0
![Not allowed!](images/buttons/down_dis.png)
![Not allowed!](images/buttons/up_dis.png)
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا راهمدمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کورستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهدمرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامیبیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریاشبنمی
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
اگر يه روزي نوم تو ...
تو گوش من صدا كنه
دوباره باز غمت بياد
كه منو مبتلا كنه... !!!
قسمتی از وصیت گزنفون یونانی خطاب به کوروش :
چون من بميرم تن من را در زر نپوشانيد و بلكه با شتاب آن را به خاك بسپاريد . چون همه عمر دوستدار مردمان بوده ام و كام من آن است كه پس از مرگ نيز به آغوش خاك برگردم ... !
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
به يك پلك تو مي بخشم تمام روز و شب ها را
كه تسكين مي دهد چشمت غم جانسوز تب ها را
دل من را به دست آور چه كارت با دل مردم
تو واجب را به جا آور رها كن مستحب ها را
دليل دلخوشي هايم ! چه بغرنج است دنيايم
چرا بايد چنين باشد نمي فهمم سبب ها را
بيا اين بار شعرم را به آداب تو مي گويم
كه دارم ياد مي گيرم زبان با ادب ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را ...
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
دوست داشتم یه پست خالی بذارم ولی گفتم احتمالا نابغه منظورم نمی فهمه و میاد پاکش می کنه! اخلاقاش بد دیگه!!! (چشمک) ولی شما این پست خالی تصور کنید...
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من...
هی خدا...!!! (چشمک)
ویرایش توسط obvious : Saturday 30 January 2010 در ساعت 09:45 PM دلیل: فراموش کردن چشمک
روزگار غریبی است نازنینخدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)