مرزهاي واقعيت و خيال!
ريشه يابي يا ريشه تراشي ؟
نظريه توطئه
دكتر عبدالكريم سروش نظريه توطئه را چنين تعريف كرده است:در تاريخ فلسفه سياسي يك نظريه به نام نظريه توطئه وجود دارد. فيلسوفان سياسي به ما آموختهاند كه از منحطترين بينش هاي سياسي اين است كه آدمي تصور كند جهان و تاريخ به دست چند نفر توطئهگر ميچرخد. وجود توطئهگران در جهان را نميتوان انكار كرد، اما فرق است ميان اينكه بگوئيم توطئهگران يكي از عوامل موثر حيات جمعي هستند و ميان اينكه بگوئيم همه چيز حيات سياسي به دست توطئهگران و به تدبير سوء آنان ميچرخد(روشنفكري و دينداري)
نظراً و عملاً نظريه واحدي را ترويج ميكنند كه عبارت است از هيچكاره بودن همگان و همه كاره بودن چند صحنهگردان و توطئه گر.) جنايتكاران و سررشتهداران اصلي تاريخ اينها هستند كه معمولاً فراماسون ها و يهوديان و ليبرال ها از كار در مي آيند، يعني درست همه آنهايي كه فاشيستها با آنها دشمناند(روشنفكري و دينداري)
انهدام و غارت انجمن اخوت - محمد حسيني -پاراگراف آخر :
در مجموع ، گرچه
دليل و مدرك مستدل و مستندي دائر بر
تعلق خاطر و
پيوستگي ظهيرالدوله با فراماسونري ارائه
نشده است اما در خور تامل است كه اين انجمن بعدها به صورت مركز لژ بيداري ايران در آمد(3) (3-منبع رجال بامداد، ج2 ص370) .
نويسنده مقاله فوق پس از سي و چند صفحه مقاله منبع را از رجال بامداد ذكر ميكند . بگذريم از اينكه نوشته هاي چپ و راست امروزي در انواع و اقسام كتابهاي شكلات پيچ تا چه حد ميتونه بر اساس منبع باشه ، هنوز همين مدرك جعلي فلان وزير خودمون را فراموش نكرده ايم .
يا اين يكي را بخوانيد :
((علي خان ظهيرالدوله قاجار)) داماد ناصرالدين شاه كه جانشيني صفي عليشاه را
يافته بود، با تاسيس اين انجمن در پوشش يك خانقاه پيوند فراماسونرهاي مشهوري چون تقي زاده با اديبان و هنرمنداني چون ملك الشعراي بهار- ابوالحسن خان صبا – رهي معيري – درويش خان – ايرج ميرزا – محمد حسين لقمان ادهم – روح الله خالقي – فروغ فرخ زاد – سعيد نفيسي و ... را برقرار كرد و كوشيد تاثير مورد فراماسونرها را برآنان جديت بخشيد .
توضيحات بيشتر مطالب را ميتونيد از طريق دايي جان ناپلئون مشاهده بفرماييد كه در ذيل بخشي از آن عينا نقل ميگردد :
البته فراماسونري از اينجا آغاز نشده بود در اصل از مدرسه دارالفنون آغاز شده بود كه چه كسي ان را برپا كرد همين امير كبير خودمون كه با در دست داشتن در قدرت و صدر اعظمي و حالا همسر اين آقاي امير كبير چه كسي است ؟
عزت الدوله خواهر ناصرالدين شاه و دختر محمد علي شاه
حالا استاد و همين صدر اعظم ما كيه ؟ميرزا ابوالقاسم قائم مقام كه استاد يا معلم پسران وليعهد عباس ميرزا است طبقه خواص و اعيان و توانگران در سرپرستي گماشتگان و وابستگان خود نوعي تعهد و مسئوليت مي شناختند . ولي چرا ؟ چون فريدن ادميت كه رييس لژ آدميت است ميگويد:خانه زادان را به چشم فرزندي نگاه مي كردند و هرگاه در ميانشان اطفال زيركي مي يافتند ، آزادوار به تربيت شان بر مي آمدند و آنها را با فرزندان خويش پيش معلم سرخانه به درس خواندن مي گماشتند . تبعيض روا نمي داشتند
حالا اين آقاي ميرزا ابوالقاسم اون دوره كيه ، كسيه كه سبك جديدي مشابه سبك سعدي در نگارش داشته ، كه وابستگي ايشون به اوشون بعدا در همين جستار مشخص خواهد شد
