-
Monday 15 October 2007
#1
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
11 کاربر برای این پست از sara تشکر کرده اند:
arian,fatemeh.1994,hichnafar,iranzamin,kaka,Khashayar,lider9001,moein babayee,opera2080,rumour,you3f
-
Monday 15 October 2007
# ADS
-
Wednesday 17 October 2007
#2
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
9 کاربر برای این پست از sara تشکر کرده اند:
-
Thursday 12 March 2009
#3
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
ویرایش توسط Mona : Thursday 12 March 2009 در ساعت 07:56 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
8 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
6 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
6 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:
-
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
4 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
0
مكتب دادا (دادائيسم)
دادائيسم،يا به قول معروف جنبش دادا، به سال ۱۹۱۶ از کافه ای کوچک در شهر زوريخشروع شد. اين کافه پاتوق حلقه ای از جوانان پرشور و نا آرام بود که ازساير کشورهای اروپايی به سويس، که در جنگ اعلام بی طرفی کرده بود، پناهآورده بودند. سه چهره برجسته گروه هوگو بال، تريستان تزارا و هانس آرپبودند که بيشتر به شعر و موسيقی علاقه داشتند.
جوانانیکه نام عجيب، چندپهلو و تصادفی دادا را برای خود برگزيده بودند، يا خودمستقيما در جنگ شرکت کرده و رنج آن را با گوشت و پوست احساس کرده بودند (مثل ماکس ارنست، اوتو ديکس و گئورگ گروس) و يا در گريز از آن به سويسپناه آورده بودند (مثل ريشارد هولزنبک و تريستان تزارا).
تريستان تزارا، نويسنده منشور دادا، گفته است: زايش دادائيسم آغاز يک سبک هنری تازه نبود، آغاز انزجار بود.
جوانانياغی و سرکشی که در زوريخ گرد آمده بودند، دغدغه آفرينش هنری نداشتند. آنها از همه چيز فرهنگ اروپايی، به انضمام هنر آن بيزار بودند. آنها تمامنهادهای فرهنگی و اجتماعی و سياسی جامعه معاصر را در برافروختن جنگ جهانیاول مقصر می دانستند.
سوداگریدر آغاز قرن بيستم، سرمست از دستاوردهای شگرف علمی و پيروزی های چشمگيرفنی، با فخر و غرور تازه ای به آينده می نگريست. اما اين رشد و ترقی برایفرزندان عاصی دادا، پشيزی ارزش نداشت.
انقلابفنی و پيشرفتهای علمی به گسترش رفاه عمومی و خوشبختی انسان کمترين کمکینکرده بود. بر عکس، اين تمدن، بيشترين مهارت خود را در تجهيز ماشين جنگ،در توليد سلاحهای کشتار، گازهای سمی و بمب افکنهای وحشت انگيز جلوه گرساخته بود. «عصر جديد» با تمام نهادها و قوانين و بنيادهای فرهنگی و سياسیاش، نتوانسته بود از جنگی سخيف و بيهوده و به همان اندازه کثيف و وحشيانهجلوگيری کند.
مارسل دوشان گفته است: از نظر ما جنگ بلاهت محض بود و هيچ نتيجه ای نداشت. جنبش دادا شکل ديگری بود از تظاهرات به خاطر صلح
دادائيسمنفرين نسلی خيانت ديده است، که زمامداران و رهبران والامقام ، با فريب ودروغ، به نام ملت و ميهن، آن را به مسلخ فرستاده بودند. آنها فرياد زدندکه در ميدانهای جنگ از فر و شکوه خبری نيست. جبهه ها از لاشه های متعفن واعضای مثله شده و استخوانهای پوسيده، پوشيده شده است.
دادائيسمسرفصل هنر پيشگام يا آوانگارديسم هنری در قرن بيستم است. تمام آثارانتزاعی مدرن غريب و غيرطبيعی و به گفته مخالفان اجق وجق ، چيزی به اينمکتب بدهکار هستند.
هدف اوليه دادائيست ها نه تأسيس يک مکتب هنری تازه، بلکه نوعی دهن کجی به عالم هنر بود، که آن را قلابی و دروغين می دانستند.
دادائيستهاتعاريف رسمی را دور ريختند: برای آنها وظيفه هنر نه تجلی احساسات لطيفاست، نه خلق تابلويی زيبا و نه بازآفرينی جهان عينی... دادا قصد نداشتديدگان را بنوازد و دلها را مفتون کند. دادا می خواست بلرزاند و شوکه کند. می گفت: با هنر بايد جهان را تحقير کرد، تکان داد، و در صورت امکانويرانش کرد.
