0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
غم نخور! هم روزگارم! من هوای تو ر ُ دارم!
واسه چاردیوار ِ قلبت، صد تا پنجره میارم!
غم نخور! زیبای خفته! ناامیدی حرف ِ مفته!
رنگ عوض می کنه این شب، با غزل های نگفته!
نگو خیلی وقته این جا، کسی فردا رُ ندیده!
توی پولک ِ لباست، صد تا فانوس ِ امیده!
چرخ ِ تو، وقت می رقصی! میشکنه چرخ ِ فلک رُ!
تازه می کنه دوباره، خبرای قاصدک رُ!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ!
غم نخور! همیشه روشن! رخوت ُ بگیر از این تن!
خون ِ زندگی ر ُ بسپار، به رگِ ترانه ی من!
غم نخور! همدست ِ خسته! شب پره از پیله رسته!
مرغ ِ عشق ِ این ولایت، دوباره قفس شکسته!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
بعید ترین رؤیاها هم حقیقت دارن!
حتا اگه تعریف کردن ِ بعضیاشون،
سرِ آدمُ به باد بده!
رؤیای بچه گی ِ پاسبون ِ سر ِ چهاراه
داشتن ِ یه سوت سوتک بوده،
ناظم ِ دبستان ِ ما
دلش می خواسته هیتلر بشه،
و اون زن ِ اون کاره ی خیابونْ
شبا خواب ِ سوفیالورنُ می دیده!
بعضی وقتا،
فکر کردن به آفتاب
آدم ُ بیشتر از خود ِ آفتاب گرم می کنه!
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
دوباره به آفتاب سلامی دوباره دادم!
سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی،
که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند!
سلام می کنم به چراغ،
به «چرا» های کودکی،
به چالهای مهربان ِ گونه ی تو!
سلام می کنم به پائیز ِ پسین ِ پروانه،
به مسیر ِ مدرسه،
به بالش ِ نمنک،
به نامه های نرسیده!
سلام می کنم به تصویر ِ زنی نِی زن،
به نِی زنی تنها،
به آفتاب و آرزوی آمدنت!
سلام می کنم به کوچه، به کلمه،
به چلچله های بی چهچه،
به همین سر به هوایی ِ ساده!
سلام می کنم به بی صبری،
به بغض، به باران،
به بیم ِ باز نیامدن ِ نگاه ِ تو...
باورکن من به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام ِ سر سری راضیم!
آخر چرا سکوت می کنی؟
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
از دل برود هر آنکه از...
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد،
می خواهم بگویم : سلام!
اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
می خواهم از بی پناهی ِ پروانه ها برایت بگویم!
از کوچه های بی چراغ!
از این حصار ِ هر ور ِ دیوار!
از این ترانه ی تار...
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،
به گوشت نمی رسید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
آخر این رسم و روال ِ رفاقت است،
که دی نیمه راه ِ رؤیا رهایم کنی؟
می دانم!
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان ِ دستم بیشتر نیست!
یکیشان همان شاعری که گمان می کرد،
در دوردست ِ دریا امیدی نیست!
می ترسیدم - خدای نکرده ! -
آنقدر در غربت ِ گریه هایم بمانی،
تا از سکوی سرودن ِ تصویرت سقوط کنم!
اما آمدی!
بانوی همیشه ی نجات و نجابت!
حالا دستهایت را به عنوان امانت به من بده!
این دل ِ بی درمان را که در شمار ِ عاشقان ِهمیشه می گنجانم،
انگشتانم،
برای شمردنشان
کم می اید
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
فقط فرض کن!
فرض کن پک کنی برداشتم
و نام تو را
از سر نویس ِ تمام نامه ها
و از تارک ِ تمام ترانه ها پک کردم!
فرض کن با قلمم جناق شکستم!
به پرسش و پروانه پشت کردم
و چشمهایم را به روی رویش ِ رؤیا و روشنی بستم!
فرض کن دیگر آوازی از آسمان ِ بی ستاره نخواندم،
حجره ی حنجره ام از تکلم ترانه تهی شد
و دیگر شبگرد ِ کوچه ی شما،
صدای آواز های مرا نشنید!
بگو آنوقت،
با عطر ِ آشنای این همه آرزو چه کنم؟
با التماس این دل ِ در به در!
با بی قراری ٍ ابرهای بارانی...
باور کن به دیدار ِ اینه هم که می روم،
خیال ِ تو از انتهای سیاهی ِ چشمهایم سوسو می زند!
موضوع دوری ِ دستها و دیدارها مطرح نیست!
همنشین ِ نفسهای من شده ای! خاتون!
با دلتنگی ِ دیدگانم یکی شده ای
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
عاشقانه تر از این باش رفیق هق هق !
شاعرانه تر از این باش ! همیشه عاشق!
من رو از کهنگی این شب ممتد کم کن !
واسه زخم بی کسیم نگاهتو مرهم کن !
پا به پای نفسم باش ! رفیق پرسه !
کوچه حتی از خیال رفتنت می ترسه !
دل خونه از غم نبودنت میگریه!
بی تو اطلسی تو گل خونه ی بخ می میره!
هم دم خلوت من باش! رفیق رویا!
بذار این هوای عاشقی بمونه با ما!
کاری کن ستاره از حضور تو روشن شه!
بودنت بهانه ی ترانه های من شه !
بگو تا آخر این ترانه با من یاری
بگو می گیری من از این شب تکراری
من تموم آرزوهام به تو می بخشم
تازه می شم اگه دستاتو به من بسپاری...
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
یه نامه از تو یه نامه از من
خیلی قشنگه این دل سپردن
یه جمله از تو یه جمله از من
میدونی سخته دور از تو بودن
نامه به نامه تو رو شناختم
دل به تو بستن دل به تو باختن
طرح یه رویا هنوز باهامه
که جا بشم تو پاکت نامه !
بیام از این جا تا تو! دیگه بمونم با تو!
فدا بشم چشماتو دستاتو حرفاتو!
یه نامه از تو یه نامه از من
بذار شبه من روشن شه روشن!
یه جمله از تو یه جمله از من
فاصله ها رو با بوسه بشکن!
تا کی بخونم نامه ات رو از سر؟
کی میرسی به نامه ی آخر؟
می خوام همیشه پیشت بمونم
به جای نامه تو رو بخونم !
ویرایش توسط MonaLisa : Sunday 15 February 2009 در ساعت 03:27 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)