مشاعره

[danesh72]

تا نیست نگردی، ره هستت ندهند
ایـن مـرتـبـه بـا هـمت پستت ندهند
چـون شـمـع قـرار سوختن گر ندهی
سـر رشـتهٔ روشنی به دستت ندهند

[esijoooon]

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی ...

[danesh72]

یـا عـافـیـت از چشم فسونسازم ده
یـا آن کـه زبـان شـکـوه پـردازم ده
یا درد و غمی که داده‌ای بازش گیر
یـا جـان و دلـی کـه برده‌ای بازم ده

[esijoooon]

هستی ِ من از آن ِ تو ای صاحب جانم
غیر از تو و عشق تو دگر هیچ ندانم

[danesh72]

مـسـتـان خـرابـات ز خـود بی خبرند
جـمـعـنـد و ز بـوی گل پراکنده ترند
ای زاهـد خـودپـرسـت بـامـا مـنشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند

[M_T]

درویش و غنی بنده این خاک در اند
و آنان كه غنى تر اند محتاج تر اند

[danesh72]

دردا کــه بــهــار عــیـش مـا آخـر شـد
دوران گـــل از بـــاد فــنــا آخــر شــد
شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما
افــســانــه افــســانــه ســرا آخــر شـد

[petonia]

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

[Fereshteh_Baran]

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

«یغمایی»

[petonia]

اسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

[M_T]

دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است

[danesh72]

تـا کـجـا راحـت پـذیـرم یـا کـجـا یـابـم قـرار ؟
بــرگ خــشــکـم در کـف بـاد صـبـا افـتـاده ام
بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
تــا جــدا افــتــاده ام از دل جــدا افـتـاده ام

[M_T]

من مریض عشقم و می سوزم از درد فراق
دیدن رخسار او دارو و درمان است

[morteza3164]

تو با چشمان زيبايت دلم را غرق نور كردي

به لبخندي غم ما را تماما دورِ دور كردي

[M_T]

یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

[danesh72]

دریـــا دلـــان ز فـــتـــنـــه ایــام فــارغــنــد
دریـای بـی کـران غـم طـوفـان نـداشـته است
آزار مـــا بـــمـــور ضـــعـــیـــفــی نــمــی رســد
داریــم دولـتـی کـه سـلـیـمـان نـداشـتـه اسـت