هدفدادائيست ها آن بود که خشم و بيزاری خود را از نظام موجود هرچه رساتر بيانکنند، فارغ از تمام قيد و بندهای هنری. چه باک اگر اثارشان نارسا، نابالغ،يا حتی ضدهنر باشد.
ساختارشکنی و فرم زدايی آگاهانه
اولينبرنامه های دادا شو هايی بود با همراهی شعر و موسيقی. در جوار نمايشگاهبزرگ دادائيسم چند اتاقک برای پخش نمونه های موسيقی و اشعار دادائيستیاختصاص يافته است. در اينجا می توان با انحرافات دادائيستها روبرو شد: آهنگی که هارمونی را کنار زده و شعری که تا حذف زبان پيش رفته است.
اماخطاست اگر گمان رود دادائيسم به کردار بازی يا از سر تفنن به سنت شکنیدست می زد. محتوای دادا يکسره اجتماعی و عميقا سياسی بود، اما شايد بهگونه ای منفی يا غيرمستقيم.
میتوان گفت که دادا فريادی دردآلود است که از فرط خشم و غضب، رسم و راه بيانرا از ياد برده، زبانش بند آمده و حرفش گنگ و نامفهوم شده است.
دادائيستها در اشعاری بی معنی، با تقليد لحن فاخر خطابه ها و سرودهای ميهنی، آنهارا به تمسخر می گرفتند. وقتی سياستمداران در تبليغات ميهن پرستانه ياوه بههم می بافند، سخن سرايان در شعرهای مطنطن بر واقعيات مخوف سرپوش میگذارند، و ژنرالها با خطابه های آتشين مردم را فريب می دهند، پس چرندگويیبالاترين هنر است!
آنهاهيچ نمی گفتند، يا چيزی برای گفتن نداشتند. يا چيزی که می گفتند همان هيچو پوچ بود. اما آنها برای ياوه گويی منطقی داشتند: وقتی هر کلامی، درنهايت تنها پوششی بر دروغ و فريب است، ديگر معنی به چه درد می خورد؟ وقتیهر پيامی دروغين است، پس ارتباط نامعتبر است. عدم ارتباط بر آن ترجيح داردو می توان آن را به مقام هنر ارتقا داد. دادائيسم متنی است که از عدمارتباط، هنر می سازد.
تريستان تزارا گفته است: هنر دوران ما به عمل جراحی نياز داشت و ما آن عمل را برايش انجام داديم.
داداقراردادهای والا و حقيقی هنر را دور ريخت. در دنيايی سرشار از توهم وفريب، حقيقت ديگر چه معجونی است؟ دادائيسم حقيقت را توهم می دانست، هم درشکل متعالی (ترانسندال) و هم در قالب عادی و روزمره آن.
دادائيستهازيبايی طبيعی يا حقيقی را دروغين می دانستند. آخرين مکاتب هنری بزرگ اروپامانند امپرسيونيسم و اکسپرسيونيسم، مرزهای زيادی را شکسته، اما در نهايتبه اصل زيبايی هنری وفادار مانده بودند.
داداآخرين گام را برداشت و نفس زيبايی را زير سؤال برد: امر زيبا چيست و اصلابه چه کار می آيد؟ وقتی فوج فوج جوانان را به کشتارگاه می فرستند؛ وقتیفرصت زيستن چنين اندک و حيات آدمی تا اين حد بی مقدار است، امر زيبا بهچه درد می خورد؟ هنر می تواند زشت و کريه باشد. خشن باشد مثل زندگی، درهمو آشفته باشد مثل زمانه. يک باند زخم بندی خونين يا يک پای مصنوعی، ازتمام شاهکارهای هنری برتر است، زيرا با زمانه همخوانی بيشتری دارد!
پيرواندادا به طبيعی گرايی اعلام جنگ دادند و اسلحه اصلی شان تجريد بود. درطراحی و نقاشی حذف نگارگری فرمال و طبيعت گرايانه، و تقليل آن به خطوط ونقشهای ابتدايی؛ در شعر تجريد زبان و فروکاستن آن به آواهای انتزاعی، درموسيقی لغو قواعد تونال و اصول هارمونی...
