتاقم کدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگهایم می شنیدم
زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت
این تاریکی طرح وجودم را روشن می کرد
در باز شد و او با فانوسش به درون وزید
زیبایی رها شده ای بود
و من دیده به راهش بودم
رویای بی شکل زندگی ام بود
عطری در چشمم زمزمه کرد
رگ هایم ازتپش افتاد
همه رشته هایی که مرا به من نشان می داد
در شعله فانوسش سوخت
زمان در من نمی گذشت
شور برهنه ای بودم
او فانوسش را به فضا آویخت
مرا در روشن ها می جست
تار و پود اتاقم را پیمود
و به من ره نیافت
نسیمی شعله فانوسش را نوشید
وزشی گذشت
ئ من در طرحی جا می گرفتم
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می شدم
پیدا برای که ؟
او دیگر نبود
ایا باروح تاریک اتاق آمیخت ؟
عطری در گرمی رگ هایم جا به جا می شد
حس کردم با هستی گمشده اش مرا می نگرد
من چه بیهوده مکان را می کاوم
آنی گم شده بود
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج ببر هيچ مگو
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
من،ازاین شاخه تا آن شاخه را،
پریدن نمی دانم
بالهای معصومیت من،تزئینی است!
آه،چه پرپیچ وخم شد
در ابتدای سفر ،مقصد پیدا بود!
آی، به مقصد رسیدگان،
از کدام سو رفتید؟
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
عاشق این شعر شهریارم !
(نی محزون )
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چه ها میبینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحـت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمهی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینهی بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانهکن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبهی طوفانزده سر خواهی زد
ای پرستو که پیامآور فروردینی
شهریارا اگر آئین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آئینی !
ویرایش توسط kaka : Sunday 16 November 2008 در ساعت 07:54 PM
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
در من غم بيهودگيها مي زند موج
در تو غرور از توان من فزونتر
در من نيازي مي كشد پيوسته فرياد
در تو گريزي مي گشايد هر زمان پر
***
اي كاش در خاطر گل مهرت نمي رست
اي كاش در من آرزويت جان نمي يافت
اي كاش دست روز و شب با تار و پودش
از هر فريبي رشته عمرم نمي بافت
***
انديشه روز و شبم پيوسته اين است
((من بر تو بستم دل ؟
دريغ از دل كه بستم
افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم
در پاي بتهائي كه بايد مي شكستم
***
اي خاطرات روزهاي گرم و شيرين
ديگر مرا با خويشتن تنها گذاريد
در اين غروب سرد دردانگيز پائيز
با محنتي گنگ و غريبم واگذاريد
***
اينك دريغا آرزوي نقش بر آب
اينك نهال عاشقي بي برگ و بي بر
در من،
غم بيهودگيها مي زند موج
در تو،
غروري از توان من فزونتر
مصدق
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
دلم در حلقه غمها نشسته
زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز عشق عاشقانه ست
تو را می خواهم و اینها بهانه ست
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 7/1 Given: 0/0 |
دلتنگی نه از نبود توست...!
...!
دلتنگی از وجود تو از حضور توست
دلتنگی از نبود من در وجود توست
من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آیداگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
خوش آمديد بستني؟ گلاسه؟ يا... چايي؟
ومن تمام حواسم به ميز بالايي...
کمي سکوت وهرهر ... کسي به من خنديد
اشاره کرد به يک صندلي که-مي آيي؟
... زني که پا به دلم زد درست شکل تو بود
سکوت کرد و پرسيد-قهوه يا چايي؟
عجب شباهت تلخي... نه؟... قهوه ترجيحآ
ـ زني که پا به دلت زد؟! عجب معمايي!...
کمي گذشت و فنجان قهوه خالي شد
که گفت: -فال بگيريم مرد رويايي...
- من اعتقاد به فال ...
هي پسر تو معرکه اي ...
ببين چه فال تميزي! تو روح دريايي
زني که پا به دلت زد به فکر ساحل بود
به فکر لنگر يک کشتي مقوايي
که نا خداي هوس روي عرشه ي شهوت
سکان به دست بتازد به سوي رسوايي
براي کودکيش هيچ کس ترانه نخواند
براي کودک فردا نخواند لالايي
و روح يائسه اش...
- نه!! جوان تر از من بود
- و روح يا ئسه اش را کشاند هر جايي
... همين که محو نگاهش شدم کمي ترسيد
نگاه کرد به فنجان: - پسر کجاهايي؟
بلند شد برود ـ با اجازه! ديرم شد ...
-نمي شود نروي؟
-نه!
-دوباره مي آيي؟
نگاه کرد به چشمم ... دوباره يک لبخند
ببين! کجا؟ نروحالا ...
سکوت... تنهايي ...
كاوه بهبهاني
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
خسته ام از آرزوها،آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری ...
قیصر امین پور
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)