حالا اگر اين شواهد را كنار هم بگذاريم و ببينيم كه امير كبير در تركيب هيئتي كه از سوي فتحعليشاه براي عذر خواهي از قتل گريبايدوف به مسكو رفته بود
خوب از نوشته هاي بسيار زياد فريدون آدميت رييس لژ آدميت در مدح امير كبير كه يكي از كارگرهاي آشپزخونه بود ميگذريم و ميرسيم به همسر دوم ايشون كه بلافاصله پس از قتل ايشون با كي ازدواج ميكنه ؟ به عقد نظام الملك ،پسر آقا ميرزا آقاخان نوري صدر اعظم در آيد ؟ كه پسري بيست و دو ساله است
داستان مصدق السلطنه و مزدور انگليس بودن آن را هم كه كماكان همه ميدونند و قسم نامه اش هم كه چاپ شده ،حالا چرا قسم نامه شريف امامي وجود نداره ولي قسم نامه ايشون هست را بايد از آقاي رايين سئوال كرد
البته سرسلسله ي داستان را بايد در سعدي جستجو كرد كه لژي به همبن نام در دوره پهلوي در حال فعاليت بود و حالا جالب تر ميشه وقتي كه ميبينيم همين آقا اشعارش را توي سر در ورودي حك ميكنند
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
بني آدم و آدميت كه وضعيتشون كاملا مشخصه
اعضاي يكديگرند نيز همان نشانه اعضاي فراماسونري ميباشد
زيك گوهرند كنايه از همان لژ ميباشد
عضو و اعضا هم كه كاملا مشخص ميباشند
نكته ديگه اين همه اشاره سعدي به برادري و اخوت است كه بعدها در منشور فراماسونري گنجانيده شده (رجوع شود به گلستان و بوستان)
كمي بعد تر ميرسيم به همين آقاي مولوي خودمون كه اتفاقا لژ فراماسونري مولوي نيز بسيار فعال بوده است، ايشون نيز علاوه بر آنكه از شاخه صهيوني سرچشمه ميگيره اشاراتي داره به ديد موسي يك شباني به راه و... كه بسيار مورد تاييد انجمن فراماسونري است
بعدتر از اينها ميرسيم به حافظ ،ايشون يكي از مخوفترين لژها را در دست داشته است و بسيار رازدار بوده است و مرتب اعلام ميكرده است كه رازهاي و اسرارهاي غيبي را نبايد پيش اغيار گفت ، و ديگر اينكه همين ايشان از كجا اومده اند از همين شيراز كه اتفاقا علي اكبر شيدا هم از همانجا اومده اند و ديگه اينكه بدنيال ترك شيرازي هستند كه قطعا از دربار عثماني به آنجا راه يافته است و ايشون هم در جاهاي بسياري بر اين نكته تاكيد دارند كه آدمي در عالم خاكي نميايد بدست عالمي از نو ببايد ساخت وزنو آدمي ،كه اشاره به همون لژ آدميت است
البته خيام نيز يك لژ معروف داشته كه بيشتر در اروپا فعال بوده است و علائم پرگار و نيم كمان فراماسونري نيز از همين خيام رياضيدان گرفته است
اگر بخواهيم شواهد اين افرادرا كنار هم بچينيم ميبينيم كه با استراداموس دست در يك كاسه داشته اند منجمله آنكه سعدي اينهمه در كشورهاي مختلف از بغداد و عراق گرفته تا مصر در حال توطئه بوده است و ميدونيم كه اهرام هم نشانه هاي فراماسونري را باخود دارد و مولوي هم كه دستورات خود را از عثماني ميگرفته . و خيام هم كه با لژهاي اروپايي همكاري گسترده اي داشته است تا جاييكه اشعار او را يكي از همين افراد به زبان انگليسي ترجمه كرده است
و البته همين اشعار آقايون را كسي مثل آقاي احمد شاملو كه جاسوسي براي آلمان او به اثبات رسيده است كاست ميكنه و ميفروشه كه از همين جا نيز پي برد كه چرا اين آثار اين افراد ضبط و پخش ميشوند ولي آثار ديگران ضبط و پخش نميشه
البته سفرنامه ي ناصر خسرو نيز كه سراپا بي اساس و مجعول است و توسط همين كمپاني هند شرقي و با اهداف استعماري فراماسونري به چاپ رسيده است
علاقه مندي ها (Bookmarks)