گريز از هماهنگی برای آنها پشتوانه ای عينی داشت. ريشارد هولزنبک
گفته است: هنر تجريدی برای ما به معنای صداقت مطلق بود.
پيرواندادا نه تنها به بنيادها و قرادادهای هنری پشت کردند، بلکه مرزهای رايج رانيز پس زدند. هنرآنها آميزه ای بود، اغلب ناهماهنگ، از چند هنر ديداری وشنيداری. برای يک اثر دادائيستی هيچ چيزی که نشانی از زندگی داشته باشد،بيگانه نيست. گاه عناصر غير هنریزندگی مصرفی را نيز به آثار" ياتابلوهای خود راه می دادند: از قوطی حلبی تا دکمه اونيفورم!
آنهابه قالب اثر هنری، کمپوزيسيون کلی اثر، هماهنگی عناصر و مواد کار آن باديدی تازه نگاه کردند. هر تکنيکی می تواند درجايی سودمند باشد. اصل آنستکه هنر ويژگی های زندگی مدرن را نشان دهد، که آشوب و ناهماهنگی بخشی ازآنست.
دادائيستها تکنيک کولاژ را (پس از نوآوری های پابلو پيکاسو و ژرژ براک) در سطحتازه و گسترده ای به کار بردند. آنها با فتومونتاژهای جسورانه شان راهطراحی و گرافيک مدرن را هموار کردند.
آنهابه نفس آفرينش هنری با ديد تازه ای نگاه کردند. نبوغ هنری را انکار کردندو هنرمند را از آن مقام والا فرو کشيدند. به هنرمند مدرن جسارت و شهامتیبی سابقه بخشيدند تا بتواند خود را از بندهای آکادميک رها کند. برایآنها هنرمند تافته جدا بافته نبود. گفتند هرکس بتواند درد و احساس درونیخود را به نحوی مؤثر و تازه بيان کند، می تواند هنرمند باشد.
بهکار آفرينشگران گمنام، انواع هنرهای مردمی و بومی، هنرهای ابتدايی،کارکردی، طراحی صنعتی و غيره ارزش نهادند. آنها به دستخط فردی و انحصاریهنرمند، بی اعتنا بودند. برخی از آثار آنها کار مشترک يا گروهی است وامضای هنرمندی واحد را بر خود ندارد.
نمايشگاهبزرگ دادا با عبور از چند تالار، ايستگاه های جغرافيايی دادائيسم رانشان می دهد: زوريخ، مونيخ، درسدن، هانوفر، کلن، برلين، پاريس و سرانجامآمريکا.
زادگاهدادا زوريخ بود. در سال ۱۹۱۷ ريشارد هولزنبک جنبش را با خود به آلمان برد،در زمانی که کشور با جنگ و بحران ژرف سياسی دست به گريبان بود. دادا درآلمان بيش از هرجای ديگر با سياست گره خورد. دادائيست ها ارزشهای فرهنگی ونهادهای سياسی امپراتوری پروس و سپس جمهوری وايمار را به باد حمله گرفتند. در آلمان جورج (گئورگ) گروس، جان هارتفيلد (هانس هرتسفيلد) ، هانا هوش،اوتو ديکس، کورت شويترز و رودولف شليشتر به جنبش دادا پيوستند.
کولاژبه ويژه در آلمان و در فوتومونتاژهای جان هارتفيلد يکپارچه در خدمت مبارزهسياسی قرار گرفت. بيشتر دادائيستهای آلمان پس از جنگ به اردوی چپ پيوستندو وارد ميدان سياست شدند.
درسالهای دهه ۱۹۲۰ که اروپا با بحران روزافزون اجتماعی و سياسی روبرو بود،دادا دستخوش تحولی بنيادين شد، در فرانسه با سوررئاليسم و در آلمان بااکسپرسيونيسم اجتماعی درآميخت.
دادادر دهه ۱۹۳۰ به آمريکا رفت و دوری از دگرديسی را تجربه کرد. جنبشی که دراروپا از تجريد آغازيده و به اعتراض سياسی رسيده بود، در آمريکا مسير عکسپيمود، يعنی از تعهد به هنر محض رسيد، و تا حد زيادی از محتوای سياسی واجتماعی تهی شد.
دادا به شکل اصيل آن شايد ده سالی بيشتر دوام نياورد. اما بر تمام هنر مدرن اروپا تأثيری ماندگار باقی گذاشت.
-
4 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)